اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

ماجرای دیدار رهبری و شهید چمران پس از مجروحیت


 فرماندهی که روی زمین حرف می‌زد نه کاغذ!


 

یکی از همرزمان شهید چمران در دوران دفاع مقدس با تاکید بر روحیه جهادی و
 
شهات طلبی این شهید گرانقدر جنگ تحمیلی، در محورهای مختلف به تحلیل ابعاد
 
معرفتی وی پرداخت.
 
 
تصویر ماجرای دیدار رهبری و شهید چمران پس از مجروحیت/ فرماندهی که روی زمین حرف می‌زد نه کاغذ!


حسین کنعانی مقدم در گفت وگو با جام جم آنلاین شخصیت شهید چمران را در پنج بعد حایز اهمیت دانست و در تحلیل آن گفت: در بعد انسانی چمران متخلق به اخلاق و آداب انسانیت بود و این کردار در هر جای دنیا چه در آمریکا و چه در لبنان و ایران که زندگی کرد دچار تغییر نشد و رفتاری کاملا انسانی با جامعه خود داشت.



وی سخت کوشی و همت بلند در هر اموری، بعد دوم شخصیتی شهید چمران بشمار آورد و افزود: او علاوه بر اینکه از لحاظ علمی به بالاترین مدارج در دانشگاه های معتبر دنیا نایل آمد در خستگی ناپذیری زبان زد خاص و عام بود و هر کاری را که به وی واگذار می کردند چه در مقام یک وزیر دفاع، چه در لباس رزم و یک رزمنده خط مقدم و خواه یک دانشمند هسته ای بدون وقفه با استقامتی مثال زدنی کار را پیش می برد.

کنعانی مقدم با اشاره به وجه سوم شخصیتی این شهید به شاخص های عرفانی او پرداخت و خاطر نشان کرد: ایشان در مناجات ها و بیانات خود در چندین نوبت ملاقات هایی که در دوران جنگ با هم داشتیم احساس کردم روحیه عرفانی و روحانی چمران بر جایگاه و مسئولیت ایشان برتری دارد و هرگز دچار خودشیفتگی پست ومقام نشد لذا با خلوص نیت و با کلام نافذ خود بر اطرافیان تاثیر گذار بود.

عضو سابق شورای عالی سپاه در زمان جنگ روحیه جهاد و مبارزه با رژیم صهیونیستی ، استکبار و استبداد را چهارمین بعد معرفتی دکتر چمران برشمرد و اظهار کرد: در روزگاری که خیلی چهره ها و افراد تک بعدی در این سه محور حرکت می کردند و مثلا فقط با استبداد رژیم پهلوی مخالف بودند اما چمران تواما هر سه نقطه را مورد هدف مبارزاتی خود قرار داد و اولویت او برچیدن هر سه اصل نظام امپریالیست مورد پیگیری او قرار می گرفت.

وی در تحلیل پنجمین بعد شناختی شهید مصطفی چمران ابراز داشت: ایشان در عین بهره مندی از پست دولتی و مسئولیتی در اوج بندگی و خلوص کردار سیر کرده و همواره فارغ از قدرت و پست سازمانی خود عمل می کرد. مثلا اگر فرمانده جنگ های نامنظم و یا نماینده امام در شورای عالی دفاع و یا حتی وزیر دولت بود در عین سادگی و بی ادعایی آنچنان شهادت طلبی و ایثار را در خود پرورش داده بود که وقتی در خصوص ماموریت های مختلف در جلسات سخن می گفت سخن او بعنوان یک حجت در دل همراهان و همرزمان وی می نشست.

کنعانی مقدم در ادامه از روحیه نترس و بی باک بودن چمران سخن گفت وافزود: واقعا شهید چمران از عوامل موثر نجات کردستان از دست ضد انقلاب در غائله پاوه بشمار می آید و زمانی که بنده در کردستان مستقر بودم به عینه شاهد بودم وقتی منطقه پاوه در محاصره سنگین ضد انقلاب گرفتار شد و از همه طرف مورد هجوم عوامل استکبار قرار گرفت قطعا کردستان از دست رفته بود اما امروز ما مدیون امثال شهید چمران و شهید بروجردی، شهید فلاحی، شهید کشوری و ... هستیم که با پایداری خود کردستان را نجات دادند.



وی در پایان به ذکر خاطره ای از همراهی خود با فرمانده جنگ های نامنظم روزهای اول جنگ پرداخت و عنوان کرد: بنده در اوایل جنگ مسئولیت عملیاتی در منطقه گلف خوزستان داشتم که برای سازمان دهی و هماهنگی عملیات بین سپاه ارتش و ستاد جنگ های نامنظم خدمت چمران رفتم. در نهایت عملیات با حضور ایشان در خط مقدم زیر سخت ترین آتش ارتش بعث عراق صورت گرفت و منجر به آزادی سازی سوسنگرد و در عین حال مجروحیت چمران از ناحیه پا را در بر داشت.

کنعانی مقدم در این رابطه افزود: بعد از اینکه شرایط عملیات تثبیت شد بنده به اتفاق مقام معظم رهبری(نماینده امام در ارتش) و تنی چند از فرماندهان سپاه به عیادت چمران رفتیم. وقتی از احوالات ایشان جویا شدیم ایشان در خصوص عملیات بعدی از ما سئوال کرد و گفت عملیات بعدی کی و کجا؟ ما تعجب کردیم از این جمله، در حالی که ما یک عملیات بزرگ که منجر به آزاد سازی سوسنگرد شد را پشت سر گذاشتیم اما شهید چمران همچنان پیگیر شکل گرفتن یک عملیات دیگر بود که همان طور که عرض کردم این روحیه نشات گرفته از شخصیت شهادت طلبی و مبارزاتی او بود.

وی در تکمیل خاطره خود از این شهید گرانقدر خاطر نشان کرد: ما طرحی داشتیم برای آزادسازی ارتفاعات الله اکبر و عقب راندن دشمن به پشت مرزهای بین المللی، من این عملیات را برای ایشان تشریح کردم و در همان وضعیتی که در بستر خوابیده بود خطاب به من گفت بروم به سمت او و از خوشحالی یک بوسه از پیشانی بنده زد و گفت اتفاقا من هم به اتفاق بچه های جنگ های نامنظم به این مسئله فکر می کردیم. در آن زمان واقعا از ابراز محبت وی بشدت منقلب شدم چون در آن موقع من یک جوان 20 ساله بودم.

کنعانی مقدم افزود: چمران از نوابغ دوران دفاع مقدس بود و بر جنگ چریکی و کلاسیک تواما تسلط داشت. به دلیل اینکه او در لبنان به همراه فلسطینیان با اسراییل درگیر جنگ های چریکی بود به خوبی درک می کرد مثلا طی کردن 5 کیلومتر مسافت و حمله به مواضع دشمن یعنی چه؟ به تعبیر بهتر شهید چمران روی نقشه حرف نمی زد بلکه روی زمین و میدان نبرد حرف می زد. در کل شهادت ایشان ضایعه بزرگی برای کشور بویژه در حوزه مدیریت دفاعی و استراتژیکی ما در دوران دفاع مقدس حساب می آید.

 

" جام جم "

ماجرای جارو کشی دکتر چمران در کوچه و خیابان/ پارتیزانی که نماد اخلاق شد


مدیر مسئول روزنامه عرب زبان الوفاق و کارشناس مسایل خاورمیانه گفت:
 
شهید چمران با رفتار و شخصیت خود به گونه‌ای رفتار کرد که امروز به نماد
 
مقاومت،ایستادگی و اخلاق در منطقه و فرامنطقه تبدیل شده است

 
 
تصویر ماجرای جارو کشی دکتر چمران در کوچه و خیابان/ پارتیزانی که نماد اخلاق شد


مصیب نعیمی در گفت وگو با جام جم آنلاین شهید مصطفی چمران را نه تنها الگوی مقاومت در جمهوری اسلامی ایران بلکه یک شخصیت برجسته فرامنطقه ای خواند و گفت: این شهید بزرگوار منشا خدمات زیادی برای کشور و منطقه بوده و شاید از بخش هایی از این اقدامات ما با خبر هستیم و ممکن است بعضا فداکاری ها و نقش تاثیر گذار او در مبارزه با صهیونیستها و رژیم بعث عراق را نشنیده باشیم.

وی در این باره افزود: مردم لبنان از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با شهید چمران آشنایی پیدا کرده اند. دورانی که ایشان در مصر اولین گروه جوانان لبنانی ها را برای ایستادگی و مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی آموزش و تعلیم نظامی می داد و با وجود اینکه دانش آموخته ایالات متحده بود و در آنجا مقطعی زندگی کرد اما این کشور را با آن همه امکانات کاری و تسهیلاتی رها کرد و با همراهی و همکاری امام موسی صدر به تشکیل جریان ضد صهیونیستی مقاومت (جنبش آزادی بخش امل) پرداخت.

کارشناس مسایل خاورمیانه ضمن اشاره به استقرار شهید چمران در جنوب لبنان تصریح کرد: چمران انسان جامع نگری بود و اندیشه خود را صرفا به موضوعات نظامی گری معطوف نمی ساخت از این رو با نگاهی عملی دانشکده فنی حرفه ای العاملیه را برای آموزش جوانان شیعه لبنانی بویژه قشر محرومان راه اندازی کرد تا این جوانان بتوانند در آینده به مرز خودکفایی برسند. در حال حاضر هم این مرکز فنی یکی از بزرگ ترین مجتمع های فنی حرفه ای در لبنان بشمار می آید.

وی با نگاهی اجتماعی به بیان یک خاطره از حضور شهید چمران در شهر صور لبنان پرداخت و خاطر نشان کرد: مردم لبنان خاطرات اجتماعی و فرهنگی شایانی از ایشان به یادگار دارند. از همسایگان و اطرافیان شهر صور نقل است دکتر چمران صبح های زود برخی اوقات شخصا کوچه و خیابان و محل گذر مردم را آب و جارو می کرد و در حدی بی آلایش و خاکی بودند که با مردم همیشه با عاطفه وملایمت برخورد داشتند به گونه ای امروز در لبنان به عنوان یک الگوی انسانی و فرهنگی از شهید چمران یاد می کنند.

نعیمی در ادامه به نقش بارز دکتر چمران به مباحث داخلی کشور اشاره کرد و گفت: با اوج گیری انقلاب اسلامی و پیروزی آن چمران نقش حمایتی فراوانی در تکوین انقلاب اسلامی از خود برجای گذاشت و همانطور که همگان می دانیم او در اولین روزهای تجاوز ارتش بعث عراق به میهنمان شخصا وارد میدان نبرد شد و با آن پیشینه درخشان پارتیزانی خود که در لبنان بر جای گذاشته بود به سازماندهی نیروی جنگ های نامنظم و تشکیل این ستاد برای مقاومت در برابر دشمن بعثی همت گمارد.

مدیر مسئول روزنامه عرب زبان الوفاق با بیان اینکه در نهایت شهید چمران به آنچه در آرزو و اندیشه اش بود همانا خدمت به انقلاب و شهادت در راه وطن رسید و با شهادت خود در منطقه دهلاویه برای همیشه بعنوان یک الگوی انسان ساز و نماد پایداری مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی و دشمن متجاوز تبدیل شد.

 

" جام جم "

چمران دقایقی پیش از شهادت از خداوند چه خواست؟ + عکس نوشت


داخل خودرو نشسته بود و آرام آرام روی کاغذ سطرهایی را می نوشت، سطرهایی
 
که شاید هیچ کس جزء خودش فکر نمی کرد تبدیل به آخرین مناجات عاشقانه اش با
 
خداوند و با زندگی زمینی باشد.
 
تصویر چمران دقایقی پیش از شهادت از خداوند چه خواست؟ + عکس نوشت


به گزارش جام جم آنلاین،‌سطرهایی از آخرین یادگاری شهید چمران را در عکس نوشت زیر 


می خوانید که شگفت انگیز است:


«ای حیات با تو وداع می کنم ، با همه زیبائیهایت، با همه کوه‌ها و آسمان‌ها و دریاها و 


صحراها ، با همه وجود وداع می کنم. خدایا! وجودم اشک شده ، همه وجودم از اشک


 می جوشد ، می لرزد ، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ ، به من


 اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه ای


 بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکاری از آن سرچشمه بگیرد»



 

 

" جام جم "

از الهامات «شیطانی» تا «فروپاشی خانواده»


Image result for ‫تصویر خانواده‬‎


معنویات کاذب بیش از هر قشر دیگری، جوانان را هدف گرفته‌اند. مباشران آلوده این فرقه‌های جعلی ماشه تفنگ خود را روی شقیقه جوان و اعتقاداتش می‌گذارند تا او را در باتلاق اراجیف و یاوه‌های خود غرق کنند.
 
روشنگری در جامعه و مبارزه بی‌امان با این تله‌های شیطانی ضرورتی حیاتی، دغدغه‌ای مقدس و تلاشی است ستودنی.
حجت‌الاسلام والمسلمین محمد عبدخدایی سال‌هاست به دلیل دغدغه‌‌ فکری سرگرم مطالعه، پژوهش و نقد عرفان‌های نوظهور در ایران است و تا به حال پژوهش‌های خود را در قالب چندین یادداشت و مقاله و حضور در نشست علمی به جامعه ارائه کرده است.
وی تنها به کتابخانه بسنده نکرده است؛ نتایج علمی‌اش را با مثال‌ها و مصادیقی که در مواجهه با آسیب‌دیدگان عرفان‌های نوظهور داشته و صحبت‌ها و مناظره‌هایی که با برخی از لیدرهای عرفان‌های کاذب در ایران داشته، ارائه می‌کند.


 

Related image


او معتقد است که به جای«عرفان‌های نوظهور» باید تعبیر «جنبش‌های معنوی کاذب» یا «تقلبی و جعلی» را به کار برد. تصریح دارند که تا حدودی فضای داخلی فرهنگی از نظر سهل‌انگاری و تساهل درباره‌ این‌ عرفان‌ها در دهه‌ هشتاد اثرگذار بود؛ زمانی که شمار عناوین کتاب‌های جنبش‌های معنوی کاذب را رصد می‌کنید، می‌بینید که از صد و چهار کتابی که درباره‌ی «اوشو» و حاصل سخنرانی‌های وی و یک کار گردآوری است، شصت و چهار کتاب به فارسی ترجمه شده است. متأسفانه وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اصلاحات، همان اوایل دهه‌ هشتاد به تنها نویسنده‌ای که حق کپی رایت در ایران داده بود، همین آقای «پائولو کوئلیو» است. همانی که از دست نخست‌وزیر اسرائیل جایزه می‌گیرد، در ایران حق کپی رایت داشت و به حسابش در برزیل پول ریخته می‌شود.
متن زیر حاصل گفت وگوی خواندنی خبرگزاری رسا با حجت‌الاسلام والمسلمین محمد عبدخدایی است که تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.

* به عنوان سؤال نخست لطفا عرفان‌های نو‌ظهور را تعریف کنید و بفرمایید تا

چه اندازه جامعه‌ ایران با این مسئله مواجه است؟ آیا قبول دارید که در برخی

دوره‌های تاریخی درصد رشد این معنویت‌های خودساخته بیشتر شده و گرایش

مردم، به‌ویژه جوانان به آنها افزایش یافته است؟ اگر آری، علت و اسباب آن چه

بوده است؟


عرفان‌های نو‌ظهور-که این نام در ایران بر آنها نهاده شده- در واقع مباحثی بود که در غرب مسیحی بعد از جنگ جهانی دوم تحت عنوان «جنبش‌های نوپدید دینی» مطرح شد و بسیاری از اندیشمندان در این زمینه تحقیق کردند که چه شد یکباره گرایشی به سمت معنویت در غرب اتفاق افتاد. نام همین «معنویت‌های نوین» را در ایران به غلط یا درست «عرفان‌های نوظهور» گذاشتند که بنده احساس می‌کنم شاید اسم بامسمایی نباشد؛ هم به سبب کلمه‌ «عرفان» و هم به دلیل واژه‌ «ظهور» که می‌شود از آن تلقی‌های دیگر داشت. به نظرم تعبیر «جنبش‌های معنوی کاذب» یا «تقلبی و جعلی» را باید به کار برد.
پدیده‌ عرفان‌های نوظهور در ایران پس از جنگ تحمیلی- یعنی اوایل دهه‌ هفتاد- رشد پیدا کرد. هرچند دسته‌ای از ارتباطات عرفان‌های نوظهور در دهه‌ شصت- یعنی زمان جنگ- بود، فضای جنگ خود باعث شد که این مسائل نتواند ظهور و بروز داشته باشد؛ اما از اواسط دهه‌ هفتاد می‌بینید که بحث‌هایی مثل «انرژی‌درمانی» و «تله پاتی» رونق فراوانی دارد و بسیاری از افراد با ادعای «درمان» یا «فرادرمانی» کارهایی می‌کنند. البته اوج این جریان‌ها دهه‌ هشتاد است.


ترجمه 64 کتاب «اوشو» به زبان فارسی!


تا حدودی فضای داخلی فرهنگی از نظر سهل‌انگاری و تساهل درباره‌ این‌ عرفان‌ها در دهه‌ هشتاد اثرگذار بود: زمانی که شمار عناوین کتاب‌های جنبش‌های معنوی کاذب را رصد می‌کنید، می‌بینید که از صد و چهار کتابی که درباره‌ «اوشو» و حاصل سخنرانی‌های وی و یک کار گردآوری است، شصت و چهار کتاب به فارسی ترجمه شده است. همین آقای «آرش حجازی» آنها را ترجمه کرده‌ است؛ همان که در فتنه هشتادوهشت فرار کرد و رفت و بحث «ندا آقا‌سلطان» و آن حرف‌ها را مطرح ‌کرد. وی مترجم بود و سال‌ها کتاب‌ها و رمان‌های «پائولو کوئلیو» را ترجمه می‌کرد.


دادن حق کپی‌رایت به پائولو کوئلیو در دوره اصلاحات


متأسفانه وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اصلاحات، همان اوایل دهه‌ هشتاد به تنها نویسنده‌ای که حق کپی رایت در ایران داده بود، همین آقای «پائولو کوئلیو» است. پائولو که مطالب مستهجن و ضداخلاقی را با قلم سحرآمیزش بیان و فروش سطح جهانی پیدا می‌کند. همانی که از دست نخست‌وزیر اسرائیل جایزه می‌گیرد، در ایران حق کپی رایت داشت و به حسابش در برزیل پول ریخته می‌شود. خب، این نشان فاجعه است و وضعیت بسیار بدتر از این‌ها بود. 
در نمایشگاه سال 82 می‌بینید که حتی انجیل سیتنیسم‌ها (satenism/شیطان‌گرایی) به فارسی منتشر می‌شود. در آنجا عبارت دیساید مرگ بر خدا را می‌گوید، دروازه‌های جهنم را باز کنید. معلوم است که اوضاع فرهنگی بسیار به هم ریخته است که ما شصت و چهار کتاب اوشویی چاپ می‌کنیم و در دسترس عموم می‌گذاریم؛ همان که ارتقای امور معنوی را در مسائل جنسی می‌داند و می‌گوید: «مدیتیشن» باید در مسائل جنسی حل شود و آن خوشی و لذتی که به فرد دست می‌دهد، اوج رسیدن به خداست. نمونه‌ دیگر کتاب‌های «کریشینا مورتی» شخصیتی است که به «عارف هندو» از وی تعبیر می‌شود. یا افرادی دیگر از مکتب «هندویسم» و دیگر مکاتب شرقی که کتاب‌هایشان چاپ شده است.


* شما می‌خواهید بگویید روند رسوخ فرقه‌ها و معنویت‌های کاذب در سال‌های

اخیر رو به رشد بوده است؟ چون این گونه که شما بحث می‌کنید، آن سوء تدبیر‌های

فرهنگی باید به‌ تازگی نمود یافته باشد.

باید بپذیریم که معنویت‌های نوظهور و خود ساخته در پناه مسامحه‌ فرهنگی آثار و تبعات فرهنگی خاص خود را می‌گذارد و گذاشته است. تا اینکه ما الان به دسته‌ای عرفان نوظهور پیچیده رسیده‌ایم. به جایی رسیده‌ایم که مثلاً «عرفان حلقه‌ کیهانی» در این کشور می‌آید، ظهور پیدا می‌کند و اعتقادات مردم را کنار می‌زند و نعوذ بالله «توسل و شفاعت» را چیزی بیهوده و بی‌محتوا و قرآن را حاوی تناقض می‌داند؛ رسول گرامی را شخصی مانند دیگر افراد می‌داند که هیچ تفاوتی با من و شما ندارد. تا جایی که سرکرده‌ این گرایش گفت: نمره‌ پیامبر 20 است، من 17 و شما 16؛ ایشان هم یک نفر مثل ماست؛ تنها تفاوتش با ما این است که از قرآن رمزگشایی کرده است. 
یا این‌که شما می‌بینید کسی مثل «ایلیا میم رام الله» فرقه‌ «رام الله» را با تلفیق «رام» خدای بزرگ هندوها و «الله» تشکیل می‌دهد یا مثلاً گروه «اکنکار» که مدتی در کوهستان‌های تهران فعالیت می‌کردند. شاید الان مهم‌ترین مشکل ما در عرصه‌ عرفان‌های نو‌ظهور «عرفان حلقه‌ کیهانی» باشد.  به عبارتی پانزده فرقه‌ انحرافی با «عرفان حلقه» شباهت دارد؛ از جمله با «کابالا» قرابت دارد که پر از سحر و جادوست یعنی «عرفان قباله‌ای» که خاخام‌های یهودی خود می‌گویند: کسی که «کابالیست» باشد، مشرک به خداست. آنها می‌گویند: در این کتاب زهری که کابالیست‌ها دارند، پر از مباحث جادویی است. «حلقه» همچنین شباهتی به «پرانا و یوگا» دارد و به «ریکی» یا «انرژی درمانی» ژاپنی و مباحث شیطانی‌ای که آنجا مطرح می‌شود. «عرفان حلقه» سیزده، چهارده شباهت به فرقه‌ اخیر دارد که جالب است بدانید فرقه‌ای پرخطر است. من این نکته را به این دلیل می‌گویم که آسیب‌های «حلقه» مانند آسیب‌های فرقه‌ «ریکی» است. مسترهای ریکی در ایران هستند و شما دقیقاً می‌توانید ببینید که غالب همان آسیب‌های ریکی در عرفان حلقه هست؛ چون این گرایش التقاطی از مجموعه‌ عرفان‌های نوظهور است. برای نمونه «دکتر میکائو اسویی»می‌گوید: من در مکاشفاتی که داشتم [که به تصور ما و تصدیق کارشناسان، این مکاشفات رحمانی نبوده و شیطانی است] در کوهستان هیمالیا بیست و یک روز نشستم، فکر کردم، نور سفیدی دیدم و «آگاهی» برای من آمد و چیزهایی به من گفته شد.
روش کار آنها هم همین است؛ یک سری مراقبه‌هایی دارند، اتصال‌هایی می‌دهند و فرد را به جایی وصل می‌کنند. با کف دستشان سمبل‌هایی می‌کشند و شعاعی از نور را ترسیم و تصور می‌کنند. سمبل‌های مختلف- مانند سمبل قدرت- می‌کشند و ادعای درمان می‌کنند. بعد از اتصال، فرد دچار برون‌ریزی می‌شود؛ یعنی یکباره آسیب‌های جسمی و روحی می‌بیند که در قسمت آسیب‌ها خواهم گفت به چه صورت است و بعد دچار چه تغییراتی در زندگی‌اش می‌شود که دیگر رویه گذشته را در زندگی پیش نمی‌گیرد و باورها و ارزش‌های قبلی برایش اهمیتی ندارد.


یوگا؛ یکی از بسترهای معنویات کاذب


همین «یوگا» یکی از بسترهای عرفان‌های نو‌ظهور در ایران است و متأسفانه مردم تلقی ورزشی از آن دارند. البته یوگا هشت مرحله دارد و سه مرحله‌ اول همان نرمش است، ولی خود «یوگی‌ها» به هیچ وجه نمی‌گویند ما نرمش یا ورزش می‌کنیم. می‌گویند: ما «وضعیت بدنی» می‌گیریم، که به عبارت سانسکریت «آسانا»ست و می‌گویند: این وضعیت برای جذب نیروست؛ حالتی است که «یوگی» به شکل منعطف برای جذب نیرو می‌گیرد. حتی در یکی از کتاب‌هایشان یادآور شده‌اند: «مواظب باشید و بدون استاد این کار را نکنید؛ چون حالتی که شما می‌گیرید، نشستن روی اژدهاست!» حرف من این است که حداقل از چنین تعابیری که مربیان یوگا به کار می‌برند باید احساس خطر کنیم؛ نه اینکه دوره تخصصی برای آن بگذاریم. چه دوره‌ی تخصصی‌ای! در این دوره دو ساعت به شمع نگاه می‌کنند یا تمرین‌های تنفسی دارند. در جای خود مشخص شده که این تمرینات تنفسی یا دوره‌های مختلف یوگا برای «دریافت» یا «تسخیر» یا برای چه کار دیگری است! 
من این مطلب را از خودم نمی‌گویم؛ آقایی به نام «ملسون» استاد دانشگاه «پنسیلوانیا» می‌گوید: تعجب می‌کنم از کشور رادیکالی مثل ایران- آنها از نگاه خود به ایران «رادیکال» می‌گویند؛ یعنی «بنیادگرا». در جای خود باید بحث شود که این مفهوم چیست و کشورهای قدرتمند با این عنوان‌سازی درصدد چه اهداف و اقداماتی‌اند- که چطور بیشترین رشد عرفان‌های نو‌ظهور و معنویت‌های نوپدید در خاورمیانه و شمال آفریقا مربوط به ایران است! شما در عربستان، اردن و مصر این رشد را نمی‌بینید؛ این جای تعجب ندارد؟! 


اصول مشترک معنویات‌های کاذب


به برخی دوستان که می‌گوییم: این عرفان‌های نو‌ظهور به‌ظاهر متفرقند، اما اصول مشترکی دارند و از آنها حمایت‌های مشترکی صورت می‌گیرد، احساس می‌کنند ما دچار توهم توطئه شده‌ایم! نه، این حقیقتی است و این اصول مشترک در بحث تفکر نوین و رهبران تکاملی وجود دارد؛ یعنی اگر این عرفان‌های نوظهور را رصد کنید، همه قائل به «شعور کیهانی» هستند؛ همه قائل به «دعای مثبت» اند؛ همه قائل به عنصری به نام «حضور مطلق» هستند؛ قائل به «قانون جذب»‌اند.
شخصیتی مثل کاترین پاندر یا نیل دونالد والش، اکهارت تولی، مازلو، وین دایر و آنتونی روبینز که کتاب‌هایشان به‌وفور ترجمه شده و در همه‌ نمایشگاه‌های ما هم هست، به‌ظاهر حرف‌های مختلفی می‌زنند، اما اگر قدر مشترک حرف‌هایشان را بگیرید، می‌بینید که این حرف‌ها پایه و اساسی مشترک دارند؛ بنابراین باید به جای متهم‌کردن دلسوزان به توهم توطئه، درد رسوخ عرفان‌های نو‌ظهور در ایران را با نهایت تاسف بپذیریم.


* با توجه به آنچه شما در مشاهدات عینی خود در مواجهه با آسیب‌دیدگان

جنبش‌های معنوی نوپدید داشته‌اید لطفا آسیب‌های فردی و اجتماعی آنها

را مشروح بیان کنید.


آسیب‌های این جنبش‌ها در دو بخش است: آسیب‌های فردی و اجتماعی. اگر بخواهم خلاصه بگویم، علت رفتن افراد به سمت عرفان‌های نو‌ظهور چند چیز است؛ در تیپولوژی‌ای که انجام داده‌ایم، چهارده علت پیدا کرده‌ایم؛ البته در کتاب «فرقه‌ها در میان ما» ﻧﻮﺷﺘﻪ‌ «ﻣﺎرﮔﺎرت ﺗﺎﻟﺮ ﺳﻴﻨﮕﺮ» چهل تیپولوژی بررسی شده، ولی ما در ایران چهارده مورد پیدا کردیم. از جمله این‌که برخی برای درمان و تحت عنوان «فرادرمانی» به سمت این فرقه‌ها می‌روند. بسیاری از این‌ها خانم‌های خانه‌دارند. شاید دو سوم مسترها (مربیان) عرفان‌های نوظهور در ایران خانمند. این خود یک خطر است. علتش این است که این‌ها برای درمان می‌روند و چون گونه‌ای از یک قدرت هم در همان جلسات به صورت‌اشانتیون به آنها می‌دهند، این مقدمه‌ای برای جذب می‌شود. مثلاً خانمی بیست‌ساله می‌گوید: در همان جلسه‌ اول دستم را روی مادرم گرفتم و مادرم احساس حرارت کرد. 
رفتن برخی دیگر به سمت آنها برای دستیابی قدرت‌های ماورایی است. گروهی سرشان درد می‌کند که به قدرت‌های ماورایی برسند، ولی نمی‌دانند که در این مسیر چقدر باید قربانی شوند و آسیب می‌بینند.
خلاصه این‌که جذب شدن به این عرفان نماها دلایل گوناگونی دارد: دلایل اجتماعی یا دلایل رفتار‌شناختی؛ مانند بی‌هویتی و شکست‌های مختلف که می‌توانند باعث جذب به عرفان‌های نو‌ظهور و فرقه‌ها شوند. البته «کالت» (Cult) به معنای «فرقه» با «عرفان نو‌ظهور» تفاوت‌هایی دارد. این عرفان ممکن است درصورت داشتن رهبری کاریزماتیک و ویژگی‌های فرقه‌ای به فرقه تبدیل شود که خطرهای خاص خود را دارد؛ اما تا زمانی که این انحراف‌های فکری تبدیل به «فرقه» نشده، یک «جنبش» است و در حد آن خطرناک است.


ماجرای «برون‌ریزی جن‌ها» در عرفان حلقه


چون رهبران این عرفان‌نماها در کلاسشان به افراد اتصال‌هایی می‌دهند، از جمله آسیب‌های جسمی دیده شده این است که سر افراد تاول می‌زند یا صورتشان دچار سرخ‌گرفتگی می‌شود یا این‌که دچار صرع شده و بر زمین می‌افتند و دست و پایشان تکان می‌خورد. الان فرصت نیست که آسیب‌ها را بطور مشروح بگویم. این افراد تپش قلب‌های فوق‌العاده شدیدی می‌گیرند. بعد از هریک از این تمرین‌های به‌اصطلاح عرفانی، وقتی از مربی کلاس (مستر) می‌پرسی: این آسیب‌ها چیست که به مرید وارد شده است، می‌گوید:‌اشکالی ندارد؛ این‌ها «برون‌ریزی»‌هایی است که باید اتفاق بیفتد؛ این برون‌ریزی است و باید باشد. دوباره وقتی سؤال می‌کنیم: تا کی این آسیب‌ها ادامه می‌یابد، می‌گوید: گاهی ممکن است تا آخر عمر طول بکشد؛ پس معلوم می‌شود که آنجا شفایی صورت نمی‌گیرد و این فریب شفاست! و شبیه مسکن و مخدر است.
زمانی که فرد متصل می‌شود و ارتباطی پیدا می‌کند - حال به هر نا‌کجا‌آبادی که نامش را در عرفان «شبکه‌های شهود کیهانی» می‌گذارند یا در «شبکه‌ بزرگ کائنات» یا هر چیز دیگر- تا دو هفته حال فرد خوب است، ولی بعد از آن حالش بد می‌شود؛ بیماری برمی‌گردد و از اول هم بدتر می‌شود.
طبق تحقیقات بنده، بسیاری از آسیب‌دیدگان عرفان حلقه می‌گویند: در نتیجه‌ اتصال دچار شک‌های شدید و اتفاق‌های ناگوار در زندگی می‌شوند. وقتی به مسترها اعتراض می‌کنند، آنها می‌گویند: این اتفاقات برون‌ریزی موجودات غیرارگانیک (جن‌ها) و کالبدهای ذهنی (ارواح خبیث گذشتگان) است که هر دو در درون افراد از کودکی لانه کرده‌اند. سؤال این است: شما طبق کدام دلیل عقلی همه‌ انسان‌ها را بیمار می‌دانید، مگر این‌که خلاف آن ثابت شود؟! ادیان الهی همه‌ انسان‌ها را به دید سلامت نگاه می‌کنند. براساس کدام دلیل عقلی این موجودات(جنیان) از آغاز تولد در درون افراد لانه می‌کنند؟! این اتصال شما آیا واقعا برون‌ریزی است یا راه را برای ورود این موجودات و نیرو‌های شیطانی باز می‌کنید؟! 
یکی از آسیب‌های روحی که این‌ پیروان «بیراهه معنویت‌ها» می‌بینند، این‌که دچار اسکیزوفرنی(Schizophrenia) می‌شوند؛ توهمات دیداری و شنیداری. شب می‌گوید: در خانه‌ام سیاهی می‌بینم؛ بعد از اتصال نمی‌تواند بخوابد و کابوس‌های شدید می‌بیند. برخی دچار اختلال «دو قطبی» می‌شوند؛ گاهی بسیار شادند، بعضی مواقع به حد انتحار می‌رسند و می‌خواهند گردن خود اختلال را هم بزنند! برخی هم افسردگی شدید می‌گیرند و بعضی دچار فوبی(phobia) یا «ترس شدید» می‌شوند؛ از بسیاری از افراد، به خصوص روحانی‌ها می‌ترسند؛ از پزشکان هم می‌ترسند؛ چون بیشتر پزشکان مخالف این روش‌ها هستند.
از هر 10 مستر(رئیس گروه) عرفان حلقه؛ 9 فرد یا طلاق گرفته یا در آستانه طلاق بودند!
برای نمونه در بخش آسیب‌های اجتماعی‌اشاره کنم؛ در عرفان حلقه آمار گرفتیم که از هر ده مستر نه فرد یا طلاق گرفته یا در آستانه‌ طلاق بودند. علتش این است؛ مردی که به سمت این فرقه می‌رود، می‌خواهد همسرش را هم با خود همراه کند یا خانمی ‌که می‌رود، دوست دارد شوهرش را هم ببرد که اگر طرف مقابل به هر دلیلی خودداری کند و بگوید من نمی‌آیم، مرید این جنبش به دلایل دینی‌عقلی خود(!) به راحتی می‌گوید: پس «ستاره‌ کمال» ما به هم نمی‌خورد و باید جدا شویم.
به نظرم باید منشا اتصال در عرفان حلقه را که «رحمانی» است یا «شیطانی» باید از آقایی(ک) سؤال کرد که با داشتن دو فرزند دختر هر روز نگران است مبادا همسرش خانم «ض» در اثر رفتارهای ناشی از اتصال فرا درمانگران یا از هوش برود و یا بی‌تاب شود؛ به طوری که کنترل خود را از دست داده و باعث تاثر شدید دخترها و جدایی‌شان از خانواده شده است!
اگر این عرفان الهی بود، باید براساس آموزه‌های انبیای الهی گام بر‌می‌داشت؛ آنجا که پیامبر اسلام(ص) به پسری تازه مسلمان که پرسید: به «والدین مسیحی‌ام» چطور احترام بگذارم، فرمودند: «تا آنجا که می‌توانی، به آنان احترام گذار.» و او آن‌قدر احترام گذارد که سبب مسلمانی پدر و مادر شد. به‌راستی عرفان حلقه با ادعای اسلامی بودن چه پاسخی برای این جدایی‌ها دارد؟! باور ما این است «الهاماتی» که برای این‌ها پیش می‌آید، رحمانی نیست؛ این «آگاهی‌ها» «شیطانی» است و زیان‌هایش در مواضعی مثل خانواده دیده می‌شود.
از جمله آسیب‌های عرفان‌های نوظهور ناهنجاری‌های اجتماعی و قانون شکنی است. فرد وارد شده به این فرقه‌ها اعتقادات خود را بر هر چیزی ترجیح می‌دهد و گوش به دهان رئیس‌فرقه است. آسیب‌های اعتقادی این جنبش‌ها هم که فراوان است: در بحث «خدا‌شناسی» به گونه‌ای قائل به «انسان‌خدایی» هستند. در هندوستان هم معنویت‌های نوین مثل «سای بابا» و «اوشو» قائلند که تجلی قدرت خدایند. در همین ایران، موسس عرفان نوظهور حلقه، قائل به «انسان‌خدایی» است؛ می‌گوید: ما از مقام «اله بودن» به مقام «رب بودن» می‌رسیم و می‌آییم به جهان‌های موازی و کار خدایی می‌کنیم. خب، این انحراف بسیار بزرگی است. یا افرادی مثل «ایلیا میم رام الله» که می‌گفتند: کلام ما آن چیزی است که خدا صحبت می‌کند.
در بحث نبوت، این‌ها به هیچ وجه قائل نیستند که رسولان و اولیای ادیان الهی، مثل پیامبر اسلام(ص) علم لدنی یا عصمت از گناه و خطا و ‌اشتباه داشته‌اند. موسس عرفان حلقه، می‌گوید: [نعوذبالله!] این گنبد و بارگاه شما را فریب داده! البته از چنین شخصی توقعی جز این نیست؛ چون قائل به تناقض در قرآن است و عجیب این‌که پارادوکسیکال و متناقض صحبت می‌کند؛ از طرفی می‌گوید: قرآن تناقض دارد و از طرف دیگر به قرآن استناد می‌کند. چطور شما به آیات قرآن استناد می‌کنی و از طرف دیگر می‌گویی بعضی از آیات قرآن تناقض دارد؟!


تدریس معنویت کاذب در یک مسجد


 به نام کلاس خداشناسی!


این آسیب‌های اعتقادی در بعد امامت امتداد پیدا می‌کند و در بحث «شفاعت» و «توسل» خدشه وارد می‌کنند؛ همین سخن را که وهابیت دویست سال نتوانست در این مملکت بگوید، این‌ها دارند به اسم «عرفان اصیل ایرانی» یا حتی گاهی با پسوند «اسلامی» به خورد جوانان می‌دهند و متاسفانه بچه‌مذهبی‌ها و بچه‌هیئتی‌هایمان تحت عنوان کلاس «خدا‌شناسی» جذب آنها شده‌اند. بله، در مسجدی در تهران به نام کلاس خدا‌شناسی عرفان شیادگونه‌ خود را تبلیغ می‌کردند. 
بنده نمی‌خواهم حرف‌های سخیف موسس عرفان نوظهور حلقه، درباره‌ معاد و نسبت‌هایی که به برخی انبیای الهی همچون حضرت سلیمان(ع) می‌دهد، باز کنم؛ اما واقعا انسان تعجب می‌کند که چگونه این‌ها در جامعه سوءاستفاده کرده و جوانان و زنان را فریب داده‌اند. من به هیچ وجه نمی‌خواهم بر کم‌کاری متولیان امور و این‌که نهادهای فرهنگی به وظایف خود عمل نکرده‌اند، سرپوش بگذارم یا منکر رفتارهای بد برخی متدین‌نماها شوم که موجب ضربه به وضعیت فرهنگی شده است؛ ولی از آن طرف بدانیم که کار دشمن در عرصه‌ عرفان‌های نو‌ظهور فردی نیست؛ تشکیلاتی است و نیروهای خود را برای ترویج این گونه عرفان‌ها هماهنگ کرده‌اند که در مسیر مقابله باید عاقلانه و با بسیج تمام نیروها گام برداریم. البته در این مسیر رسانه‌ها هم بسیار نقش دارند که یکی از بهترین کارها همین پرداخت رسانه‌ای عالمانه‌ شما به این موضوع است.


* حوزه‌های علمیه به عنوان مرکز خوانش‌های منطقی و اصولی از دین

و با کارکردهای تعلیم و تربیت و تبلیغ در این صحنه چه وظایفی دارند و چگونه

باید در راه مقابله با معنویت‌های کاذب عمل کنند؟

 

حوزه‌ها به عنوان یکی از این نهادهای فرهنگی نقشی بسیار مهم دارند؛ چون در واقع، هم مراجع بزرگوار سنگربانان حدود و مرزهای تشیع در طول تاریخ بوده‌اند و هم امروز به برکت انقلاب طلاب جوان خوش‌فکر در کنار فضلا و استادان حوزه می‌توانند ایفای نقش کنند. این یک واقعیت است که همه‌ مردم قدرت تحلیل شبهات را ندارند. آقایی که حرف می‌زند و چهار آیه‌ قرآن هم می‌خواند و یک مبحث التقاطی بیان می‌کند، باید اهل فن مطلب را روشن کنند و مردم را از فریب پرهیز دهند؛ مثل همین گروهک «مجاهدین خلق» که دارای افکار التقاطی بودند. من امروز بین فرقه‌های عرفان نو‌ظهور و آن گروه‌های تروریستی منافقین تفاوتی نمی‌بینم. 
این‌ها از نظر تشکیلاتی، نوع تفکر و التقاط در مبانی کاملا مانند همند. یکی از همین آقایان که مؤسس یکی از این فرقه‌های نوظهور در ایران است، خودش رفت و برگشتی در اندیشه‌های ماتریالیستی و مارکسیستی داشته و زمانی «چریک فدایی خلق» بوده و امروز همان تفکرات را در صحبت‌هایش جای می‌دهد. وی می‌گوید: «شیطان اولین موحد است و او را باید تقدیس کرد.» وقتی به او می‌گویند: بگو لعنت بر شیطان، نمی‌گوید. وقتی به سخنان این فرد نگاه می‌کنی، می‌بینی نگاهش براساس تز و آنتی‌تز است که «مارکس» و «هگل» بحث کرده‌اند و بعد می‌گوید: «شیطان خالق عالم تضاد است؛ پس مقدس است؛ شیطان آن آتش وجود ماست که باید گل وجود ما را بپزد و ما با شیطان پخته شویم.» بنابراین وظیفه‌ تشخیص سره از ناسره بر عهده‌ اهل فن و متخصصان حوزه‌های علمیه است. 
اینان هستند که باید همت کنند و جلو بیایند؛ یعنی متکلمان و طلاب مأنوس با علم کلام باید کار کنند و پاسخ بدهند. بله، درست است که ما کوله‌باری از آیات و روایات داریم، اما برای کسانی که ممکن است بگویند ما درون‌دینی بحث نمی‌کنیم باید مباحث عقلی و کلامی را ارائه کنیم. انتظار این است که فضلا و حکما احساس وظیفه کنند و این فتنه‌ای را که در عرصه‌ فرهنگی ما ظهور پیدا کرده و این روزها نمود و گسترش بیشتری دارد، خاموش کنیم.

 

" کیهان "

خواص الاسماء الحسنی ( 44 ) :

سبّوح :



 

خداوند سبوح است یعنی از همه ی زشتی ها و نواقصی که در مخلوقات است


پاک و منزه و بری است .



 

خواص :



1- جهت خاص شدن از معایب مداومت بر این اسم مفید است .


2- هر کس ای ن اسم را بعد از نماز جمعه بر نان بنویسد و آن را بخورد


ملک الصّفات می گردد .


3- هر کس در وقت ظهر " 100 " بار این اسم را بخواند از شرّ نفس و


وسوسه های شیطان در امان باشد .

در محضر امام خمینی(ره)


 
Related image
 


  
حسینیۀ جماران، با اینکه به شخص ایشان زیاد ارتباط نداشت و هر نوع‏‎ ‎‏تغییر در آن در نهایت به نام امام حسین(ع) تمام می‌شد ولی امام نگذاشتند که‏‎ ‎‏تغییری به منظور تجمل و زیبایی در آنجا ایجاد شود. حتی آقای امام جمارانی‏‎ ‎‏خواست آنجا را سفیدکاری کند، امام فرمودند: اگر می‌خواهید من اینجا‏‎ ‎‏بمانم، تزئینات نکنید. یک وقت امام متوجه شدند که می‌خواهند کاشی‌کاری‏‎ ‎‏کنند، عصبانی شدند، فرمودند: من از اینجا می‌روم. به خاطراین موضوع‏‎‏، حسینیه تا به آخر، به همین صورت باقی ماند.‏
 یادم است که در مراسم چهلم رحلت امام دو کشیش فرانسوی به  ‎‏جماران آمدند. وقتی حسینیۀ سادۀ جماران یعنی محل دیدارهای امام را دیدند،‏‎ ‎‏خیلی شگفت زده شدند. به من گفتند: بگذارید اینجا به همین سادگی بماند، تا‏‎ ‎‏دنیا بداند که یک انسان روحانی با این مقام، کجا زندگی می‌کرده و جای‏‎ ‎‏پذیرایی از میهمانانش کجا بوده است.‏

‏‏ (کتاب آینه حسن، آیت‌الله محمدرضا توسلی، صفحه 71)

خانواده و ازدواج از نگاه رهبری



Related image
 



  
مرد باید ضرورت‌های زن را درک کند


از طرف مرد وظیفه این طور است که ضرورت‌های زن را درک کند، احساسات او را بفهمد، نسبت به حال او غافل نباشد و خود را صاحب اختیارِ مطلق العِنان او در خانه نداند.
زن و شوهر دو نفرند، دو شریکند، دو رفیقند، هر کدام یک وُسعی از لحاظ فکری و روحی دارند.
مرد باید به زن کمک کند تا عقب‌ماندگی‌هایی را که در جامعه ما دارند، جبران کند. البته مراد از این عقب‌ماندگیها، آن چیزهایی نیست که امروز به تقلید از فرنگی‌ها در جامعه ما مطرح می‌شود. بلکه مراد معرفت است، مراد تحصیلات است، مراد پیدا شدن روح اندیشه و تأمل و فکر در زن است، مراد اینهاست که هرچه مرد بتواند باید در این زمینه به همسرش کمک کند. اگر زن می‌خواهد کاری انجام بدهد یا در فعالیت‌های اجتماعی سهیم باشد، در حدّ اقتضای وضع زندگی خانوادگی، مانع او نشود.(1)
مرد نباید خیال کند چون می‌رود در کوچه و بازار و با این و آن سر و کلّه می‌زند و یک شاهی ـ صنّار پول می‌آورد خانه، همه چیز مال اوست؛ نه! آنچه او می‌آورد نصف موجودیِ همه این خانواده است. نصف دیگر این خانم است. اختیارات خانم، کدبانویی خانم، رأی و نظر و نیازهای روحی خانم، اینها را باید رعایت کند.
این طور نباشد که مرد چون در دوران مجردی، ساعت ده شب می‌آمده خانه‌ پدر و مادرش، حالا هم که زن گرفته، این طور ادامه بدهد، نه! حالا باید ملاحظه‌ همسرش را بکند.(2)
در قدیم، بعضی مردها خود را مالک زن می‌دانستند... نه! همان قدری که شما در محیط خانواده ذی حق هستید او هم ذی حق است. نباید به زن زور بگویید و تحمیل کنید، چون به حسب جسم، او ضعیف‌تر است، بعضی‌ها خیال می‌کنند که حالا باید زور بگویند، صدایشان را کلفت کنند و دعوا کنند و تحمیل کنند...(3)
 


Related image

 


زنِ هوشمند، مرد را اداره می‌کند

زن باید ضرورت‌های مرد را درک کند و بر او فشارِ روحی و اخلاقی وارد نسازد. کاری نکند که او در امر زندگی مستأصل شود و خدای ناکرده متوسّل به راه‌های خلاف و نادرست شود. باید او را به ایستادگی و مقاومت در میادین زندگی تشویق کند و اگر چنانچه کار او مستلزم این است که مثلاً نمی‌تواند یک مقداری به وضع خانواده رسیدگی کند، این را مرتّب به رخ او نکشد.(4) 
اگر مرد خانه، فعالیتی چه علمی و چه جهادی و سازندگی و چه برای کسب روزی و چه برای کارهای عمومی دارد، زن سعی کند فضای خانه را برای او مساعد کند که او بتواند با روحیه‌ خوب سرکار برود و با شوق به خانه برگردد.(5) 
همه‌ مردها دوست دارند وقتی وارد خانه شدند، خانه به آنها آرامش و امنیّت بدهد و احساس راحتی و آسودگی کنند. این وظیفه‌ زن است.(6) 
زن یک وظایفی دارد که عاقلانه باید آن وظایف را تشخیص دهد. زن‌ها بدانند که اگر زنی، عقل و هوشمندی به خرج دهد، مرد را اداره خواهد کرد. درست است که مرد از لحاظ هیکل قوی‌تر است، امّا خدای متعال طبیعت زن را طوری آفریده که اگر زن و مرد، طبیعی و سالم باشند و زن عاقل باشد، کسی که در دیگری بیشتر نفوذ دارد، زن است که البته با زرنگی به خرج دادن و رندی کردن و تحکّم و زورگویی نمی‌توان به آن رسید. بلکه با ملایمت، استقبالِ خوب، خوشرویی، یک مقدار تحمل کردن ـ البته اندکی؛ خیلی هم لازم نیست تحمّل کند ـ که خدای متعال در طبیعت زن، این تحمل را قرار داده است... زن باید با شوهر خود این طور برخورد کند...(7) بعضی از زنها نسبت به مردها سختگیری می‌کنند. مثلاً باید این را حتماً بخری! باید این جور خانه‌ای حتماً فراهم کنی! فلان کس این طور خریده، من اگر نخرم مایه سرشکستگی می‌شود. با این حرف‌ها شوهر خود را اذیت می‌کنند که این درست نیست.(8) 

*پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

____________________________________

1. خطبه‌ عقد مورخه‌ 10/2/1375          2. خطبه‌ عقد مورخه‌ 2/9/1373

3. خطبه‌ عقد مورخه‌ 11/12/1373        4. خطبه‌ عقد مورخه‌ 10/2/1375

5. خطبه‌ عقد مورخه‌ 2/9/1373            6. خطبه‌ عقد مورخه‌ 24/1/1378

7. خطبه‌ عقد مورخه‌ 19/3/1372          8. خطبه‌ عقد مورخه‌ 18/5/1374

ثمره گرسنگی آگاهانه و کنترل زبان حکمت است


 
Image result for ‫تصویر سفره رنگین غذا‬‎


در یک حدیث قدسی خداوند متعال به پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: ای احمد! بنده اگر به شکمش گرسنگی دهد و زبانش را حفظ کند، به او حکمت می‌آموزم. اگر او کافر باشد، حکمتش حجت بر ضد او خواهد بود و باری است بر او و اگر مومن باشد حکمتش برای او نور و برهان و شفا و رحمت خواهد بود. پس آنچه را که نمی‌دانسته خواهد دانست. و می‌بیند آنچه را که نمی‌دیده است. اولین چیزی که به او می‌نمایانم عیب‌های خودش هست، تا اینکه مشغول به عیوب دیگران نشود، و ظرافت‌های آگاهی را به او نشان می‌دهم تا اینکه شیطان بر او داخل نشود. (1)

___________________

1- بحارالانوار، ج 74، ص 28

معده مرکز بیماری‌ها و پرهیز از پرخوری رأس داروها


Related image
 

قال‌النبی(ص): «المعدهًْ بیت کل داء، و الحمئهًْ رأس کل دواء» 

پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید:
 
معده مرکز و خانه هر دردی است، و پرهیز و اجتناب (از غذاهای نامناسب و پرخوری) اساس
 
و رأس هر داروی شفابخش است.(1)

___________________

 1- بحارالانوار، ج62، ص 290

29 خرداد سالگرد شهادت دکترشریعتی


 Image result for ‫سخنان دکترشریعتی‬‎


بهترین مترجم کسی است که:


سکوت دیگران را ترجمه کند!


شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد…


 *************


اگر پیاده هم شده است سفر کن ،


در ماندن،،،، می پوسی.


********************


انسان معتقد و مسئول , برای دشنام هایش نیز ارج و حرمت قائل است و من هرگز


 آن را درنثار به کسانی که اساسا وجود ندارند , تباه نمی کنم 


**************


 آدم وقتی فقیر می شود خوبیهایش هم حقیر می شوند


اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده می شوند 


و چرندیاتش هم حرف حسابی به حساب می آیند.



**********


انسان مجبور نیست حقایق را بگوید..


ولی باید چیز هایی که می گوید حقیقت داشته باشد


***********************


چه بسیار انسان ها دیدم تنشان لباس نبود و چه بسیار لباس ها دیدم که انسانی


درونش نبود . . !


*****************


 حکومت با زکات کاخ می سازد و کاخ سازی اش را در مسجد توجیه می کند . 


سرمایه داران حکومتی , با پول زکات چاق و چاق تر می شوند و در مساجد 


پیروزی شان را به رخ مردم می کشند .



*******************



 خدایا : خود خواهی را چنان در من بکش، یا چندان برکش، تا خود خواهی دیگران 


را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم 



**********************


  آن ها (دشمنان) از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمی شوی می دوشنت 


و از اسب که دونده تر نمی شوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمی شوی 


بارت می کنند. آن ها از فهمیدن تو می ترسند.


**************************


فقرهمان گرد وخاکی است که


بر کتابهای فروش نرفته یک 


کتاب فروشی می نشیند،


فقر شب را بی غذا 


سرکردن نیست،


فقر روز را بی اندیشه 


سپری کردن است...



"دکتر شریعتی"


******************** 


ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان


راه بروم و به خدا فکر کنم


تا این که در مسجد بنشینم و به


کفشهایم فکر کنم


********************


آدم وقتـــے فقیر می شود 


خوبیهایش هم حقیر می شوند ....


امـــا


کســے که زر دارد یا زور دارد 


عیبهایش هم


هنر دیده می شوند 


و 


چرندیاتش هم حرف حسابی 


بحساب می آیند...


 *****************


"سخت است حرفت را نفهمند"


سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،


حالا می فهمم، که خدا چه زجری می کشد


وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،


اشتباهی هم فهمیده اند.



*****************************


بدتر از توجیه‌های غلط توجیه‌های درست است ، یعنی تکیه کردن بر یک 


حقیقت تنها برای پایمال کردن حقیقتی دیگر ...!!


**************************


  من علت تمام بدبختی و این روح ذلت پذیری را در دو چیز می بینم :


یکی تقیه در برابر حاکم و دیگری , ریا در برابر عوام .  



  دکتر شریعتی


روزهای گلوله و مربا


سیده ساره میر ابوطالبی، بانوی 74 ساله سادات شهری از جنگ خاطره بسیار دارد.

 حتی اگر مثل خیلی از رزمنده‌ها سلاح به دست نگرفته باشد و مقابل دشمن در خط مقدم

 رخ به رخ جنگیده باشد، باز هم می‌توان ساعت‌ها پای حرف‌هایش نشست و دفتر خاطرات

 آن روزهایش را ورق زد.
 
تصویر روزهای گلوله و مربا
 
 
دفتری که در هر برگش او دوشادوش خیلی از زن‌های دیگر، کسانی که یا مادر بودند یا خواهر یا دختر یا همسر، درست از لحظه شروع جنگ تحمیلی تا پذیرش قطعنامه 598، پشتیبانی از رزمنده‌ها را به‌عهده گرفتند و هیچ‌وقت از زیربار مسئولیتشان شانه خالی نکردند. سیده‌ساره میرابوطالبی هم یکی از همان‌هاست، بانوی سالخورده امروز و مادر جوان آن روزها که چهار فرزند محصلش را در خانه می‌گذارد و خودش را به نزدیکی‌های جزیره مجنون می‌رساند به هویزه! او مسئول آشپزخانه هویزه می‌شود و این گفت‌وگو روایتی است از همان روزگار، روزگاری که همه مردم، برای دفاع از کشور داوطلب بودند.

هنوز هم یاد جنگ میافتید؟


بله خیلی وقتها... بالاخره چندسال از عمر ما در آن دوران گذشت


چه تصویری بیشتر یادتان میآید؟


شور و همدلی مردم. آن روزها اتحاد خیلی محکمی بین مردم وجود داشت، همه دست همدیگر را میگرفتند و با هم کارها را انجام میدادند، چه در جبهه و چه در پشت جبهه .


شما در پشت جبهه فعال بودید؟


بله درست از وقتی که جنگ شروع شد، من با اینکه بچه کوچک داشتم عضو بسیج شدم و از همان موقع فعالیت هایم شروع شد.


دوست نداشتید اسلحه به دست بگیرید؟


بیشتر دوست داشتم مفید باشم، میدانستم که رزمندهها به خوبی از کشور دفاع میکنند، من هم میخواستم از آنها حمایت کنم.


چرا تصمیم گرفتید که در پشت جبهه فعال باشید؟


به خاطر اعتقاداتم. به خاطر انقلاب که تازه پیروز شده بود. حدود چهار سال قبل از پیروزی انقلاب، یکی از دوستان ما که روحانی بود و درقم زندگی میکرد، رساله امام را برای من و همسرم آورد. بعد هم چند اعلامیه به دست ما رسید و از همان جا جرقه حضور من و همسرم در فعالیتهای سیاسی علیه رژیم شاه زده شد. حتی در سالهای بعد با اینکه من فرزند آخرم را باردار بودم، با همان وضعیت همیشه در تظاهرات شرکت میکردم و وقتی پسرم به دنیا آمد اسمش را به خاطر این عقیده روح الله گذاشتم.


حتما متولد بهمن 57 است؟


بله، آن موقع خیلیها به عشق امام خمینی(ره) اسم پسرشان را روحالله گذاشتند. انقلاب ما 22 بهمن 57 پیروز شد و پسر من 29 بهمن همان سال به دنیا آمد.


بجز او چندتا بچه داشتید؟


سه تا، یک دختر و دو پسر. البته آنها تقریبا از آب و گل درآمده بودند ولی وقتی جنگ شروع شد، این پسر کوچکم حدودا هفت ماهه بود و من با این حال سعی میکردم پشت جبهه فعال باشم.البته آن موقع خواهرم هم کمکم میکرد و بچه هایم را نگه میداشت و من خیلی جاها میرفتم.


چه کار میکردید؟


هرکاری از دستم برمی آمد. من از همان موقع عضو بسیج شدم و با خانمهای دیگر سادات محله که الان سادات شهر شده، در مسجد دور هم جمع میشدیم و سعی میکردیم به نحوی به رزمندهها کمک کنیم و پشتیبانشان باشیم. مثلا یک بار من کلی پول جمع کردم و با این پولها رفتم، کلی کاموا خریدم، کامواها را در مسجد بین خانمهای داوطلب کمک، پخش کردیم و در عرض دوروز تعداد زیادی شال گردن، جوراب و لباس بافته شد. من همه اینها را فرستادم به مرکز بسیج رامسر. در جواب برای ما یک وانت کاموا فرستادند و این حرکت انگیزه خیلی خوبی به ما داد.

دوباره همه مشغول بافتن شدیم و واقعا همه، چه خانمهای سالمند چه جوانها با عشق این کار را میکردند. همه یک عزیزی در جبهه داشتند و میدانستند بالاخره این بافتنیها یکجوری به دست آنها میرسد.


شما آن روزها شمال کشور بودید و رزمندهها در جنوب کشور میجنگیدند، دوست 


نداشتید بروید از نزدیک در حال و هوای مبارزه قرار بگیرید؟


باورکنید همه برای حضور در مناطق جنگی داوطلب بودند، حتی یادم هست یک بار از طرف بسیج، من و چند نفر دیگر را برای بازدید به منطقه هفت تپه خوزستان بردند. از آنجا رفتیم خرمشهر و تصویری که آنجا دیدم، آن ویرانیها خیلی مرا ناراحت کرد. همان روز غذایی که برای ما آوردند از همان غذای رزمندهها بود. عدس پلو بود و من دیدم نه عدس پخته نه برنج! گفتم رزمندهها همین را میخورند؟! چطور این غذا از گلویشان پایین میرود؟! این موضوع در ذهن من ماند تا وقتی به شهرمان برگشتم و شنیدم در بسیج مرکزی رامسر تصمیم گرفته اند آشپزخانه جبهه هویزه را به خانمها بسپرند، همانجا داوطلب شدم برای آشپزی به جبهه بروم.


خانواده مخالفتی نکرد؟ بالاخره شما مادر چهار تا بچه بودید؟


نه، اصلا. بچههای من سن وسالی نداشتند. اگر داشتند باید در جبهه و جنگ مبارزه میکردند حالا که نمیتوانستند من به جای آنها فعالیت میکردم. یادم هست من و چندتا از خانمهای دیگر را با مینیبوس از شمال تا جنوب بردند. تا وقتی رسیدیم به هویزه، آشپزخانه بزرگی را در اختیار ماگذاشتند و گفتند باید برای حدود 400 رزمنده که در جزیره مجنون هستند غذا بپزید و ما از همان موقع کارمان را شروع کردیم. ما غذای ظهر را از شب قبل بار میگذاشتیم تا زودتر آماده بشود و یک راننده بود که میآمد اینها را بار میزد و میبرد جزیره مجنون.


چه غذاهایی میپختید؟


بیشتر قورمهسبزی، قیمه، کتلت، کوکوی سیبزمینی، کوکویسبزی، مرغ و عدسپلو.


رزمندهها کدام غذا را بیشتر دوست داشتند؟


چون دستپخت ما خوب بود و واقعا با عشق آشپزی میکردیم و جوری کار میکردیم که انگار داریم برای خانواده خودمان و برای بچههای خودمان غذا میپزیم،نتیجه کار خیلی خوب از آب در میآمد و آنها همه غذاها را دوست داشتند اما فکر کنم قرمهسبزیهایمان بیشتر طرفدار داشت. حتی یادم هست، ماست را در دبه به ما میرساندند در این دبهها ر ا که باز میکردیم میدیدیم از شدت گرما ماست در حال جوشیدن است. ما کیسه متقال میدوختیم و این ماستها را داخل کیسه میریختیم و از سقف آویزان میکردیم. بعد ماست کیسهایها را با یخ به خط مقدم میفرستادیم.


از آشپزخانه خارج هم میشدید؟


خیلی کم، مگر وقتی یکی از خانمها بیمار میشد و ما میخواستیم او را به سوسنگرد ببریم یا اینکه کسی میخواست به خانواده اش تلفن بزند که باید به مخابرات میرفتیم.


از خانواده خودتان خبر داشتید؟


با نامه از حال هم باخبر میشدیم، البته من سواد نداشتم، یک خانم جوانی بود در آشپزخانه که هم برای من نامهها را میخواند، هم به جای من نامه مینوشت.


از این همه فعالیت خسته نمیشدید؟


نه من سرم درد میکرد برای کمک. من واقعا دوست داشتم در دفاع از کشورم سهمی داشته باشم و فکر میکردم اینطوری کار مفید انجام میدهم.


طعم سبزیپلو و کلهپاچه در خط مقدم


درباره حضور زنان در پشت صحنه جنگ، روایت بسیار است، روایتی از همراهی بانوانی که سعی میکردند در دفاع از وطن نقشی بهعهده داشته باشند و جلوههای حضورشان، صحنههایی به یادماندنی از ایثار را در جبههها خلق میکرد. زنانی که برای رزمندهها، مادری میکردند، لباسهایشان را میشستند، شال و کلاه میبافتند و غذای گرم میپختند. حضور زنان در آشپزخانههای جبهه، حضوری پررنگ بود آنقدر که میگویند بیشتر فعالیتهای آشپزخانه شهید چمران که روزانه پنجاه هزار نفر را غذا میداد، از سوی بانوان انجام میشد. از بین خاطرات به جا مانده از آن روزها،روایتهای اینچنینی زیادی وجود دارد، مثلا رزمندهها از زنی به اسم زهرا محمدی یاد میکنند که از۲۵ گوسفند نذری، کلهپاچه درست میکند و آن را بهعنوان صبحانه از اهواز به خطمقدم میبرد، یا بانوی دیگری به اسم خاکباز که به همراه یک گروه از خواهران به جبهه میرود و در شب عید نوروز برای رزمندگان سبزیپلو و ماهی درست میکند.


بیانات امام خمینی(ره) درباره نقش محوری زنان در جنگ


حضور پررنگ زنان در پشتیبانی از رزمندهها در دوران دفاع مقدس، بارها مورد توجه حضرت امامخمینی(ره) قرار گرفت. این فعالیتها، آنقدر ارزشمند و سرنوشتساز بود که امام خمینی(ره) با سخنانی ساده ولی الهامیافته از معنویت، اینگونه از آنان تشکر کردند: «وقتی که در تلویزیون این بانوان محترم را میبینم که به همراهی و پشتیبانی کردن از لشکر و قوای مسلح اشتغال دارند، ارزشی برای آنها در دلم احساس میکنم که برای کس دیگری نمیتوانم این طور ارزش قائل شوم. آنها کارهایی که میکنند، دنبالش توقع مقامی یا پستی یا چیزی که از مردم خواهش کنند نیست، بلکه سربازان گمنامی هستند که باید گفت در جبههها مشغول جهاد هستند. این یک هدیه الهی است، ما باید قدر این نعمت را بدانیم.»


از درست کردن ترشی تا مربا در مسجد محله


خاطرات خانم میرابوطالبی خاطرات مشترک بسیاری از زنان کشورمان در دوران دفاع مقدس است. زنانی که در پشتیبانی از رزمندهها هیچوقت خستگی به دل راه ندادند، میرابوطالبی درباره آن روزها میگوید: «یکبار خانمها را دور هم جمع کردم و گفتم بیایید با هم برای رزمندهها مواد غذایی بفرستیم. در عرض چند روز ما 500 کیلو ترشی هفت بیجار درست کردیم و فرستادیم جبهه. بعد یاد صبحانه رزمندهها افتادم، باز هم با خانمهای دیگر سادات محله، جمع شدیم و 600 شیشه مربای بهارنارنج درست کردیم و همه از جان و دل در این کار مشارکت میکردند، مثلا اگر کسی در خانهاش یک کیلو شکر هم داشت آن را با خودش میآورد.»


مینا مولایی


روزنامه‌نگار

" جام جم "

پیامبر خیاط



پیامبران الهی هرکدام در زمان خود علاوه براینکه وظیفه رسالت و

 پیامبری بر عهده داشتند به شغل های متنوعی مشغول بودند. 
                                            






یکی از این شغل ها خیاطی است که برای نخستین بار توسط یکی از پیامبران الهی در جامعه


 باب شد، به نحوی که تا قبل از آن مردم برای پوشاندن بدن خود از پوست حیوانات استفاده


 می کردند و از خیاطی و دوخت و دوز هیچ نمی دانستند.


معرفی حضرت ادریس(ع)


یکی از پیامبران که نامش دوبار در قرآن آمده است حضرت ادریس(ع) است این پیامبر خدا که نام اصلی اش 《اخنوخ》 است، در نزدیک کوفه و در مکان فعلی مسجد سهله می زیست.

حضرت ادریس(ع) شغلش خیاطی بود و مدت 300 سال عمر کرد و با 5 واسطه به آدم می رسد بطوری که پس از آدم و شیث(علیه السلام)به مقام پیامبری برگزیده شد.

او همواره مردم را به پرستش خدای یگانه و دوری ازگناه دعوت می کرد و پیروانش را به ظهور پیامبران بعدی، بویژه خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص)، بشارت می داد.

در نام این پیامبراختلاف است. گروهی نامش را اخنوع و لقبش راادریس دانسته اند. دسته ای وی را «اوزریس» خوانده، ادریس رامعرف این نام شمرده اند. جمعی معتقدند نامش در تورات «اخنوع»یا «خنوع» است و «هرمس الهرامسه» و «مثلث النعمه » و «المثلث» لقب داده اند; زیرا ملک و حکیم و نبی بوده است.

علامه طباطبایی(ره)در این باره می فرماید: نام ایشان به زبان یونانی طرمیس بود که در زبان عربی اخنوع گفته می شود. اما بعضی دیگر می گویند: در زبان یونانی به ایشان ارمیس می گویند که درزبان عربی هرمس گفته می شود و خداوند عزوجل هم در کتاب قرآن ایشان را ادریس نامید.»

حضرت ادریس (ع) از جمله پیامبرانی است که در قرآن، از آنان یاد شده است خدای سبحان فرمود:

<وَإِسْمعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَاالْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ»؛ <وَاذکُرْ فِی الکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً * وَرَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیّاً»

قرآن، وی را به صفاتی، چون صبر و راستگویی و برخوردار از مقام برجسته، توصیف فرموده است. خلاصه نظر دانشمندان در باره وی این است که او نخستین پیامبری بود که جبرئیل(ع) برای ارشاد و هدایت نسل (قابیل) بر او وحی نازل کرد تا از طغیان و سرکشی و کفر خویش دست برداشته و به پیشگاه خداوند توبه نمایند، و طبق دستوراتِ آیین او زندگی کنند.

قرآن، در باره زندگی و دستوراتِ دین و آیین ادریس (ع) مشروحاً سخن نگفته است، چنان‏که سند تاریخی و پا برجایی هم از زندگی او در دست نیست. معتبرترین کتابی که درباره او سخن گفته تاریخ الحکماء است که ما به بیان برخی مطالب پراکنده‏ای که در آن وجود دارد، می‏پردازیم، البته نه به عنوان این‏که این مطالب حقایقی بی‏چون و چراست، بلکه از باب آگاهی.


پیامبر خیاط


30 صحیفه از کتاب های آسمانی بر او نازل گردید تا قبل از حضرت ادریس(ع)، مردم برای پوشش بدن خود، از پوست حیوانات استفاده می کردند. او نخستین کسی بود که خیاطی کرد و طرز دوختن لباس را به مردم آموخت و از آن پس مردم به تدریج از لباس های دوخته شده استفاده می کردند.

این پیامبر الهی بلند قامت و تنومند و نخستین انسانی بود که با قلم خط نوشت و همواره مردم را اندرز می کرد.

ادریس(ع) بسیار درباره ی عظمت خلقت می اندیشید و با خود می گفت: این آسمان ها و زمین، خورشید و سایر پدیده ها، دارای پروردگاری است که آن ها را تدبیر نموده و سامان می بخشد.

بنابراین او را آنگونه که سزاوار پرستش است باید پرستید.

ادریس تنها به عبادت و اندرز مردم اکتفا نمی کرد بلکه به جامعه توجه داشت که اگر ظلمی به کسی شود از مظلوم دفاع کند و در برابر ظالم بایستد.


خصوصیات حضرت ادریس(ع)


حضرت ادریس(ع)به کثرت درس و تعلیم و نشر احکام و سنن الهی مشهود بود و بدین سبب وی را «ادریس » نامیدند.او نخستین کسی بود که به نوشتن پرداخت و در علم ستاره شناسی وحکمت نظر کرد. خداوند وی را از اسرار و چگونگی ترکیب فلک ونقطه اجتماع ستارگان آگاه ساخت و شمار سالها و دانش ریاضی وهیئت به او آموخت.

وقتی ادریس به پیامبری مبعوث شد، مردم به هفتاد و دو زبان سخن می گفتند و خدای متعال همه آن لغات را به وی تعلیم داد. او همچنین نخستین کسی بود که حرفه و هنر دوزندگی داشت و لباس می دوخت. قبل از وی مردم پوست برتن می کردند. ادریس خیاط بود و در مسجد سهله بدین کار اشتغال داشت.

آن پیامبر بزرگوار نخستین فرستاده خداوند بود که با اسلحه به جنگ دشمنان (فرزندان قابیل)رفت. یکی از فرزندان قابیل را به اسارت در آورد.


کد خبر : 3333690988256290639


" خبرگزاری مهر "

تقدم و ارجحیت علم بر عبادت


Related image

 

 پیامبر گرامی اسلام(ص) برتری علم را بر عبادت به تفصیل برای ابوذر بیان فرمودند و در پایان اظهار داشتند، ای ابوذر! یک ساعت نشستن برای گفت‌وگوی علمی برای تو، از عبادت یک سال که روزش را روزه بداری و شبش را به نماز بایستی، بهتر است.(1)

در روایتی دیگر نقل شده که پیامبر گرامی اسلام(ص) وارد مسجدی شدند و دو حلقه جمعیت را دیدند که در یک گروه مردم مشغول دعا، عبادت و راز و نیاز با خدا، و در گروه دیگر مشغول تعلیم و تعلم بودند. حضرت فرمودند: «کلا هما علی‌الخیر» هر دو گروه کار خوب انجام می‌دهند «ولکن هولاء افضل» لکن گروهی که کار تعلیم و تربیت انجام می‌دهند برتر هستند، و سپس با آنها نشست و فرمود: «بالتعلیم ارسلت» ولی من برای تعلیم فرستاده شده‌ام.»(2)

___________________

1- جامع‌الاخبار، ص 195

2- بحارالانوار، ج 1، ص 206

ملاک ارزش‌‌گذاری صورت عمل و مادیات نیست


 

Image result for ‫تصویر فصل بهار‬‎

 

قال‌النبی(ص) یا اباذر:
 
ان‌الله (تبارک و تعالی)لاینظر الی صورکم و لا الی اموالکم، ولکن ینظر الی
 
قلوبکم و اعمالکم»

پیامبر گرامی اسلام(ص) به ابوذر می‌فرماید:
 
خدای تبارک و تعالی به شکل و صورت (رفتار شما) و اموال شما نگاه نمی‌کند،
 
بلکه به دلها و اعمال شما توجه می‌نماید.(1)

____________________

1- مجموعه ورام، ج 2، ص 228

دروازه‌هایی فراتر از جام جهانی + تصاویر


دروازه‌های روسیه تنها به ورزشگاه‌های میزبان

جام جهانی ۲۰۱۸ محدود نمی‌شود.

به گزارش اعتدال به نقل از ایسنا، امروز (پنج‌شنبه) روسیه میزبان بزرگ‌ترین فستیوال 
جهان فوتبال خواهد بود. جام جهانی ۲۰۱۸ با دیدار روسیه و عربستان آغاز می‌شود.

 ۱۱ شهر میزبان این بازی‌ها خواهند بود و در ۱۲ ورزشگاه تیم‌ها به میدان می‌روند.
 ۳۲ تیم حاضر در این رقابت‌ها تلاش خواهند کرد با باز کردن دروازه‌های حریف به 
پیروزی برسند. با این حال دروازه‌های روسیه تنها به این ۲۴ دروازه محدود نمی‌شود. 
دروازه‌هایی فراتر از جام جهانی در کشور میزبان وجود دارد که عکاس‌های رویترز 
آن‌ها را به تصویر کشیدند.

کریمه
سن پترزبورگ
سباستوپول کریمه
آرکونسکایا آلانیا
دریاچه بلیو سیبری
دیونوگورسک سیبری
لسنوکا کریمه
استاوروپول
کریمه
چچن
مسکو
کراسنویارسک
سیبری
کریمه
سیبری
یاروسلاول
سیبری
استاوروپول
مسکو
آلانیا
استاوروپول

" پایگاه خبری تحلیلی اعتدال "