اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

عاقل‌ترین مردم


شکوفه های بهاری/تصاویر



قال‌النبی(ص):

«اعقل الناس اشدهم مداراهًْ للناس»


پیامبر گرامی(ص) فرمود:

عاقل‌ترین مردم کسی است که بیشترین مدارا را با مردم داشته باشد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 395

شاخص‌های تعامل کمال‌یافته


مجموعه عکس های بهاری – تبریک سال نو | لنزک



قال النبی(ص):

«من عامل الناس فلم یظلمهم وحدثهم فلم یکذبهم، و وعدهم فلم یخلفهم،

فهو ممن کملت مروته و ظهر عدالته، و وجب اجره، و حرمت غیبته».


پیامبر اکرم(ص) فرمود:

هرکس با مردم تعامل کند و به آنها ظلم و ستم نکند، وبا آنها سخن بگوید و

دروغ نگوید، و به آنها وعده بدهد و تخلف نکند (در چنین شرایطی) مردانگیش

کامل، و عدالتش آشکار و ثواب او واجب است و غیبت او حرام است. (1)
ـــــــــــــــــــــــ
1- تحف‌العقول، ص56

بالاترین بی‌نیازی انسان


عکس منظره زیبای بهاری جدید برای پروفایل، استوری و پست های بهاری

 

قال‌الامام علی(ع):

اشرف الغنی ترک المنی»

 

امام علی(ع) فرمود:

بالاترین و شریف‌ترین سرمایه و بی‌نیازی، ترک آرزوها است.(1)

ــــــــــــــــــــــــ
1- الکافی، ج 8، ص 23

داناترین مردم


دانلود ۷ عکس باکیفیت HD از گل های بهاری - مجله نودیها



قال‌الامام‌علی(ع): «اعلم الناس بالله، اکثرهم خشیة‌له»


امام ‌علی(ع) فرمود: عالم‌ترین مردم به خدای متعال کسی است که از او

خشیت (ترس قلبی) بیشتری داشته باشد.(1)

ــــــــــــــــــــــ
1- غررالحکم، ص 63

میلاد حضرت مهدی موعود ( ع ) مبارک

عکس نوشته های ولادت امام زمان (عج) | پایگاه خبری افکارنیوز


امام زمان,میلاد امام زمان


اگر باران ببارد با حضورت سبز خواهم شد

سبز خواهم شد با حضورت ، اگر باران ببارد

سبز سبزم

با حضورت

با نگاهت

در آسمان ها سیرخواهم کرد

در کودکی

با تو در سراب

سخن ها گفتیم باهم        1

اینک از کودکی تا حالا

سخن گفتیم و می گوییم

باز

در نگاهم راه سبز

لاله ی بی سر            2

می کشاند در قدم هایم

تو گویی

بار سنگین سالهاست

سالهاست می کشانم

در مسیر سبز نگاهت

که با من آشنایی

دیرینه داری

کنون زمین بس سرد و تاریک است           3

و ما آدم ها

در وحشت

چه پیش آید

در واپسین قدم های سرد سرنوشت  

                                                    

سنگین ما آدم ها

بخوان بامن

سرود سرد تنهایی

که بی تو

سرد سردم

و آیا کورسویی

خواهدآمد

تا گرم گردیم

شعله های فروزان جنگ ها            4

مرا سردتر کرد

به جای گرمای سرد تنهایی

کجایی ای گل خوش بوی               5

دشت سبز نرگس ها   

قدم هایت پس تند است

و من با قدم هایم

ماندم در کوچه های مدینه

و می گویی : برگرد                    6

مرا شیدایی عصر نینوا

با خود در هر عصر

می کشاند تا حال

کنون سرد سردم

اگر باران ببارد ، سبز خواهم شد

با حضورت

از کنار آبی دریا                                 7

می گویم سخن

منم دختر دریا                                    8

                                                        

دختر سبز سبز نینوایم                          9

که با ندایت سبز خواهم شد                    10

بخوان ما را

در فراخوانی سبز                                 11

از مهد به عرش

دگرگونه خواهیم کرد

مهد را

 

اگر گویی

اگرباران ببارد ، سبز خواهم شد

با حضورت گرم تر خواهم شد

سبزترخواهم شد

منم دختر سبز آبی دریا                                 12

دریایی دریایی ام

----------------------------------------------------------------------------------------------

شعری از رویاپوراحمدگربندی – دوشنبه  1400/1/9– ساعت 6:45 صبح

به مناسبت تولد حضرت صاحب الامر مهدی ( عج ) ، نیمه شعبان

 

1- براساس خوابی که در کودکی دیدم

2- امام حسین ( ع )

3- جنگ ها و بیماری کرونا فراگیر در کل زمین

4- جنگ های داخلی بلین کشورها

5- امام زمان مهدی ( عج )

6- دیدار ، فروردین 1394

7- خلیج فارس و شهربندرعباس در آن جا ساکنم

8- من ساکن کناره آبی خلیج فارسم

9- سرباز امام حسین ( ع) هستم

10- سرباز امام عصر ( عج ) هستم که در رجعت باز می گردم

11- رجعت یاران امام عصر ( عج ) ، هنگام قیام امام مهدی ( ع) و تشکیل حکومت اسلامی

12- سرباز امام حسین ( ع) و امام عصر ( عج ) هستم

شعر انتظار ...... 15 عکس گل نرگس

عکس گل نرگس

سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی

نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی

 

اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است

"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"

 

غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش

تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی

 

دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی

نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی

 

نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد

دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟

 

از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!

از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی

 

به  طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو

 همه شب  رام رامی گفت و من الله اللهی

 

هلال  نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد

دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی

 

اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی

اگر مهری ست یا ماهی  تو آن مهری تو آن ماهی

 

دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها

یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی

علیرضا قزوه

شعر انتظار ...... 14


عکس گل نرگس شیراز

دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری

در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری

 

لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است

قهری؟...نه؟...دلگیری؟...نه؟...آقا! دوستم داری؟

 

من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم

آقا خلاصه مطلبی ؛ فرمایشی ؛ کاری...

 

من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی سادَه ست

جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟

 

اما من و این رتبه و این منزلت ... هرگز

اما تو و این بخشش و این مرحمت... آری

 

توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم

از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری

شعر انتظار ......13


عکس پروفایل گل نرگس


خودمانیم ها ولی من هم، عشقبازی جالبی دارم

شنبه تا جمعه طی شده تازه، یادم افتاده صاحبی دارم

 

«دارم از دست میروم آقا پس چرا دیر کرده ای شاها»

او نه اصلاْ خودم که می دانم ادعاهای کاذبی دارم

 

سال ها غایب است و باور کن کک من هم نمی گزد اما

باز هم با دروغ می گویم «تو بیا کار واجبی دارم»

 

او نبوده چه کار کردم من؟ به کدام آب و آتشی زده ام؟

شنبه تا پنجشنبه خوش جمعه٬:وای من نیز غایبی دارم

 

دیگر اوج نبودنش هم که، چند خطی سرودن از دوری است

آن هم آنقدر آخر هربیت قافیه های قالبی دارم...

 

"حسین رستمی"

شعر انتظار ......12


پروفایل عکس گل نرگس

گفتم که بی قرار تو باشم ….ولی نشد

تنها در انتظار تو باشم ….ولی نشد

 

گفتم به دل که جلب رضایت کند … نکرد

گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد

 

گفتم که میرسی تو و من هم دعا کنم

در دولت تو یار تو باشم ولی نشد

 

گفتم که تا اجل نرسیده است لحظه ای

در خیمه ات کنار تو باشم ولی نشد

 

گفتم که خاک پای تو را تاج سر کنم

چون خاک رهگذار تو باشم ولی نشد

 

گفتم به قدر آه دل دلشکستگان

در روزگار تو باشم ولی نشد

 

گفتم دعا کنم که بیایی ببینمت

مانند مهزیار تو باشم ولی نشد

 

گفتم شمیم ماه مبارک که میرسد

در روضه بی قرار تو باشم ….ولی نشد

شعر انتظار ......11 عکس باغ گل نرگس

عکس باغ گل نرگس

 یوسف زهرا دگر بیرون ز قعر چاه شو

مدتی هم با خریداران خود همراه شو

 

گر طلوع شمس رویت مدتی خواهد کشید

از میان ابر ظلمت جلوه گر گه گاه شو

 

بار ما سنگین شده از کوله بار معصیت

رهنمای شیعیانت فی سبیل الله شو

 

رخصتی ده سر به خاک مقدمت سائیم ما

ز آن سپس از درد بی درمان ما آگاه شو

 

ای طبیب عشق درمان وصل روی ماه توست

در شب هجران ما طالع مثال ماه شو

 

سر به سرداران بی وجدان سپردن مشکل است

سرپرست عاشقان ای دلبر ذیجاه شو

 

ظالمان روبه صفت در فکر غارت غارتند

شیر آسا حمله ور بر گله روباه شو

 

خیمه غیبت گزیدن مهدیا دیگر بس است

جان به لب آمد دگر بیرون از این خرگاه شو

 

پادشهان در کنارت چون رعیت خاضعند

جمله شاهان را بیا اینک تو شاهنشاه شو

 

ای ولی الله "غفاری" نداند راه را

مرحمت فرما سراج راه این گمراه شو

 

حسین غفاری

شعر انتظار ......10


عکس گل نرگس شیراز

یابن الحسن بیا که حلول محرم است

شادی به ما حرام شد,ایام ماتم است

 

شرمنده شد بهار ز گلزار کربلا

بلبل کند نوا که خزان محرم است

 

ما عاشقان لاله ی سرخ محمدیم

کز عطر او بهشت خداوند خرم است

 

صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

 

عیسی اگر در اخر عمرش به عرش رفت

قنداقه ی حسین شرف عرش اعظم است

 

با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت

او شاه مصر باشد و این شاه عالم است

 

ما را نیاز سیر چمن نیست در بهار

روی حسینیان گل و این اشک شبنم است

 

ای صاحب عزا به عزاخانه ها بیا

یاران سینه زن همه در زیر پرچم است

 

گر وعده ی بهشت به ما می دهد بهار

ما نیستیم طالب رضوان,مسلم است

 

بر عاشقان سیاحت گلشن حرام شد

خاکم به سر که قامت سرو علی خم است

 

ای آب بس کن این همه جوش و خروش را

در پیش چشم ما علی اصغر مجسم است

 

سقا ز تشنگان حرم شرمسار شد

شرمنده ی خجالت او نهر علقم است

 

ساقی تشنه ,تشنه برون آمد از فرات

قربان غیرتش شود عالم اگر کم است

 

چون محتشم بخوان به پیمبرکلامیا

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

 

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

 

ولی الله کلامی فرد زنجانی

شعر انتظار ......9


عکس گل نرگس برا پروفایل

ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم

در آسمانی نگاهت پر بگیرم 

 

ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق

دست شما را جای قرآن سر بگیرم 

 

ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب

با دست آغوشم تو را در بر بگیرم

 

ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا

یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم 

 

ای کاش در تقدیر من امشب نویسند

پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم 

 

ای کاش می شد تا برای سجده از تو

مهری زخاک تربت مادر بگیرم 

 

تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم

ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم 

 

من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید

ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم

شعر انتظار ...... 7


عکس گل نرگس زیبا

آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است

از دوری تو پاره گریبان شدن بس است

 

کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست

یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است

 

یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟

یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است

 

گریه  فراق گریه فراق  این چه رسمی است؟

دیگر بس است این همه گریان شدن بس است

 

موی سپید و بخت سیاه مرا ببین

دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است

 

تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟

تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است

 

خسته شدم از این همه بازی روزگار

مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است

 

سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن

بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است

 

یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت

گفتی برو که دست به دامان شدن بس است

 

باشد قبول می روم امّا دعای تو ...

... در حقّ من برای مسلمان شدن بس است

 

دست مرا بگیر که عبدی فراری ام

دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است

 

اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا

دل مردگی و این همه ویران شدن بس است

 

آقا بیا به حقّ شکاف سر علی

از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است

تخمین سال ظهور امام زمان(عج) به بعد از سال 1402 یا در سال 1407 و یا...

والپیپر عکس گل نرگس برای پس زمینه و تم گوشی و پروفایل با کیفیت HD

گفتگو درباره زمان ظهور حضرت قائم(عج)

ای کاش مینشستیم و درباره اینکه حضرت غائب(عج)چه وقت ظهور میکنند،با هم گفتگو میکردیم تا حداقل از منتظرین فرج باشیم.
اشخاصی را میخواهند که تنها برای آن حضرت باشند.کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند،نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!

قبل از هر چیز عرض کنم که:

 

کذب الوقاتون
تعیین کنندگان وقت دروغگو هستند.


به نظر بنده فقط در این صورت این مطالب را بخوانیم :

اگر با خواندن این مطالب بر ایمانمان افزوده شود و اثر مثبت بگذارد،حتی اگر در موعدهای گفته شده ظهور صورت نگرفت بر این ایمان و اثر مثبتی که بر ما گذاشته شده تاثیر منفی نگذارد و باعث سست شدن ایمانمان نشود(زیرا شاید در موعدهای گفته شده ظهور صورت نگیرد)
و از آن طرف نیز اگر با خود نمی گوییم که تا ظهور زمان زیادی مانده و حالا حالاها خبری نیست و چند سال بعد که نزدیک تر به زمان ظهور شد یک کارهایی می کنیم و در کل این سالهای مانده تا موعد مشخص شده باعث نشود تا جسور شویم و تاثیرات منفی در اعمال ما بگذارد به خیال اینکه هنوز وقت هست.(احتمال اینکه ظهور از موعدهای گفته شده نزدیک تر باشد خیلی خیلی زیاد است.شاید ظهور چند ثانیه ، دقیقه و یا ساعت دیگر باشد شاید همین فردا و شاید این جمعه بیایید شاید....)

اگر احوالمان در غیر این صورت ها که گفته شد می باشد به همان کذب الوقاتون اکتفا کنیم بهتر است.

درباره کذب الوقاتون نیز در اخر این مطالب نظر آیت الله العظمی بهجت را می آوریم اگر خواستید درباره این مطالب با استفاده از همین کذب الوقاتون موضع بگیرید لطفا قبل از هر چیز نظر آیت الله بهجت را بخوانید.

برویم سر اصل مطلب:


در صفحه 8 کتاب دوم در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:


نزدیکی ظهور:

یکی از اهل علم میگفت:من در علم حروف دست دارم.
از آیه ای استفاده کرده ام که فرج نزدیک است و آن حضرت بعد از سال 1402 هجری قمری ظهور میکند.
او نیزگفت که حتی این مطلب را از چه آیه ای استفاده کرده است.
به علاوه گفت:در خواب دیدم که حضرت صاحب الزمان فرمود:در این جنگ(تحمیلی عراق بر ایران)بیشتر خونریزی میشود،ولی غصه نخور،خودم می آیم و اصلاح میکنم.
گویا شیعه از میان همه اولی به بلا هستند!

و باز در صفحه 51 همان کتاب اورده شده است که:

ظهور مهدی-عجّل الله تعالی فرجه الشّریف- در چه سالی است :

شخصی گفت:خلیفه ثانی را در خواب دیدم و از او پرسیدم:ظهور حضرت مهدی-عجّل الله تعالی فرجه الشّریف- در چه سالی است؟

چه سوالی و از چه کسی؟!وی در پاسخ گفت: این مطالب در سوره انبیاء-علیهم السّلام-ذکر شده است!
آن آقا می گوید:در آیات مناسب آن جست و جو کردیم که آیا چنین جیزی پیدا می شود،چیزی به دست نیاوردیم مگر از آیه ی (لاَ تَأْتِیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً)(1)؛(آن جز به صورت ناگهانی نخواهد آمد)،کلمه ی (بَغْتَةً) را با حروف ابجد حساب کردیم،چهار صد و هفت(1407) شد که به حساب سال هجری قمری گذشته است، و اگر به صورت ((زُبُر و بَیّنات))حساب شود،به این صورت:((باء،غین،تاء،هاء))تقرباً عدد چهار صد و شصت و اندی ویا چهارصد و هفتاد می شود که هر چند خیلی تفاوت با اوّلی(1407) ندارد،ولی اگر نوبت به چهارصد و شصت و یا هفتاد برسد دیگر حتّی یاد آن حضرت را هم نمی کنیم!
طاقت زیادی نداریم.

1-سوره ی اعراف،آیه 187.


و اما درباره کذب الوقاتون در صفحه 359 کتاب اول در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:

نظر معظم له درباره تعیین وقت ظهور:

در تفسیر برهان سید هاشم بحرانی(ره)در ذیل آیه شریفه«المص» و نیز در غایةالمرام(بحارالانوار52/106)به مناسبتی درباره وقت و علائم ظهور روایت مشکلی به حساب حروف نقل میکند که با قواعد نظری عقلی باید برسی شود و در آخرس دارد:«فافهم ذلک واکتمه إلّا من اهله»پس آن را بفهم و جز از اهلش پنهان کن.اگر این روایت وضعیاتش(از حیث سند وصدور)درست باشد،از آن استفاده میشود که:«کذب الوقاتون» یعنی تعیین کنندگان وقت ظهور برای غیر اهل،دروغگو هستند نه به طور مطلق!


این روایت روز و ماه و سال و محل وساعت ظهور را یکجا بیان میکند.بنده روایتی نظیر این روایت که به این صورت حساب وشماره سال وماه و روز ساعت را ذکر نموده باشد ندیده ام.


حسابی هم از تاریخ انقراض بنی العباس تا زمان ظهور برای راوی بیان کرده که خیلی زحمت میخواهد که انسان از آن نتیجه مطلوب را بگیرد.


میفرماید:در فلان سال حکونت بنی امیه زایل میشود.راوی میگوید:تصدیقش را فهمیدم و….


اگر کسی بتواند در این روایت زحمت بکشد،حتی سال و ماه روز و ساعت را به دست آورد.منتهی محتاج اعمال دقت و فکر و قرائن عقلیه است.


روی حسابی که بنده به دست آورده ام احتمال میدهم بین سالهای 1414 یا1415و یا 1416 قمری مستقر باشد.البته شاید مقدمه و زمینه ظهور در آن سالها فراهم بشود.چنانکه سال انقراض حکومت بنی امیه را تعیین میکند که بعد از سی سال اتفاق افتاده،و آن سال که تعیین شده،سال مقدمه انقراض و تزلزل حکومت آنهاست نه انقراض فعلی.


نقل کرده اند که یکی از علماء که مدتهاست وفات کرده فرموده است:ظهور آن حضرت در سال دو چهارده در کنار هم(1414)است.


یکی از علائم ظهوری که به آن اشاره شده یمن است که در حال حاضر اوضاع خوبی ندارد ، مطلب زیر از از قول حجةالاسلام صدیقی روز دوشنبه 
۲۵/۸/۱۳۸۸ در دانشگاه صنعتی شهید شریف واقفی می باشد:

مراقب اوضاع یمن باشید:

یک شخصی (نام آن فرد را نویسنده به یاد ندارد) در ایوان حرم امام رضا به محضر آیت الله العظمی بهجت (ره) رسید و پرسید: از ظهور چه خبر؟ حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) جواب دادند: مراقب اوضاع یمن باشید.


قبلا خدمت شما عرض کردم که احتمال زیادی دارد که ظهور از این موعدهای گفته شده بسیار نزدیک تر باشد شاید همین فردا ، در کتاب نکته های ناب ، صفحه 63 آورده شده است که:


هر لحظه احتمال ظهور وجود دارد:

علائمی برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند؛ولی اگر خبردهند فردا ظهور میکند ،هیچ استبعاد ندارد.لازمه این مطلب آن است که در بعضی از علائم بداء صورت گیرد وبعضی دیگر از علائم حتمی هم مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق بیفتد.


در کتاب حدیث وصال ، صفحه 123 آورده شده است که:


ظهور در چند قدمی:

ما تاکنون به جوانها بشارت میدادیم که ظهور حضرت بقیةالله الاعظم را درک خواهند کرد؛ولی اینک به پیرها هم بشارت میدهیم که دوران ظهور را خواهند دید.


در صفحه 108 کتاب اول در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:

فرجم نزدیک است:

آیا نباید در فکر این باشیم که از کسی که خداوند برای اصلاح جامعه قرار داده،بخواهیم که بیاید!
خود او در مسجد سهله،جمکران و در خواب و بیداری در گوش افرادی از دوستانش بدون اینکه او را ببینند،فرموده است:«فرج من نزدیک است،دعا کنید.»
یا به قولی فرموده:« فرج من نزدیک است،دعا کنید بداء حاصل نشود.»


و در رابطه با آنکه ایا ائمه معصومین علیهم السلام از زمان ظهور اطلاع دارند یا خیر در صفحه 210 کتاب اول در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:

اطلاع حضرت از زمان ظهور:

در روایتی از امام صاذق(ع)آمده است که فرمود:«شیعتنا أصبر منّا….لانّا نصبر علی ما نعلم و شیعتنا یصبرون علی ما لم یعلمون» یعنی شیعیان ما از ما صابرترند …..زیرا ما بر آنچه میدانیم صبر میکنیم ولی آنها بر آنچه نمیدانند صبر میکنند.
حضرت قائم(عج)عجب صبری دارد!
با اینکه از تمام آنچه ما میدانیم ونمیدانیم اطلاع دارد واز همه امور ومشکلات گرفتاریهای ما باخبر است.خود حضرت هم منتظر روز موعود است!
و خودش میداند که چه وقت ظهور خواهد کرد.این که گفته میشود که آن حضرت،وقت ظهورش را نمیداند درست نیست!

در رابطه با سفیانی نیز در صفحه 241 کتاب دوم در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:


سفیانی هست:

مرحوم مقدس مشهدی(ره) در عتبات از خدا خواسته بود که بفهمد آیا سفیانی هست یا خیر؟
در کاظمین در وسیله نقلیه،عربی که کنار اونشسته بود وقت پیاده شدن به او فرمود:آری،سفیانی هست!

امام زمان (عج) آیا در این زمان از ما حمایت می کند؟در همین رابطه در کتاب بهجت عارفان ، صفحه 165 آورده شده است که:

حمایت های امام عصر(عج):

اگر به خدمت امام زمان حضرت مهدی(عج)اشتغال داشته باشید آیا ممکن است حضرت در فکر شما نباشد.


حال که احساس می کنیم ظهور بسیار نزدیک است و شاید همین فردا باشد چه باید بکنیم؟ در همین رابطه نیز در صفحه 109 کتاب دوم در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:

آمادگی برای ظهور:

اگر ظهور حضرت حجت(عج)نزدیک باشد،باید هر کس خود را برای آن روز مهیا سازد.
از جمله اینکه توبه کند.همین توبه باعث میشود که این همه بلاهایی که بر سر شیعه آمده است که واقعا بی سابقه است و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن حضرت می آید،از سر شیعه رفع و دفع گردد.

از اینجا به بعد مطالبی ذکر می گردد که ارتباطی با آیت الله بهجت ندارد:

این روایت را که نیز بنده برای اولین بار در اینجا توسط برادر مهدی2021 دیدم یکی از علائم ظهور است که به نظر می آید بسیار نزدیک باشد...

بحرین و پادشاه عربستان از علائم ظهور:

مطالب زیر نقل قول از برادر مهدی2021 می باشد:

وقعی که محققین به یکی از احادیث مرتبط با آخرین پادشاه حجاز برخوردن ، خیلی تعجب کردن!یعنی میشه گفت نا امید شدن
چون توی این حدیث نسبت به عبدالله هشدار شدیدی به شیعیان داده میشه که باعث تعجب بود
نه اینکه عبدالله عربستان آدم خوبی باشه.ولی از اسلاف خود خیلی کمتر به شیعیان ظلم کرده بود و هشدار معصوم ، باعث شده بود برخی محققین بگن این عبدالله ، اون عبدالله موعود نیست.مسلما ظلم بزرگی مرتکب نشده

اما با این حوادث اخیر بحرین و حوادث احتمالی آینده ، بر همگان مشخص شد دلیل هشدار معصوم چه بوده



« عن مسند احمد عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم : یحکم الحجاز رجل اسمه علی اسم حیوان، إذا رأیته حسبته فی عینه الحول من البعید و اذا اقتربت منه لا تری فی عینیه شیئاً، یخلفه أخ له إسمه عبدالله، ویل لشیعتنا منه؛ اعادها ثلاثاًً : بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجة، بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجة، بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجة. »

« از مسند احمد از پیامبر (ص) نقل شده است: مردی در حجاز حکومت خواهد کرد که اسمش چون اسم حیوان است ؛ هنگامی که او را از دور ببینی ، تصور می کنی که در چشمش کژی (انحراف) وجود دارد و هنگامی که به او نزدیک می شوی، در چشمش چیزی نمی بینی ؛ بعد از او برادرش که نامش عبدالله است ، خلافت می نماید ؛ وای بر شیعه ما از او . . . سپس سه مرتبه تکرار کردند : خبر مرگش را به من بشارت دهید تا من ظهور حجت را به شما بشارت دهم. »

با یک جستجوی ساده در مترجم گوگل می توان به معنی اسم فهد پی برد ؛ فهد در لغت عربی به معنای یوز پلنگ است ! عجیب اینکه روایت می فرماید : بعد از پادشاهی که نامش همچون حیوان است، برادرش عبدالله به پادشاهی می رسد. در عربستان کنونی نیز ملک عبدالله که برادر ملک فهد « یوزپلنگ » است، سلطنت را از سال 2005 میلادی و به دنبال فوت ملک فهد به عهده گرفته است . روایت ذکر شده در ادامه بیان می دارد: « ویل لشیعتنا منه : وای بر شیعه ی ما از او. ». اما آیا ملک عبدالله سزاوار چنین توصیفی است؟

گفتگو با مادر شهید مدافع حرم شهید مسعود عسگری / خبر نداشتم پسرم تکه تکه شده است


سیار از مقام مادر گفتیم و خواندیم و نوشتیم. از صبوری و مهربانی‌اش، از نجابت دستان آسمانی‌اش، از همه محبت‌های بی منتش، اما نگفتیم آن‌که عزیز کردهٔ سال‌های جوانی‌اش را به مسلخ عشق می‌فرستد در دلش چه غوغایی است. مگر می‌شود جوان رعنا قامتت را، پارهٔ جگرت را به میان آتش بفرستی، بی‌خیال روزگار را سپری کنی. مادر که باشی انگار تکه‌ای از وجودت را از دست می دهی، جوانت لحظه‌هایش را پیشت قد کشیده و حالا دیگر نمی توانی قد کشیدنش را ببینی، سخت است، اصلاً سختی‌هایش قابل بیان نیست، اما با وجود همه سختی‌ها و دوری ها و ندیدن ها مادر شهید است که به بقیه دلداری می دهد، محکم می ایستد و ایمان دارد به آیه  "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون" (سوره آل عمران 169) و این مادر شهید است که می گوید برای از دست دادن جگر گوشه‌ام گریه نکنید، پسر من که گریه ندارد خوشا به حالش و این مادر شهید است که می‌گوید به من برای شهید شدن پسرم تسلیت نگویید به من تبریک بگویید برای زیبا آسمانی شدن فرزندم و این مادر شهید است که بعد از شهادت پسرش تازه او را بیشتر حس می کند، درک می کند و گویا پسرش تولدی دیگر پیدا کرده است و خانم زهرا نبی‌لو مادر شهید مدافع حرم حاج مسعود عسگری هم یکی از همین شیر زنان این سرزمین است که پسرش را به میدان جهاد می‌فرستد، برای شهادتش گریه نمی‌کند و به همه می‌گوید به من برای شهادت پسرم تبریک بگویید نه تسلیت و بسیار خوشحال است که پسرش این راه را انتخاب کرده است و یکی از فدائیان حضرت زینب ( سلام الله ) شده است و امروز خانم نبی لو گذری کوتاه و مختصر از زندگی پر فراز و نشیب مسعود برای مخاطبان رجا نیوز می گوید. 

 
کودکی پر از شیطنت
 
هشتم شهریور سال 69 مسعود را خدا به من هدیه داد تا به رشد و بالندگی برسد و برای خودش انتخابش کند. مسعود کودکی بسیار پر خطر و عجیبی داشت، اتفاقات بسیار زیادی برایش افتاد، اما از هر اتفاق سالم بیرون می آمد، خیلی آرام و بی سر و صدا و با همان بی سر و صدایی دست به کارهای خطرناک می زد، کنجکاو و در عین حال زرنگ و بسیار باهوش بود و همه این خصوصیات باعث می شد که هر روز یک شیطنت تازه در گوشه و کنار خانه انجام بدهد. دو مرتبه همان کودکی دچار برق گرفتگی شد، که هر دو مرتبه هیچ اتفاقی برایش نیفتاد. یک مرتبه خواب بودم، ناگهان از صدایی کوبیده شدن چیزی به دیوار پریدم بالا؛ هاج و واج چشمانم را که باز کردم دیدم قیچی فلزی کوچک در پائین پریز برق روی زمین افتاده و مسعود سالم است. من که خواب بودم به دور از چشم من قیچی را برداشته بود و داخل پریز برق فرو کرده بود. و بر اثر برق گرفتگی به دیوار پرتاب شده بود. یک بار دیگر هم سیم لخت بدون محافظ را داخل پریز برق فرو برده بود که کمی دستش سوخت و حتی دو سالش هم تمام نشده بود. چهار سالش بود که پدرش تنها توی ماشین روشن گذاشته بود و رفته کاری انجام بدهد و برگردد، ناگهان دیدم دارند داد می زنند، بچه‌تان ماشین روشن را به حرکت در آورده و رفته، ماشین به داخل جوی آب افتاد و فقط خداوند کمک کرد به ما چون جلو ماشین یک مغازه نانوایی بود که تعداد زیادی آنجا بودند و اگر ماشین داخل جوی آب نمی‌افتاد تعداد زیادی جان خودشان را از دست می دادند. بعداً می‌گفت : رانندگی را پیچاندم و رفتم. بچگی پر از اتفاقات ریز و درشت و گاهی هم پرخطر را داشت. اما هر بار سالم از آن اتفاق بیرون می‌آمد، حالا بعد از شهادت مسعودم می فهمم که خداوند مراقب مسعود من بود تا او را انتخاب کند که فدایی اهل بیت (علیه السلام) شود. 
 
 
مهارت های شهید
 
خلبان هواپیمای فوق سبک، شنا، غواصی، چتر بازی، سقوط آزاد، کوه نوردی، صخره نوردی، پینتبال، تیراندازی، راپل، انواع ورزش‌های رزمی، راننده حرفه‌ای موتور و ماشین، حرکات آکروباتیک با دوچرخه، هاپکیدو ،کیک بوکسینگ  در بیشتر رشته ها در حد استادی بود و هر ورزشی را انجام می داد با رویکرد نظامی بود.
 
 
خصوصیات شهید
 
مسعود من خیلی زرنگ و خیرخواه بود. از کودکی اش همیشه لبخند زیبایی بر روی لبانش خودنمایی می کرد. عاشق رهبری بود و سخنان ایشان را خیلی دوست داشت و مدام پیگیر بود و همیشه در همه کارها گوش به زنگ حرف آقا بود. به همه هم تأکید می کرد که در مسائل مختلف فقط از حرف آقا پیروی کنید.  و تا پای جان مدافع ولایت بود. در فتنه 88 مسعود جزء کسانی بود که جلوی فتنه گران ایستاد و با تمام وجود از نظام جمهوری اسلامی دفاع کرد. وقتی بزرگتر شد در مهمانی های منزل خودمان یا منزل فامیل اگر خانمی با سینی چایی وارد می شد این مسعود بود که پیش‌قدم می‌شد و سریع سینی چایی را از آن خانم می‌گرفت و از مهمان‌ها پذیرایی می‌کرد. در انداختن و جمع کردن سفره پیشتاز از بقیه بود. بسیار بخشنده بود، آنقدر بخشنده که خیلی اوقات لوازمی را احتیاج داشت خیلی هم دوست می داشت، اما اگر کسی درخواست می کرد که آن وسیله را به من بده حتما می داد. و آنقدر بخشنده بود که حتی از جان شیرین خودش در اوج جوانی‌اش برای رضای خداوند گذشت. خیلی کم حرف بود، در جمع اگر ازش سوال نمی کردن جواب نمی دادو اگر می شد با لبخند جواب می دادو اگر مجبور به توضیح بود یک پاسخ بسیار کوتاه می داد. خیلی بی ادعا بود با این همه توانمندی و آموزش بالایی که داشت نزدیک ترین افراد به مسعود از کارهاش خبر نداشتند، اما درس خوبی داشت، اما چون هیچ‌جا نمی‌توانست آرام بگیرد دنبال درس و دانشگاهش را نتوانست تا آخر بگیرد تا مدرک دانشگاهی‌اش را بگیرد. ترم یک الکترونیک بود، نزدیک امتحانات ترم اولش بود که درس و دانشگاه را رها کرد و رفت دنبال کارهای پزشکی برای خلبانی هواپیمای فوق سبک، گفتم : مسعود جان مادر، شما امتحان داری فعلا امتحان این ترم را بده، گفت: مادر جان من می‌دانستم که شما حالا به درس خواندن من ایراد می گیری و می گویی بنشین درست را بخوان. رفت کارهای پزشکی قبل از پرواز را انجام داد و درسش را رها کرد و رفت دنبال پرواز، سال بعد دوباره کنکور داد و حقوق قبول شد، اما باز هم رها کرد، آرامش نداشت تا یک جا ساکن بماند. یک دست کت شلوار خوب داشت همیشه خدا به بقیه قرض می‌داد.
 
 
قهرمان جوان و عشق به شهادت
 
آرزوی هر مادری دیدن دامادی جوانش است، و من هم این آرزو را برای مسعودم داشتم، هر مرتبه که بحث ازدواجش را مطرح می کردم می‌گفت: مادر صبرکن، هنوز وقتش نرسیده است. هر وقت که وقتش برسد خودم به شما اطلاع می دهم. شما فقط صبر کن.  زمانی که بحث دفاع از حرم حضرت زینب (علیه السلام) پیش آمد می گفت ما که مجرد هستیم باید برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم برویم، اولویت با ما مجردهاست. و خیلی هم تلاش کرد تا یکی از مدافعان حرم بشود. قبل از رفتن به سوریه موتورش را فروخت و بدهکاری هایش را داد. دفعه اول که به سوریه رفت، دو شب نشده برگشت، گفتم : مسعود مادرجان کجا بودی؟ گفت : جایی کاری داشتم، گفتم : مسعودم من می دانم که شما کجا رفتی و برگشتی. گفت : فقط خواهش می کنم به کسی چیزی نگو، من هم به هیچ کسی هیچ حرفی نزدم، فقط من می دانستم و خودش. حتی شکلات هایی که از سوریه آورده بود نوار عربی اش را باز کردم تا اگر کسی می خورد متوجه نشود. مرتبه دوم که رفت گفت : مادر جان یک ماه و نیم مأموریتم طول می کشد. هر مرتبه که به سوریه می رفت می گفت یک ماه یک ماه و نیم دیگه برمی گردم. گفتم : کجا می روی ؟ گفت : نمی توانم بگویم به کجا می روم فقط می توانم بگویم که به زیارت می روم. یک هفته که شد برگشت، چند ساعتی ماند و دوباره برگشت، می گفت گاهی فرصتی کوتاه پیدا می کنیم می توانم بیایم شما را ببینم و برگردم، رفت و گفت این بار یک ماه دیگر بر می گردم، اما دوباره یک هفته بعد برگشت، هر مرتبه که می خواست برود می گفت: تا یک ماه دیگر بر نمی گردم اما مرتبه آخر گفت: منتظرم نباش تا یک ماه دیگر بر نمی‌گردم. تا زمانی هم که اسم من را از تلویزیون نشنیدی که مسعود عسگری کجا بوده به هیچ‌کس چیزی نگو. من حتی به همسر آن بچه‌هایم نگفتم که مسعودم به کجا رفته و مسعود من مرتبه آخر رفت و دل من را هم برای همیشه با خودش برد. مسعودم که نبود وقت و بی وقت دلتنگش می‌شدم. گاهی اوقات به تلفن نگاه می کردم و می گفتم بگذار به مغز مسعودم پیام بفرستم، پیش خودم می گفتم من یک مادرم و دلتنگی مادر به فرزندش حتما منتقل می شود. اگر همان روز زنگ نمی زد فردای آن روز حتما زنگ می زد. هر بار که هوایی مسعودم می شدم، اینگونه ارتباط عاطفی می گرفتم و بعدش مسعودم زنگ می زد. 
 
 
مادر و شهادت جوانش
 
ماه محرم بود، در مجلس عزاداری نشسته بودم که یک نفر صدا زد معصوم، بند دلم پاره شد فکر کردم می گویند مسعود، دستانم بی رمق شده بود، انگار قلبم هر لحظه از جا کنده می‌شد و ناخودآگاه دلم می ریخت. حال عجیبی داشتم، به دلم خورد که این حال، این حس و این همه آشفتگی حتما برای جگر گوشه‌ام، مسعودم اتفاقی افتاده است. از قبل من خانه‌ام را آماده کرده بودم یک خانه تکانی کردم، چون آن زمانی که قرار بود مسعودم برگردد نزدیک بود و من هم همه چیز را آماده کردم که اگر پسرم شهید شد، من آماده باشم. همه از ساعت سه بعد از ظهر فردای آن روز آشفتگی من می دانستند. دلم آشوب بود و از حالات اطرافیان کم کم مطمئن داشتم می شدم که پسرم شهید شده. برادرم همان موقع به خانه مان آمد، وقتی با برادرم چشم در چشم شدم، بغض گلویم را گرفت، کمی آب خوردم تا بتوانم حرف بزنم، خواهرم و زن برادرم هم آمده بودند. گفتم : چه شده همه با هم آمده اید به اینجا، گفتند آمده ایم یک سری به شما بزنیم. گفتم : شما الکی اینجا نمی آیید، خواهرم گفت: آمده ایم خبر مجروحیت مسعود را بدهیم. گفتم: من می‌دانم مسعودم شهید شده، به من خبر الکی ندهید. برادر کوچکم من را بغل کرد و گفت: خواهر مسعودت شهید شده، مبارکت باشد. و من بی تابی نکردم، و خدا را شکر کردم به خاطر اینکه شهادت را رزق مسعود من کرد. آن روز من از نحوه شهادت پسرم اطلاعی نداشتم اول گفتم پسر من را کسی نمی توانست از نزدیک بزند و حتما از دور آن را زدند، اما دقیقا برعکس، مسعود من نزدیکترین نفر به توپ 23 بوده. وقتی پیکر مسعودم را دیدم حرف‌های زیادی برای مسعودم زدم، مسعودم را با حضرت ابوالفضل (علیه السلام) مقایسه کردم و گفتم تو اگر یک چشم دادی حضرت دوتا چشمهای‌شان را دادند و دو تا دستهایشان هم قطع شد. و من اطلاع نداشتم که دو دست و یکی از پاهای مسعود قطع شده است. با حضرت علی اکبر مقایسه اش کردم و گفتم تو بدنت سالم اما حضرت علی اکبر بدنش تکه تکه شده و من خبر نداشتم که مسعود خودم هم تکه تکه شده است و برای خودم هم جای تعجب بود که یک خراش کوچک را نمی توانستم ببینم، اما پیکر مسعودم را که دیدم اصلا بی تاب نشدم با اینکه یکی از چشم‌های مسعودم به کل تخلیه شده بود و داخل قبر مسعود رفتم و زیارت عاشورا خواندم.من طاقت هیچ چیزی را نداشتم، اما قدرت عجیبی برای شهادت مسعود به من عنایت شد.
 
مسعود عکس‌ها و چشم‌های درون عکسش با من حرف می‌زند. همانطور که از اینجا در دلم به مسعود که در سوریه بود حرف می‌زدم و زنگ می‌زد الان هم همینطور با هم حرف می‌زنیم. پیکرش آمد چشمش باز بود و شاید کسی باورش نشود که من با آن چشم‌ها حرف می‌زدم. این حالت اصلا زمینی نیست. هیچکس باورش نمی‌شود من کسی بودم که همیشه در حال بی‌قراری و گریه بودم اما کنار مسعود اصلا اینطور نبودم.
 
 
نحوه شهادت 
 
21 آبان ماه سال 94 ، روز آخر محرم، شب اول صفر که مصادف با شب جمعه بوده ، به خاطر نبودن ماه در آسمان هوا بسیار تاریک بوده ، به طوری که فاصله کم را هم نمی توانستند مسعود و دوستانش ببینند. بعد از اذان مغرب به ورودی شهر العیس می رسند، جهت تثبیت شهر و اطمینان از عدم وجود مسلحین در شهر به دسته ای که شهیدان مسعود عسگری ، محمد رضا دهقان ، سید مصطفی موسوی و احمد اعطایی در آن حضور داشتند دستور ورود به شهر را می گیرند، دو نفر از مسئولین ابتدا وارد شهر می شوند و با دوربین حرارتی خیابانی را که از وسط شهر رد میشده را چک می کنند. و نیروها پشت سر آنها وارد شهر می شوند که بنا بر اطلاعات داده شده مبنی بر حضور نیروهای خودی در شهر و تحت کنترل بودن آن توسط جبهه مقاومت خیلی عادی به هم نزدیک می شوندو بعد از یک مکالمه خیلی کوتاه هر دو طرف متوجه می شوند که طرف روبه رویی دشمن است. و در همین حین فرد داعشی که به صورت آماده پشت توپ 23 بوده با فشار دادن پدال آتش افرادی که پشت سر فرمانده بودند را به رگبار می بندد و نیروهای حاضر هم با سلاح کلاش به سمت آنها شلیک کردند و خودرو متوقف و افراد آن پس از فرار کشته شدند و بعد از درگیری که در زمان کوتاهی اتفاق افتاد و آتش توپ 23 قطع شد و باعث شهادت چهار شهید و مجروح شدن پنج نفر گردید که اگر این اتفاق یک دقیقه دیرتر می افتاد حداقل صد نفر توسط دشمن کشته می شدند که با ایثار و از جان گذشتگی این چهار شهید بزرگوار از این فاجعه بزرگ جلوگیری شد. مسعود پائین تنش، دو دستش و چشم چپش را از دست می دهد، شهید موسوی هم تیر به گلویش می خورد و احمد اعطایی تیر به گهلویش می خورد و محمد رضا دهقان هم شهید می شود و عمر این چهار شهید در تاریکی شب اول ماه صفر در زندگی این دنیا تمام می‌شود.