اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

منتقم کربلا در راه است .........


دانلود تصاویر پس زمینه مهدوی Full HD | امام زمان

نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى
رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى

جهان ز دود ستم شد سیاه در بر چشمم
فروغ صبح سعادت، خدا کند که بیایى

در این کویر خطرزا که نیست راه گریزی
دلیل راه هدایت، خدا کند که بیایى

سموم باد خزانی گرفته گلشن دین را
بهار باغ ولایت، خدا کند که بیایى

رسیده جان به لب از انتظار طولانی
تسلی دل امت، خدا کند که بیایى

به شیعیان تو دنیا شده است همچو جهنم
شمیم روضه‌ی جنّت، خدا کند که بیایى

هزار جمعه به یادت، چه ندبه‌ها که نکردم
تو ای تجلّی رحمت، خدا کند که بیایى

نشسته‌اند گروهی به آرزوی نگاهی
سحاب جود و کرامت، خدا کند که بیایى

تو اصل صوم و صلاتی، تو مایه‌ی برکاتی
تویی خلاصه‌ی خلقت، خدا کند که بیایى

امام حاضر و غایب، تو سیدی و تو صاحب
تویی نتیجه‌ی عصمت، خدا کند که بیایى

به شیعیان تو پناهی، به ذات حق تو گواهی
به حق حق تویی حجت، خدا کند که بیایى

به یادت ای گل نرگس، چه شعرها که سرودم
ز روی عشق و محبت، خدا کند که بیایى

شب ولادتت ای گل،‌ کند ثنای تو «خسرو»
ز پشت پرده‌ی غیبت، خدا کند که بیایى

منتقم کربلا در راه است .........


دانلود تصاویر پس زمینه مهدوی Full HD | امام زمان

در فراقت روز و شب از دیده گریانم هنوز
پیر شد روح جوان از درد بیمارم هنوز

کاش می شد گویمت ای مامن و ماوای من
تا سحر بهر وصالت چشم در راهم هنوز

گرچه از تنهائی و اندوه یاران خسته ام
با امید عشق تو با سربدارانم هنوز

ای امید اخرین و ای بهشت آرزو
بهر دیدار رخت در کوچه بازارم هنوز

لعل شیرین لبت را چون چشیدم در شفا
از برای یاریت در جمع یارانم هنوز

ای گل خوشبوی باغ احمدی
با شمیم عطر تو در سبزه زارانم هنوز


زهرا فراهانی

منتقم کربلا در راه است .........


امام زمان (عج) | اندیشه برتر

نشسته ام سر ره تا که یار باز آید
خزان شدم که دوباره بهار باز آید

ستاره های شب تیرگی نوید آرند
که ماه مردم چشم انتظار باز آید

بلاله های ز خون شسته میخورم سوگند
که باغبان سوی این لاله زار باز آید

کویر تشنه شد این بوستان و منتظر است
که ابر رحمت پروردگار باز آید

چو نخل خشک گرفتم هزار دست دعا
کز آن بهار مرا برگ و بار باز آید

به اشک مخفی شب زنده دار ها سوگند
که صبح خیزد و آن روزگار باز آید

بسان سایه شدم گوشه گیر و منتظرم
که آفتاب من از کوهسار باز آید

ز خون دل همه شب دیده را نگار کنم
مگر بخانه خود آن نگار باز آید

قرار داده ام از دست و می دهم جان هم
اگر قرار دل بی قرار باز آید

از آن نباخته ام جان ز دوریش که میاد
بزحمت افتد و سوی مزار باز آید

ز اشک چشمه چشمم از آن سبب خشکید
که خون بدامن این جویبار باز آید

به سوی کلبه یعقوب مژده بر میثم
که روشنایی آن چشم تار باز آید
سازگار

منتقم کربلا در راه است .........


دانلود عکس وضعیت و استوری امام زمان HD (امام مهدی) ولادت و روز جمعه

کاش شام غم او را سحری می آمد
زسفر کرده ام اکنون خبری می آمد

کاش زآن یوسف گم گشته به ما بی خبران
الله الله خبر تازه تری می آمد

کاش چون مهر که عالم همه نورانی از اوست
روشن از پرتو نورش نظری می آمد

همه خاک ره او کحل بصر می کردیم
زسر ناز زهر رهگذری می آمد

گر هلال ابروی او باز هویدا می شد
زاَبرویش معجز شق القمری می آمد

مصلحت نیست که از او خبری باز آید
ور نه از جانب ایشان خبری می آمد

تا کند پایه ی میزان عدالت برپا
وه چه خوش بود شه داد گری می آمد

چشم «حداد» به ره ماند و نیامد ای کاش
انتظارش به سر از منتظری می آمد

راه کربلا از زمین به آسمان می رود ....... 7


درسنامه آشنایی با فرهنگ و ارزشهای دفاع مقدس از مهر ارائه می شود - خبرگزاری  مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency

یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان، خون است به دلهامان
فریاد و فغان دارد، دُردیکش میخانه
هر سوی نظر کردم، هر کوی گذر کردم
خاکستر و خون دیدم، ویرانه به ویرانه
افتاده سری سویی، گلگون شده گیسویی
دیگر نَبُوَد دستی، تا موی کند شانه
تا سر به بدن باشد، این جامه کفن باشد
فریاد اباذرها، ره بسته به بیگانه
لبخند سروری کو، سرمستی و شوری کو
هم کوزه نگون گشته، هم ریخته پیمانه
آتش شده در خرمن، وای من و وای من
از خانه نشان دارد، خاکستر کاشانه
ای وای که یارانم، گلهای بهارانم
رفتند از این خانه، رفتند غریبانه
امن یجیب/ زکریا اخلاقی
چون لاله ی شکفته، صفایی عجیب داشت
مثل شکوفه، رایحه ای دل فریب داشت

وقتی که رفت، مثل شهیدان کربلا
پیراهنی سپید پر از بوی سیب داشت

چشمش پر از طراوت سبز حضور بود
روحی بلند و حال و هوایی غریب داشت

همراه عاشقان شهادت، شب عروج
دست دعا به سنگر اَمّن یُجیب داشت

رفت و به توشه ی سفر آسمانی اش
تسبیح و مُهر و شانه و قرآن به جیب داشت

خونین کفن به کوی ملاقات دوست رفت
در آرزوی وصل، دل بی شکیب داشت

پرویز بیگی حبیب آبادی

راه کربلا از زمین به آسمان می رود ....... 6


عکس خام دفاع مقدس - عکس نودی

هی دست می‌رود به کمرها یکی یکی
وقتی که می‌رسند خبرها یکی یکی

خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که می‌رسند پسرها یکی یکی

باب نیاز باب شهادت درِ بهشت
روی تو باز شد همه درها یکی یکی

سردار بی‌سر آمده‌ای تا که خم شوند
از روی دارها همه سرها یکی یکی

رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما
مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی

رفتی که بین مردم دنیا عوض شود
درباره‌ی بهشت نظرها یکی یکی

در آسمان دهیم به هم ما نشانشان
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی

آنان که تا سحر به تماشای یادشان
قد راست می‌کنند پدرها یکی یکی

مهدی رحیمی

راه کربلا از زمین به آسمان می رود ....... 5

انتقال فرهنگ دفاع مقدس به نسل جدید موجب تربیت جوانانی چون شهید حججی شد -  رضوی

گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند
مرگ تدریجی ست این دردی که داری می کشی
منتها با قرص های خواب ، خوابت کرده اند
خواب می بینی که در(( سردشتی )) و (( گیلان غرب ))
خواب می بینی که در آتش کبابت کرده اند
خواب می بینی می آید بوی ترش سیب کال
پس برای آزمایش انتخابت کرده اند
خواب می بینی که مسولان بنیاد شهید
بر در دروازه های شهر قابت کرده اند
خواب می بینی کنار صحن (( بابا یادگار ))
بمب ها بر قریه ی (( زرده )) اصابت کرده اند
قصر شیرینی که از شیرینی ات چیزی نماند
یا پلی هستی که چون سر پل خرابت کرده اند؟
خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای
بادِ خاکی با کدامین آتش آبت کرده اند؟
با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی
قطره قطره در وجود خود مذابت کرده اند؟
می پری از خواب و میبینی شهید زنده ای
با چه معیاری - نمی دانم - حسابت کرده اند

راه کربلا از زمین به آسمان می رود ....... 4


پنج روایت از تشرع و معنویت شهدا در جبهه ها

شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفته‌ام
شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام
شب و ناله‌های نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر می‌کنم درد را
که آتش زند این دل سرد را
بگو بشکفد بغض پنهان من
که گل سرزند از گریبان من
مرا کشت خاموشی ناله‌ها
دریغ از فراموشی لاله‌ها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟
کجایند مردان بی‌ادّعا؟
کجایند شور‌آفرینان عشق؟
علمدار مردان میدان عشق
کجایند مستان جام الست؟
دلیران عاشق، شهیدان مست
همانان که از وادی دیگرند
همانان که گمنام و نام‌آورند
هلا، پیر هشیار درد آشنا!
بریز از می صبر، در جام ما
من از شرمساران روی توام
ز دُردی کشان سبوی توام
غرورم نمی‌خواست این سان مرا
پریشان و سر در گریبان مرا
غرورم نمی‌دید این روز را
چنان ناله‌های جگر‌سوز را
غرورم برای خدا بود و عشق
پل محکمی بین ما بود و عشق
نه، این دل سزاوار ماندن نبود
سزاوار ماندن، دل من نبود
من از انتهای جنون آمدم
من از زیر باران خون آمدم
از آن‌جا که پرواز یعنی خدا
سرانجام و آغاز یعنی خدا
هلا، دین‌فروشان دنیا‌پرست!
سکوت شما پشت ما را شکست
چرا ره نبستید بر دشنه‌ها؟
ندادید آبی به لب تشنه‌ها
نرفتید گامی به فرمان عشق
نبردید راهی به میدان عشق
اگر داغ دین بر جبین می‌زنید
چرا دشنه بر پشت دین می‌زنید؟
خموشید و آتش به جان می‌زنید
زبونید و زخم زبان می‌زنید
کنون صبر باید بر این داغ‌ها
که پر گل شود کوچه‌ها، باغ‌ها

امامت امام عصر ( عج ) مبارک ...... 2


متن تبریک آغاز امامت امام زمان عج · جدید ۱۴۰۲ -❤️ گهر
نشسته ام سر ره تا که یار باز آید
خزان شدم که دوباره بهار باز آید

ستاره های شب تیرگی نوید آرند
که ماه مردم چشم انتظار باز آید


بلاله های ز خون شسته میخورم سوگند
که باغبان سوی این لاله زار باز آید

کویر تشنه شد این بوستان و منتظر است
که ابر رحمت پروردگار باز آید


چو نخل خشک گرفتم هزار دست دعا
کز آن بهار مرا برگ و بار باز آید

به اشک مخفی شب زنده دار ها سوگند
که صبح خیزد و آن روزگار باز آید


بسان سایه شدم گوشه گیر و منتظرم
که آفتاب من از کوهسار باز آید

ز خون دل همه شب دیده را نگار کنم
مگر بخانه خود آن نگار باز آید


قرار داده ام از دست و می دهم جان هم
اگر قرار دل بی قرار باز آید

از آن نباخته ام جان ز دوریش که میاد
بزحمت افتد و سوی مزار باز آید


ز اشک چشمه چشمم از آن سبب خشکید
که خون بدامن این جویبار باز آید

به سوی کلبه یعقوب مژده بر میثم
که روشنایی آن چشم تار باز آید

سازگار

امامت امام عصر ( عج ) مبارک ...... 1

تصاویر امامت امام زمان (عج)

کاش شام غم او را سحری می آمد
زسفر کرده ام اکنون خبری می آمد

کاش زآن یوسف گم گشته به ما بی خبران
الله الله خبر تازه تری می آمد

کاش چون مهر که عالم همه نورانی از اوست
روشن از پرتو نورش نظری می آمد

همه خاک ره او کحل بصر می کردیم
زسر ناز زهر رهگذری می آمد

گر هلال ابروی او باز هویدا می شد
زاَبرویش معجز شق القمری می آمد

مصلحت نیست که از او خبری باز آید
ور نه از جانب ایشان خبری می آمد

تا کند پایه ی میزان عدالت برپا
وه چه خوش بود شه داد گری می آمد

چشم «حداد» به ره ماند و نیامد ای کاش
انتظارش به سر از منتظری می آمد 

راه کربلا از زمین به آسمان می رود ....... 3


میانگین سنی شهدای جنگ تحمیلی چقدر است؟

و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتّی ندیدیم خاکسترت را
به دنبال دفترچه ی خاطراتت
دلم گشت هر گوشه ی سنگرت را
و پیدا نکردم در آن کنج غربت
به جز آخرین صفحه ی دفترت را
همان دستمالی که پیچیده بودی
در آن مهر و تسبیح و انگشترت را
همان دستمالی که یک روز بستی
به آن زخم بازوی همسنگرت را
همان دست هایی که پولک نشان شد
و پوشید اسرار چشم ترت را
سحرگاه رفتن زدی با لطافت
به پیشانی ام بوسه آخرت را
و با غربتی کهنه تنها نهادی
مرا آخرین پاره پیکرت را
و تا حال می سوزم از یاد روزی
که تشییع کردم تن بی سرت را
کجا می روی ای مسافر؟ درنگی!
ببر با خودت پاره ی دیگرت را

راه کربلا از زمین به آسمان می رود ....... 2


عملکرد رزمندگان همدان در دوران دفاع مقدس به خوبی تبیین نشده است- اخبار  استانها تسنیم | Tasnim

رفته بودیم شبی سمت حرم یادت هست‌ ؟
خواستم مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟


توی این عکس به جا مانده عصا دستم نیست‌
پیش از آن حادثه پای دگرم یادت هست‌ ؟


رنگ و رو رفته ترین تاقچه خانه مان‌
مهر و تسبیح و کتاب پدرم یادت هست‌ ؟


خانه کوچکمان کاهگلی بود ، جنون‌
در همان خانه شبی زد به سرم یادت هست‌ ؟


قصد کردم که بگیرم نفس دشمن را
و جگرگاه ستم را بدرم یادت هست‌ ؟


خواهر کوچک من تند قدم بر میداشت‌
گریه می کرد که او را ببرم یادت هست‌ ؟


گریه می کرد در آن لحظه عروسک میخواست‌
قول دادم که برایش بخرم ، یادت هست‌ ؟


راستی شاعر همسنگرمان اسمش بود
اسم او رفته چه حیف از نظرم یادت هست‌ ؟


شعرهایش همه از جنس کبوتر ، باران‌
دیرگاهی است از او بی خبرم یادت هست‌ ؟


آن شب شوم ، شب مرده ، شب دردانگیز
آن شب شوم که خون شد جگرم یادت هست‌ ؟


توی اروند در آن نیمه شب با قایق‌
چارده ساله علی ،‌ همسفرم یادت هست‌ ؟


ناله ای کرد و به یک باره به اروند افتاد
بعد از آن واقعه خم شد کمرم یادت هست‌ ؟


سرخ شد چهره اروند و تلاطم می کرد
جستجوهای غم انگیز ترم یادت هست‌ ؟


مادرش تا کمر کوچه به دنبالم بود
بسته ای داد برایش ببرم یادت هست‌ ؟


بعد یک ماه همان کوچه ، همان مادر بود
ضجه های پسرم ، هی پسرم یادت هست‌ ؟


چارده سال از آن حادثه ها می گذرد
چارده سال چه آمد به سرم یادت هست‌ ؟


توی این صفحه به این عکس کمی دقت کن‌
توی صف از همه دنبالترم یادت هست‌ ؟


لحظ ‌ای بود که از دسته جدا افتادم‌
لحظه ای بعد که بی بال و پرم یادت هست‌ ؟


اتفاقی که مرا خانه نشین کرد افتاد
و نشد مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟

رفته بودیم شبی سمت حرم یادت هست‌ ؟

خواستم مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟


توی این عکس به جا مانده عصا دستم نیست‌
پیش از آن حادثه پای دگرم یادت هست‌ ؟


رنگ و رو رفته ترین تاقچه خانه مان‌
مهر و تسبیح و کتاب پدرم یادت هست‌ ؟


خانه کوچکمان کاهگلی بود ، جنون‌
در همان خانه شبی زد به سرم یادت هست‌ ؟


قصد کردم که بگیرم نفس دشمن را
و جگرگاه ستم را بدرم یادت هست‌ ؟


خواهر کوچک من تند قدم بر میداشت‌
گریه می کرد که او را ببرم یادت هست‌ ؟


گریه می کرد در آن لحظه عروسک میخواست‌
قول دادم که برایش بخرم ، یادت هست‌ ؟


راستی شاعر همسنگرمان اسمش بود
اسم او رفته چه حیف از نظرم یادت هست‌ ؟


شعرهایش همه از جنس کبوتر ، باران‌
دیرگاهی است از او بی خبرم یادت هست‌ ؟


آن شب شوم ، شب مرده ، شب دردانگیز
آن شب شوم که خون شد جگرم یادت هست‌ ؟


توی اروند در آن نیمه شب با قایق‌
چارده ساله علی ،‌ همسفرم یادت هست‌ ؟


ناله ای کرد و به یک باره به اروند افتاد
بعد از آن واقعه خم شد کمرم یادت هست‌ ؟


سرخ شد چهره اروند و تلاطم می کرد
جستجوهای غم انگیز ترم یادت هست‌ ؟


مادرش تا کمر کوچه به دنبالم بود
بسته ای داد برایش ببرم یادت هست‌ ؟


بعد یک ماه همان کوچه ، همان مادر بود
ضجه های پسرم ، هی پسرم یادت هست‌ ؟


چارده سال از آن حادثه ها می گذرد
چارده سال چه آمد به سرم یادت هست‌ ؟


توی این صفحه به این عکس کمی دقت کن‌
توی صف از همه دنبالترم یادت هست‌ ؟


لحظ ‌ای بود که از دسته جدا افتادم‌
لحظه ای بعد که بی بال و پرم یادت هست‌ ؟


اتفاقی که مرا خانه نشین کرد افتاد
و نشد مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟