اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" شعری از رویاپوراحمدگربندی به مناسبت تولد حضرت فاطمه زهرا ( س ) " :

 

 

 

 

 

" شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ صرفا جهت مطالعه است ؛ کپی برداری پیگردقانونی دارد "   

******************************************************************  

نگاهم سبز ، سبز بهاری است  

به سوی عشق خود                   1   

                    

عشق خدایی است  

- تو دریایی ومن تشنهِ کویرم       1  

تو رویای َمنی و من بیدار نسیمم            1    

 

تو آن گل کرده در باغ اقاقی                  2  

تو آن بشکفته در دشت شقایق             3  

 

تو آن عطر دل انگیز یاس سپیدی  

دری بگشوده از باغ پردیس                4  

گلی آمد به یاد خُتم مرسل                 5  

به دشت تفتیده ی گمگشتهْ یک راز  

تو را احمد ، محمّد(ص) به یک نام  

نگاه پاک عرش ، اَعظم   

برتو انداخت   

تو را الگو و اسوه ی زنان کرد  

نگاهت سبز و راهت سبزَتر باد  

که هر کو راه تو بر خود َعلم کرد  

نگاهش سبز تر و راهش بهاری است 

  نگاهم سبز و سبزتر باد  

ببافم الیافی از عطر اقاقی  

بدوزم جامه ای از عطر شقایق  

بپوشم چادری از عطر یاس سپیدم  

بیایم با ملایک بر دشت پُر گل  

که امروز و همیشه سبز و بهاری است  

 زمین سبز ، فضا سبز و سبزتر باد  

نگاهم سبز ، سبز بهاری است  

گلی آمد َبر احمد ، محمّد (ص)   

نسیم آرام ، چون روحی سبکبال   

به نرمی بر عرش گذر کرد  

از آن هنگام تا همیشه   

 

عرش بر مهد  

زمین بوس ِ قدمهای دُخت نبی کرد  

من آن یادم یا پا گردی  

بر مهد  

دو دیده بر نگاهت  

سبز ِ سبز است  

---------------------------------------------------------------- 

سرودۀ : رویاپوراحمدگربندی   

     ((  به مناسبت تولد حضرت فاطمه الزهرا (س)  ))     

1-     حضرت فاطمه زهرا (س)

2-     تولد حضرت فاطمه زهرا (س)

3-     یاد وتوسل شهدا به حضرت فاطمه زهرا (س)

4-     بهشت

5-     حضرت محمّد(ص)

نگاهی اجمالی به زندگی و آثار واندیشه عطار

 

  

همچنین به طبع آن در طبابت نیز سر رشته داشته چنانچه در خسرو نامه میگوید 

 

بمن گفت ای بمعنی عالم افروز         چنین مشغول طب گشتی شب و روز   

همچنین با توجه به اشاراتی که در مصیبت نامه آمده است انقلاب حال او در زمان پزشکی و داروگری دست داده بود  و او آثاری در همان ایام پدید آورد   

مصیبت نامه کاندوه جهان ست            الهی نامه کاسرار عیانست

بدارو خانه کردم هردو آغاز              چگونه زود رستم زین و آن باز  

 سال فوت عطار نیز به درستی معلوم نیست که البته نباید از سال 617ه.ق دیرتر باشد . برخی نوشته اند که او در حمله ی خانمان سوز مغول به نیشابور شهید شد که برای آنهم دلیل تاریخی محکمی وجود ندارد   مدفن او در نیشابور است و در قرن نهم امیر علیشیر نوایی بر تربت او عمارتی ساخت که هنوز پا بر جاست و زیارتگاه خاص و عام است . همچنین افسانه معروفی درباره انقلاب حال عطار موجود است در باره این حادثه جامی چنین آورده است :

گویند سبب توبه وی آن بود که روزی در دکان مشغول و مشعوف به معامله بود درویشی آنجا رسید و چند بار –شیء لله – گفت  وی به درویش نپرداخت . درویش گفت ای خواجه تو چگونه خواهی مرد ؟عطار گفت چنانکه تو خواهی مرد !درویش گفت تو همچون من می توانی مرد؟عطار گفت بله !درویش  کاسه چوبین داشت زیر سر نهاد و گفت :الله و جان بداد. عطار را حال متغییر شد و دکان بر هم زد و باین طریقه در آمد .

به هر حال نور الدین عبدالرحمن جامی یعنی قدیمیترین کسی از متصوفه  که به زندگی عطار اشاره کرده او را از مریدان شیخ مجدالدین بغدادی معروف به خوارزمی از تربیت یافتگان شیخ نجم الدین کبری شمرده است . اگر چه عطار در ابتدای تذکره الاولیا رابطه خود با مجدالدین بغدادی اشاره کرده است لیکن در آن تصریحی نیست بر اینکه از پیروان و تربیت یافتگان وی باشد به هر حال عطار فسمتی از عمر خود را به رسم ساکنان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر بسیاری از مشایخ را زیارت کرد و در همین سفرها و ملاقات ها بود که به خدمت شیخ مجدالدین رسید و همچنین مشهور است  در پیری شیخ هنگامی بهاءالدین محمد پدر جلال الدین محمد معروف به مولوی با پسر خود رهسپار عراق بود در نیشابور به خدمت شیخ رسید و شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن هنگام کودکی خردسال بود داد و شاید این سرآغاز آشنایی مولوی با عطار بود عطاری که راه را برای مولوی روشن کرد بگونه ای که مولوی خود را وامدار و دنباله رو او و سنائی میداند و عطار را قدوه عشاق میدانسته  و او را به منزله روح و سنائی را چون چشم او معرفی کرده و آورده است   

عطار روح بود سنائی دو چشم او         ما از پی عطار سنائی آمدیم   

و در توصیف و قدر منزلت شهود عطار آمده  

 

هفت شهر عشق را عطار گشت          ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم   

عطار را باید تکامل بخش راه سنائی دانست چرا با مروری کوتاه بر ادبیات صوفیانه زبان دری معلوم میشود که صوفیه قبل از پیدایش طریقتها  و هم بعد از آن ،شعر را وسیله ای  برای  تعلیم مبادی تصوف و در عین حال تقریر حالت و ادراک خود یافته و از شعر به مثابه وسیله ای برای بیان مطلب تصوف و عرفان استفاده کرده است . صوفیه این مامول را از دو طریق ،شعر غنائی و شعر تعلیمی به انجام رسانیده که کاملترین نمونه ها در آثاری سه تن از صوفیان خراسان :سنائی غزنوی،عطار نیشابوری،و مولانا جلال الدین محمد بلخی بوجود آمد . شعر تصوفی را سنائی آغاز کرد یا به عبارت دیگر به عنوان یک مقوله مشخص عرضه کرد .او در زمینه تقریر مواجید و احساسات روحانی در قسمتی از غزلیات خود نمونه های کامل و موثری که حیات زنده و جوشان تصوف را تصویر میکرد ارائه داد و بعد عطار نمونه های  کامل و پر شورتر و هیجان انگیزتر ی در این زمینه بوجود آورد همچنین او را سوای از وجوه عرفانی می بایست اندیشمندی دانست که برای  خویش رسالتی قائل است  او آگاهانه به منظور پاسداشت و حفظ میراثی که از گذشتگان  باقی مانده است منظومه هایی را آفرید . او در تذکره الاولیا خواسته تا آنچه از عرفان و تصوف تا عصر او باقی مانده است  منظومه های را آفرید .او در تذکرةالاولیا خواسته تا آنچه از عرفان  و تصوف تا عصر او باقی مانده به نوعی نگاه داشته و بنوعی زمینه سلوک را برای کسانی که در عصر او هستند آماده کند . پیش از عطار در عرفان و تصوف سه قربانی بزرگ به چشم میخورد 1.عین القضات2.حلاج3.سهروردی او در حقیقت  مرگ آنها را مرگ حقایق زنده و عریان در سلک فکرت  تصور میکند و به همین خاطر می خواهد سلوک فکرت را آرام نماید و در عین حال که سالک به پیش می رود تصوف بیش از این قربانی تدهد و افکار متعادل را پاس بدارند . سخنان عطار در منطق الطیر به مراتب سنگینتر از عرفای پیش از او بود . او برای ترک عادت گذشته زمینه را با قصه ها و روایت فراهم میکند .عطار سخت تر از حلاج سخن گفته منتها در قالبی که نه معاند و نه عوام و نه حاکم نتواند او را در چنبر قتل و غارت گرفتار سازد به همین دلیل مجموعه آثار الهی نامه،اسرار نامه،منطق الطیر و مصیبت نامه طرح سلوک فکری دیگری است بی آنکه عرفان قربانی دیگری دهد  حرکت بعدی عطار در حقیقت زمینه سازی برای نسل بعد است که این کار با آگاهی تمام انجام داده است.و به تعبیری سنائی منظومه معنا دار عرفان را طرح کرد اما این منظومه  حرکت و روح نداشت و عطار روح را در عرفان و تصوف وارد کرد .زبان سنائی زبان سنگینی بود که هرکس آنرا درک نمیکرد اما عطار آگاهانه این زبان را نرم کرد و میان مردم منتشر کرد و بعد از عطار هرکسی که در حیطه فکر عرفانی سخنی گفته ،متاثر از تفکرات عرفانی عطار است .اما تعهد و رسالت عطار تنها به حفظ سلوک و طی طریق نیست بلکه تعهد او به زیرساخت جامعه را میتوان به نظاره نشست .

عهد عطار عهد فساد و جهل است که دامنگیر مردم ایران شده است و ایرانیان درگیر جنگهای بسیارند در این برهه عطار در جای جای آثارش می توان دید بویژه اینکه  به سبب حرفه و شغلش با مردم بسیاری سر و کار داشته و گوش شنونده دردهای آنهاست و رندی کرده و سخنان اعتراض گونه خود را از زبان دیوانگان بیان میکند.دیوانگان زبان خشم جامعه اند،زبان خشم مردم و عطار که خطاب به ارباب قدرت و زور سخنانی میگوید و چون دیوانه اند شرع و عرف و قانون آنها را از مجازات معاف می داند او جمعی از دیوانگان را اعم از نام آور و گمنام را به خدمت داستانهای خود در آورده و دیوانگان دست ساز بسیاری را نیز به حسب مورد به این جمع افزوده و صف طویلی از دیوانگان را ترتیب داده و جا به جا بی هیچ ملاحظه اپی از آنها  کار کشیده و سخنان طنز گونه  و شطح آمیزی را در دهان آنها گذاشته  و در جای جای اشعارش متذکر شده است  

 

این سخن گر عاقلی گوید خطاست        لیکن از دیوانه و عاشق رواست   

وبیتی در جای دیگر آورده   

آنچه فارغ می بگوید بی دلی            کی تواند گفت هرگز عاقلی  

مصداق این اشعار را می توان شعر ذیل را بر شمرد   

گفت:آن دیوانه بس بی برگ بود            زیستن بر وی بتر از مرگ بود

در شکم نان ،بر جگر آبی نداشت          در همه عالم خور و خوابی نداشت

از قضا یک روز خوار و خجل            سوی نیشابور می شد تنگدل

دید از گاوان همه صحرا سیاه              همچو صحرای دل از ظلم و گناه

باز پرسید او که این گاوان کراست ؟       گفت:این ملک عمید شهر ماست

رفت از آنجا چشمها خیره شده              دید صحرای دگر،تیره شده

بود زیر اسب ،صحرایی نهان               اسب گفتی باز گیرد جهان

گفت:این اسبان را کراست این جایگاه؟      گفت:هست آن عمید پادشاه

رفت لختی نیز آن ناهوشمند                دید صحرایی دگر پر گوسفند

گفن:آن کیست چندینی رمه ؟                  مرد گفت:آن عمید است این همه

رفت لختی نیز چون دروازه دید               ماهوش ترکان بی اندازه دید

گفت مجنون : این غلامان آن کیست؟          وین همه سرو خرامان آن کیست؟

گفت:شهر آرای عیدند این همه                بنده خاص عمیدند این همه

چون درو شهر رفت آن ناتوان                دید ایوانی سرش در آسمان

کرد آن دیوانه از مردی سئوال                کان کیست این قصر با چندین کمال؟

گفت:این قصر عمید است ای پسر             تو که باشی ،چون ندانی این قدر؟

مرد مجنون دید خود را نیمه جان             وز تهی دستی نبودش نیم نان

آتشی در جان آن مجنون فتاد                  خشمگین گشت و دلش در خون فتاد

چون ژنده ای داشت او ،ز سر بر کنده زود        پس به سوی آسمان افکند زود

گفت :گیر این ژنده دستار،اینت غم            تا عمیدت را دهی این نیز هم

همه چیزت عمیدت را سزاست                در سرم این ژنده گر نبود رواست  

اما در ادامه بحث جا دارد اشاره کنم که عطار زوایای نا موزون را موزونیت می بخشید و گویی این هنر اوست .او میانه خوبی با فلسفه ندارد اما عقل در آثار او بسیار به چشم می خورد معتقد است عقل مدار تکلیف است و اگر عقل نبود انبیاء و حضور آنها ضروری نبود پس مدار تکلیف و مسئولیت را عقل میداند و همچنین آزادی و قید را در عقل می یابد عقل قید است و رهایی از این قید عقلانی است و اینچنین است موزونیت بخشیدن به عناصر نا موزون .

عطار فراتر از عهد خود بود او از معدود شاعرانی بود که لب به مدح سنای کسی نگشاد و به سبب صله ایی هنرش را به شاهی یا امیری عرضه نکرد    

 

 من ز کس بر دل کجا بندی نهم            تا هر دون را خداوند می نهم

نه طعام هیچ ظالم خورده ام                 نه کتابی را تخلص کرده ام

همت عالیم ممدوحم بس است               قوت جسم و قوت روحم بس است  

ما حصل این بینش و نگاه آن شد که عطار در طرح خیلی از مفاهیم فلسفی با نگاه عرفانی،پیشاهنگ و پیشتاز بوده است که از جمله آنها مبحث «لا زمان» است که استاد گرامی ام دکتر شفیعی کدکنی بسیار بایسته بدین شرح به آن اشاره داشته است :در مثنوی ما با مقوله های بیرون از عالم حس و تجربه مواجه می شویم که به نوعی می توان به آنها تعبیر«لا زمان »اطلاق نمود اما این تعبیر از مولانا نیست بلکه کسی که آن را مطرح کرد عطار بود به منظور اطلاق به عالم غیب که بیرون از مفهوم زمان است طرحی که در آن عمر و زیست مهدی موعود در کنار زیست مردم عادی تبیین میشود و این گفتار پیامبر اکرم که فرمود:بهشت از بند کفش تو به تو نزدیکتر است  ملموس میشود .

همچنین جا دارد به پشتکار و فعال بودن عطار نیز اشاره داشته باشیم چه در هنگام اشتغال به عطاری و چه در دوره ی اعتزال و گوشه گیری که گویا در اواخر عمر دست داده بود ،و به نظم مثنوی های بسیار و پدید آوردن دیوان غزلیات و قصاید و رباعیات خود ،و تالیف کتاب نفیس و پر ارزش تذکرةالاولیا سر گرم بود .دولتشاه در مورد آثار او می فرماید:و شیخ را دیوان اشعار بعد از کتب مثنوی چهل هزار بیت باشد از آن جمله 12هزار رباعی گفته و از کتب طریقت تذکرةالاولیا نوشته و رسائل دیگر به شیخ منصوب است ،مثل اخوان و صفا و غیر و ذالک ،و از نظم آنچه مشهور است این است :اسرار نامه،الهی نامه؛ مصیبت نامه،جواهر الذات،وصیت نامه،منطق الطیر،بلبل نامه ،حیدر نامه،شتر نامه،مختار نامه ،شاهنامه،دوازده کتاب نظم است و می گویند 40رساله نظم کرده است و پرداخته اما نسخ دیگر متروک و مجهول است و قصاید و غزلیات و مقطعات شیخ مع رباعیات وکتب مثنوی صد هزار بیت بیشتر است. و غیر از اینها منظوم های دیگری به نام مظهرالعجایب ،هیلاج نامه ،لسات الغیب ،مفتاح الفتوح،بیسر نامه«پسرنامه»و آثار دیگری را نیز به او منصوب کرده اند که به سبب رکاکت الفاظ  و سستی افکار مسلماٌ از عطار نیست.

از میان این مثنوی ها ی عرفانی دل انگیز از همه مهمتر و شیواتر منطق الطیر است که منظومه ایست تمثیلی بالغ بر 4600بیت که از جهت شیوه تلفیق و ترکیب داستان و هم از لحاظ نتیجه که به دست می دهد در خور  توجه و حائذ اهمیت است . موضوع آن بحث طیور از یک پرنده ی داستانی به نام سیمرغ است . که مراد از طیور سالکان راه حق و منظور از سیمرغ وجود حق است . از میان انواع طیور که اجتماع کرده اند هدهد سمت راهنمائی آنها را بر عهده دارد «=پیر مرشد»و آنان را هر یک به به عذری متوسل می شوند «تعریض به دلبستگی ها و علائق انسان به جهان که  هر یک به نحوی مانع  سفرا و به سوی حق میشود »با ذکر دشواریهای راه در طلب سیمرغ به حرکت می افتند و بعد از طی هفت وادی صعب که اشاره است به هفت مرحله از مراحل سلوک «یعنی طلب ،عشق،معرفت،استغناء،توحید ،حیرت،فقرو و فنا» بسیار از آنان به دلایل گوناگون ازای در می آمدند و از آن همه مرغان تنها سی مرغ بی بال و پر و رنجور باقی می ماند که به حضرت سیمرغ راه یافتند ودر آنجا غرق حیرت و انکسار و معترف به عجز و نا توانی و حقارت خود شدند و به فنا نیستی خود در برابر سیمرغ توانا آگاهی یافتند تا بسیار سال بر این بگذشت و بعد از فنا زیور بقاء پوشیدند و مقبول درگاه پادشاه شدند .

 این منظومه عالی و کم نظیر که حاکی از قدرت ابتکار و تخیل شاعر  د ر به کار بردن رمزهای عرفانی و بیان مراتب سیر و سلوک و تعلیم سالکان است که از جمله شاهکار های جاویدان زبان فارسی است . و بیهوده است گفته کسانی که عطار را پرگو می دانند پاره ای از محققین به تاثیرپذیری منطق الطیر از رساله الطیر غزالی و رساله الطیر ابن سینا اشاره داشته اند که میبایست تصریح کرد که مشرب عطار به عنوان یک عارف با مشرب ابن سینا به عنوان یک فیلسوف مشایی و با غزالی به عنوان یک متکلم متعصب متفاوت است   

مقامات طیور ما چنان است          که مرغ عشق را معراج جان است   

از دیگر منظومه های عطار مصیبت نامه است که همانطور که از نام این اثر هویداست در حقیقت درد نامه است که مشتمل است بر گرفتاریهای روحانی سالک و حکایت فرعی دیگری که غور در آنها به جای خود خالی از نتیجه نیست . عطار در ای سیاحت نامه عرفانی ،از روح به عنوان «سالک فکرت» یاد میکند که سلوک خود را از عالم غیب آغاز می نماید و با راهنمایی پیر از همه مراحل می گذرد . در این اثر پیر رمزی از انسان کامل و سالک رمزی از فکرت قلبی است . سالک در طی سلوک از عالم علوی شروع می کند و از همه مراتب عبور میکند همه جا درد خود را که کشف حقیقت است مطرح می کند از مرتبه ملایکه و انبیاء میگذرد ولی هیج جا به مطلوبش راه نمی یابد و چون به آستان محمد (ص )راه می یابد و اسرار الی الله را از زبان او می شنود و مراحل سیر انفاس عالم را از او می آموزد و به سیر دیگر که در واقع رمزی از سفر فی الله است رهنمون می شود در این قصه نیز، گفت و شنود سالک با پیر و بعد از آن با ملائک و انبیاء با تمام عوالم که از آنها عبور می کند ،مشحون از دقایق طریقت و در عین حال آکنده از قصه ها و تمثیلات جالب و عبرت آموز و زیباست . داستان نوعی مسافرت پر حادثه و و روحانی است که شاعر در نقل جزئیات آن ،اسرار سفر الی الله را بدانگونه که در آثار و عقاید صوفیه مطرح است به بیان می آورد . دکتر احمد خاتمی در باب ارتباط منطقی میان الهی نامه،منطق الطیر و مصیبت نامه آورده است :اگر قرار است سالک فکرت مصیبت نامه را آنطور که باید و شاید بشناسیم به نظر می رسد باید بحث را از الهی نامه شروع کرد و پس از آن به منطق الطیر پرداخت که در نهایت در مصیبت نامه تبدیل به سالک فکرت می شود . در این 3 مثنوی به نظر به هم پیوسته در الهی نامه یک شکل شریعتی را در منطق الطیر یک شکل طریقتی را و در مصیبت نامه یک شکل حقیقتی را از نظر سیر و سلوک عرفانی عطار می توان جستجو کرد بنابرین می توان گفت الهی نامه مقدم بر منطق الطیر و منطق الطیر مقدم بر مصیبت نامه است که البته نباید از نظر دور داشت که پیوستگی افکار و اندیشه های عطار در گذشته پیش از او هم سابقه داشته است.

از آثار دیگر او می توان به الهی ناه اشاره داشت که مجموعه ایست از قصه های گوناگون کوتاه و مبتنی بر گفت و شنود پدری با پسران جوان خود که بیهوده در جستجوی چیز هایی بر آمده اند که حقیقت آن با آنچه عامه  مردم میفهمند تفاوت دارد . طی این گفت و شنود هر کدام برای اثبات نظر خود قصه و تمثیلی می آورند و سر انجام پدر فرزند را مجاب میکند و آنها نیز به بیهودگی هوسهای کودکانه خود پی میبرند . آرزوهای این فرزندان که هر یک نماینده یک گروه یا یک نحله فکری است  وقتی از جانب وی مورد تفسیر و تحلیل قرار می گیرند پوچ بودن آنها آشکار می شود ؛دختر شاه پریان ،سحر و جادو،آب حیات،انگشتر سلیمان و کیمیا که همه از تعلقات دنیوی هستند و انسان را از توجه به حق باز می دارد

اما از دیگر آثار به غایت حسن عطار کتاب تذکرة اولیاست که از کتب مشهور پارسی و از جمله  ماخذ  معتبر در شرح احوال مشایخ صوفیه است که سر گذشت96تن از اولیاء و مشایخ را با ذکر مقامات و مناقب و مکارم اخلاق و نصایح و مواعظ و سخنان حکیمانه آنها آورده است. پیش از او در کتاب کشف المحجوب هجویری و طبقات الصوفیه عبدالرحمن سلمی نبز چنین کاری صورت گرفته است . گر چه این دو کتاب  به علت قدیمیتر بودن همیت دارند ولی تذکرة الاولیا عطار نزد فارسی زبانان شهرت بیشتری پیدا کرده است.  

در انتها جا دارد اشاره ای اجمالی نیز به  اسرار نامه داشته باشیم به سبب فصل تمایزی که با دیگر آثار عطار دارد و آن تعلیم مستقیم و بلا واسطه به مخاطب است این اثر از حیث ترتیب مطالب به مخزن اسرار نظامی شبیه است و مانند مخزن الاسرار به دنبال خطاب مستقیم بر سبیل تمثیل به نقل حکایت مناسب می پردازد .

در کل عطار در تصوف شیوه میانه را اتخاذ کرده است نه زهد خشک سخنش را ملال انگیز و بی روح کرده و نه چاشنی کلام خوش طبعی شعرش از ژرفای عرفانش کاسته .تصوف عطار بر خلاف برخی از نحله های عرفانی از راه شریعت جدا نمی شود  ظاهرا همین امتیاز است که در سخن او تاثیر ویژه ای نهادینه است که عرفان او حتی در مذاق کسانی که که داعیه شریعت دارند و از گستاخی  برخی از صوفیان اهل طریقت می پرهیزند  نیز گواراست . او را به  حق از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نامی تاریخ ادبیات ایران است . کلام ساده و گیرنده او که با عشق سوزان همراه است همواره سالکان راه حقیقت را چون تازیان شوق به جانب مقصود راهبری  کرده است.وی برای مقاصد عالیه عرفانی خود بهترین راه را که آوردن کلام بی پیرایه ی  روان و خالی از هر گونه آرایش و پیرایش است ،انتخاب کرده است  و قدرت کم نظیر او در زبان شعر بوی این توفیق را بخشیده که در آثار اصیل و واقعی خود این سادگی و روانی را با فصاحت همراهی کند توجه به تمثیلات گوناگون و ایراد حکایات مختلف هنگام طرح یک موضوع عرفانی ،مقاصد معتکفان خانقاه ها را برای مردم عادی بیشتر روشن می کند بگونه ای که جامی در مورد او میگوید:

آنقدر اسرار توحید و حقایق اذواق و مواجید که در مثنویات و غزلیات وی مندرج یافته ،در سخنان هیچ یک از این طایفه یافته نمی شود

" 25 فروردین : بزرگداشت شیخ فریدالدین عطار نیشابوری "

 

 

 

شیخ فریدالدین عطار،از شعرای نامدار و عرفای بزرگ قرن ششم است؛اما از آن جایی که این شاعر نامدار در زمان حیاتش شهرت چندانی نداشته  و سرگذشت او در منابع متعددی ذکر نشده است، از این رو همواره زوایا و خبایای تاریکی در زندگی او وجود داشته و دارد، تا جایی که دانشمندان در بعضی از آثار منسوب به او دچار شک وشبهه شده اند. در این مقاله سعی بر آن است تا با بررسی شواهد و قرائن، این نقطه های ابهام برطرف و روشن گردد.
عَطّار، شیخ فَریدُ الدّین. شاعر پارسی‌گو، صوفی، نظریه‌پرداز عرفان و شرح‌حال‌نویس، (متولد: 46-540هـ/1145م در نیشابور؛ و درگذشتة: 618 هـ/1221م همانجا). نامش، ابوحامد محمد بن ابی بکر ابراهیم و یا طبق نوشتة ابن الفُوَطی، ابن سعد بن یوسف، عطار و ملقب به فرید الدین1 است. در مورد زندگی عطار، اطلاعات قابل اطمینان کمیاب است. تنها دو نفر از هم عصرانش: عوفی (م بعد از 620 هـ/1223 م) و خواجه نصیر الدین طوسی (م 597 هـ /1200م ـ 627 هـ/1273م )، از وی یاد کرده اند که آخرین گزارش باقی مانده در آثار شاگردش، عبد الرزاق ابن فُوَطی آمده و نکات دیگری از زندگی عطار در "تاریخ گزیده" حمدالله مستوفی  آمده که در سال 730 هـ/1330م کامل شده است.2  در هم? این گزارشات ،عطار، نیشابوری معرفی شده که طبق نظر فروزانفر، خواجة طوسی در میان سال های 612هـ/1215م ـ 618هـ/1221م گاهی اوقات وی را در نیشابور ملاقات می کرده3 ؛ که در آن زمان عطار فردی سالخورده بوده است. عوفی معتقد است بر طبق اشعار عطار، او در  زمان سلجوقیان می زیسته4. بنابراین بخش نخستین زندگی او در نیمه دوم قرن 6هـ/12م واقع شده. فروزانفر، تولد وی را حدود سال 540 هـ/46 ـ 1145م تخمین زده است5.  تنها نکته ای که از آثار عطار در مورد زندگی او به دست می آید این که سال 573هـ /1177م سال اتمام "منطق الطیر" است؛ که این نکته با سایر اطلاعات به دست آمده در مورد وی نیز هماهنگ و منطبق است، اما نمی تواند مدرک قابل اعتمادی باشد، چراکه در همه نسخ خطی این مسئله ذکر نشده است.
آثار عطار، اطلاعات اندکی در مورد زندگی وی در اختیار ما می گذارد، از خلال آن ها می توان پی برد که او به شغل عطاری مشغول بوده و به تنهایی پاسخگوی تعداد زیادی از مشتریان بوده است6.  او نوشتن کتاب های "مصیبت نامه" و "الهی نامه" را زمانی آغاز کرده که در عطاری مشغول به کار بوده است7. به هر حال او بسیار خوش فکر بوده که برای گذران زندگی اش به ذوق و قریحه اش اتکا نکرده و هرگز پادشاهان و دربار را مدح نگفته است8. زندگی آرام او به عنوان یک داروساز (عطار) و صوفی هرگز با هیچ سفری آشفته نشده و سال های پایانی عمرش را در کنج عزلت و خلوت سپری کرده است9.  او بیش از هفتاد سال زیسته10   و پرتالیف بودن وی سبب وارد شدن اتهاماتی به وی شده است، که همین امر موجب جلب توجه خواجة طوسی به او و دیدار آن ها در سال های آخر عمر عطار شده است11.  او در کشتار حمله مغول به نیشابور، در ماه صفر سال 618هـ مصادف با آپریل 1221م در نیشابور کشته شد12. 
به نظر می رسد که عطار در زمان زندگی اش به جز در نیشابور در هیچ نقط? دیگری به عنوان شاعر شناخته نمی شده و تنها عوفی  و آن هم به دلیل سفرهای متعددش به نیشابور و در مدت اقامتش در آنجا چیزهایی در مورد وی شنیده13و یا ممکن است عوفی در ملاقاتش با شیخ مجد الدین بغدادی ـ‌که اگر این مجدالدین همان پیر و مرشد صوفیه باشد14ـ چیزهایی در مورد اشعار پرشور و آهنگین عطار شنیده باشد15.  طوسی هم به همین ترتیب بیشتر از دیوان تاثیر گذار و شگفت انگیز عطار یاد کرده و تنها از یکی از منظومه های او ـ منطق الطیر ـ نام برده است16.  از نیمه دوم قرن 7هـ/13م به بعد، اثر نثر عطار ـ تذکرة الاولیاء- خوانندگان بسیاری پیدا کرده17، اما دیگر آثار عظیم عارفانه و اشعار و منظومه هایش تا قرن 9هـ/15م ناشناخته بود. راهی که عطار پیموده، موجب علاقه و کشش دیگران به نقش آفرینی اسطوره ها شد و آثارش، الگوی دیگر شرح حال نویسانی چون جامی و دولتشاه شد .
موضوع مورد توجه دیگر، اینکه عطار آغازگر اسطوره سازی مطابق با عقاید صوفیه است، این نکات را سعید نفیسی گردآوری کرده است18.  فروزانفر، با مدارک متقاعد کننده ای معتقد است، نجم الدین کبری نمی تواند مراد و مرشد عطار باشد. سعد الدین حَمُّوی و رکن الدین اکّاف حکایات متعدد و غیر قابل باوری بیان می کنند که عطار، شاگرد قطب الدین حیدر بوده است19.  تمام مشایخ بزرگ صوفیه را می توان به نوعی شیخ عطار به شمار آورد و تنها مجد الدین بغدادی است که نمی توان چنین فرضیه ای در مورد وی داشت، چرا که طبق نوشته های عطار، او تنها یک بار مجد الدّین را ملاقات کرده است20.  فروزانفر، همچنین معتقد است مدحی که عطار در دیباچه "خسرو نامه" از سعد الدین بن ربیب ـ پسر وزیر عصرـ آورده نشانگر رابط? مریدی و مرادی بین آن دو است21 اما به دلیل اینکه هیچ اطلاعی در مورد هویت و صوفی بودن این فرد در دست نیست، این مسئله همچنان غیر قابل حل باقی می ماند. چنین نشانه هایی احتمال این فرضیه را که عطار تحت تعلیم مستقیم هیچ شیخی نبوده و تنها در یک رابطه باطنی  تحت تعلیم  یک صوفی یا شیخ یا حضرت محمد، صوفی شده را افزایش می دهد. جامی، از کسانی است که در "نفحات الانس" چنین نظری در مورد عطار دارد. فروزانفر، با استناد به نوشته های عطار معتقد به یک رابط? خاص معنوی است که عطار را به ابوسعید ابی الخیر مرتبط می کند که این مسئله می تواند به معنای یک رابط? اُوَیسی باشد22و سیر حتمی و چشمگیر عطار اثبات می کند که او باید یک شیخ بی واسطه و مرشد داشته باشد،23 که این هدیه‌ای برای عطار بوده که از زمان کودکی با تشویق پدرش و علاقه ای که او به صوفیان، گفته ها و شیوه زندگی شان داشته، همواره به مشایخ صوفیه را راهنمای معنوی خودش می دانسته است.24 بازتاب جهان خیالی که در آثار عطار منعکس شده، ایجاد تحول عمده در زمینه های تجربی، نظری و آموزش های مقدماتی گرایش های صوفیه است. این نظریه از آنجا آغاز می شود که روح محدود در جسم که منتظر رهایی و بازگشت به مبدأ اولیه اش در جهان دیگر است، می تواند در طول زندگی این جهانی اش تجربه کسب کرده و تزکیه یابد.25 ابعاد و مسائل طریق تزکیه نفس، از موضوعات بنیادی و اصلی نوشته های رمزگونه عطار است. وی معتقد است که مباحث نظری ، موعظه های پند آموز، حقایق و وقایع عبرت انگیزی که او به تصویر می کشد، تنها از جانب صوفیه مطرح نشده، بلکه میراثی است که از زاهدان و پارسایان گذشته به جا مانده است. اگر چه اکثر قهرمان های او از صوفیان و زاهدان هستند؛ اما او هیچ واهمه?ای ندارد که سخنان حکمت آموز، از دهان دیوانگان و بی خردان خارج شود.26 استعداد و ذوق او در درک معانی عمیق پنهان در کلمات، او را قادر می سازد که جزئیات زندگی روزمره را به ابزاری برای بیان افکارش بدل کند. این ویژگی نوشته های عطار باعث می شود که آثارش به عنوان منبع مطالعاتی تاریخی زندگی نامه قهرمانان داستان هایش ارزش نداشته باشد و به عنوان سرگذشت نامه و اثر پدیدار شناسانه صوفیه شناخته شود، با این همه آثار وی از ارزش بی حد و حصری برخوردار است. مورد مطالعه قرار دادن آموزش ها و فرهنگ حاکم بر آثار عطار، تلاش کافی برای ارائه دادن تصویر روشن و قابل قبولی از آثار عطار نیست. او در سال های میانی عمرش بیشتر به علوم اسلامی چون فقه، تفسیر و حدیث پرداخته27 در حالی که در همان زمان با تردید و تنفر به میراث کهن ارسطوییان نیز پرداخته است28. 
او نخواسته پرده از رازهای طبیعت بردارد، اگرچه برخی مدارک در دست است که نشان می دهد او در سال های جوانی اش به چنین اموری و سایر دانش های غیر دینی توجه داشته است29 و ردپایی از این علوم در برخی آثار وی هویداست. این عقیده به خصوص در مسائل پزشکی قابل توجه است که آزادی های حرفه ای او را محدود می کند. از دیگر سو، او هیچ انگیزه ای برای به نمایش گذاشتن آشکار علوم مادی اش به شیوه مرسوم مدیحه سرایان دربار که آن روزگار یکی از انواع شعر سرودن بوده نداشته و از این کار بیزاری جسته و هرگز آن را انجام نداده است30. 
این علوم، تنها زمانی در آثار او به نمایش درآمده که هم خوانی با موضوع داستان داشته و داستان در مقام بیان یکی از شاخه های علوم طبیعی بوده باشد. به عنوان مثال، او زمانی در مورد صور فلکی صحبت می کند که داستان، در مورد تاثیر ستاره ها بر زندگی فردی فقیر است31    یا زمانی که در مورد فضایل یک علامه صحبت می کند، مهارتش را در خارج کردن تومور مغزی به نمایش می گذارد32. عطار، در مورد اشعارش در متون مختلفی از جمله موخره منظومه هایش صحبت می کند. او این حدس خوانندگان را تایید می کند که او دارای منبع پایان ناپذیری از الهامات موضوعی و لفظی است که با تنظیم کردن آن ها می تواند اشعارش را بسراید و ایده های بسیاری به ذهنش خطور می کند که می تواند آن ها را به کار بندد. او در حالتی قرار دارد که ترکیبات پیچیده شاعرانه، او را دچار حالت خلسه و سرگشتگی می کند که حتی نمی تواند به خواب رود33.  به نظر می رسد که عطار از مهارتش در هنر داستان سرایی و استعداد منحصر به فردش در به کار بردن  ترکیبات بدیع با استادی و مهارت تمام آگاهی داشته است؛ چرا که او34 در مورد توانایی اندیشه اش و بیان نظرات و ایده هایش به مقایسه کارهایش با مدایح سایر هم عصرانش چون خاقانی می پردازد و به آثارش مباهات می ورزد و نه تنها به برتری اشعارش نسبت به اشعار شعرای پیشین معقتد است35 که حتی اعتقاد دارد که آثارش در میان آیندگان نیز همتایی نخواهد داشت36. او خودش را خاتم شعرا و اشعارش را ختم سخن می داند37. او بر این باور است که حق همه موضوعات شاعرانه و هنرمندانه را ادا کرده است38.  خاقانی ادعا می کند که او موضوعات جدید را کشف کرده و عطار این ظرایف و لطایف را از او به سرقت برده است39. این ادعا در دو نمونه از اشعار ثنایی عطار قابل اثبات است. مشکل دیگری که تحقیق در مورد عطار را دچار مشکل می کند، یافتن پاسخ این سوال است که آیا آثاری را که به عطار نسبت می دهند به قلم خود اوست؟ دو تفاوت در آثار عطار قابل مشاهده است: اول اینکه تفاوت چشمگیر و قابل ملاحظه ای در سبک نوشتار آثار او وجود دارد ؛ دوم اینکه برخی از این آثار بر سنّی بودن و برخی دیگر بر شیعه بودن دلالت نویسنده دارد. طبقه بندی آثار متعدد وی با این دو معیار ما را به نتیجه مشابهی به آنچه ذکر شد می رساند. ریتر، در ابتدا می اندیشید که این مشکل با در نظر گرفتن تغییرات معنوی تدریجی شاعر آسان می شود. او شکل گیری آثار را در سه دوره در نظر گرفته است که آخرین دوره در سال های کهنسالی وی بوده که در همان دوره به تشیع گرویده است40؛ اما نفیسی، در سال 1320 ش/1941م توانسته اثبات کند که آثاری که در دسته بندی سوم ریتر قرار دارد را عطار دیگری که250 سال بعد از عطار در مشهد می زیسته و از اهالی تون بوده به نگارش در آورده است41. ریتر، این نظر نفیسی را به طور کلی می پذیرد اما به دیدگاه نفیسی در مورد متعلق بودن گروه دوم تالیفات به عطار تونی تردید دارد. یکی از مباحث ریتر این است که آثار گروه دوم به کیفیت آثار گروه سوم نیست، و در گروه دوم مطلب روشنی نیست که حاکی از شیعه بودن مولف باشد. نکته مهم دیگر اینکه نسخه خطی "جوهر الذات" که مهمترین اثر دسته دوم است تاریخ 735 را نشان می دهد. بنابر زمان تالیف، مولف شمردن عطار تونی برای آثار گروه دوم غیرقابل دفاع است؛ اما نفیسی در مورد تفاوت سبک نویسندگی اشتباه نکرده است. بین آثار گروه اول و گروه دوم تفاوت عمده ای وجود دارد که نشان از انقلاب روحی نویسنده دارد. بنابراین نگارنده گروه دوم، از تالیفات همچنان ناشناخته باقی می ماند. ریتر، در اولین مقاله اش42 این نظریه را بیان کرده که شاعری به نام عطار در سال های بعد از قرن 7هـ/13م می زیسته، اما هیچ دلیل محکمی برای اینکه این فرد همان خالق آثار گروه دوم باشد، در دست نیست و نفیسی برای این منظور فردی واقعی به نام زین العابدین محمد عطار همدانی متوفای 727 هـ/27 ـ 1326م را معرفی می کند. ریتر، اثبات می کند که این فرضیه ممکن است نشأت گرفته از یک اشتباه چاپی باشد43 .
برخی آثار عطار را برابر با تعداد سوره های قرآن دانسته اند. سوال دومی که در مورد عطار مطرح است، اصالت آثار باقی مانده از وی است. عطار در مقدمه" خسرو نامه" و" مختار نامه" عناوین آثار قلمی خودش را به ترتیب زیر ذکر می کند: "دیوان"،" اسرار نامه"، "مقامات الطیور" (منطق الطیر)، "مصیبت نامه"،" الهی نامه"، "جواهر نامه" و "شرح القلب"44 و در مقدمه "مختار نامه" می نویسد که به دست خودش "جواهر نامه" و "شرح القلب" را از بین برده است. اگر چه منابع معاصر تایید می کند که عطار تنها نویسنده "دیوان" و "منطق الطیر" بوده است؛ اما هیچ شکی در اصالت انتساب "خسرونامه" و "مختارنامه" و مقدمه هایشان به عطار نیست و اثر دیگری که در این لیست فراموش شده "تذکرة الاولیا" است که به یقین به عطار تعلق دارد و به دلیل اینکه از آثار نثر وی بوده در این لیست از آن ذکری به میان نیامده است. در این مقدمه عطار از سه اثر دیگر خودش به نام های "شرح القلب"، "کشف الاسرار" و "معرفة النفس" یاد می کند که احتمالا "شرح القلب" را خودش از بین برده و دو اثر دیگر همچنان ناشناخته باقی مانده?اند45.  در ادامه این مقاله در مورد اعتبار آثار وی بحث خواهیم کرد.
دیوان: که شامل اشعاری در قالب غزل و قصیده است که کمتر از 7/1 کتاب را قصاید تشکیل داده، عطار رباعیاتش را در مجموع? دیگری به نام "مختار نامه" گرد آوری کرده است. به دلیل پرهیز عطار از مدیحه سرایی بخش کوچکی از اشعار وی قصیده است و قصاید وی بیشتر به تفسیر موضوعات اخلاقی و رمز گونه و اصول اخلاق عملی اختصاص دارد، شعرا از برخی از قصاید وی الگو برداری کرده اند. به عنوان مثال قصیده "چشم بگشا که جلو? دلدار" سنایی، پاسخی به قصیده "کنوز الحکم" عطار با تعداد ابیات مشابه است. غزل، معمولا با کلمات معمول و برای بیان عشق و آواز غنایی کاربرد داشته46، اما در زبان سمبلیک و کلاسیک عرفان اسلامی غزل برای بیان تجربیات روحانی به کار می رفته است.47 ابیات هر شعر، منسجم و فصیح و موضوع محور هستند. زبان اشعار غنایی عطار، تفاوت چشمگیری با اشعار داستانیش ندارد و شباهت بسیاری در استفاده از بدیع و استعاره دارند؛ - مختار نامه: مجموعه از رباعیات است که بر اساس موضوع مرتب شده است. بعد از اینکه شیوه عطار در چینش ابیات به دلیل سختی پیدا کردن یک بیت از میان حجم عظیم ابیات در دیوان توسط دوستدارانش مورد انتقاد قرار گرفت، او 6000 بیت را در 50 بخش مرتب کرد که این کار بعد از انتقاد از چهار اثر داستانی اش "خسرو نامه"،" اسرار نامه"، "منطق الطیر" و "مصیبت نامه" و قبل از نگارش "الهی نامه" صورت پذیرفت. دو پنجم از بخش ها (بخش 30 ـ 49) در مورد جنبه های مختلف عشق است و نیمی از آن اشعار در مورد رفتارهای عاشق و معشوق است و نیمی دیگر در توصیف عوامل مجذوب کننده عاشق چون چشم، پیشانی، زلف، خال، لب معشوق، گل، طلوع، شمع و پروانه است.  بخش 44 برخی از جاها در مورد قلندریات و ارتباط آنان با شاهدبازی است. بخش 12 تا 29 در مورد اخلاق عملی و اخلاق صوفیان است و به طور خاص در مورد اعتقاد صوفیه به وحدت وجود، افتادگی و حیرانی در بخش های ابتدایی (4 تا 9) بحث شده است و سه بخش اول در مورد توحید ، نعت پیامبر و ذکر مناقب اصحاب پیامبر است و در بخش پایانی شاعر به بیان آرزوهای شخصی اش پرداخته است؛- تذکرة الاولیاء: تنها اثر نثر عطار است که به مجموعه ای از شرح حال متقدمان و مروجان مکتب صوفیه اختصاص دارد که از امام جعفر صادق ، اویس قرنی و حسن بصری آغاز می شود و به حلاج که عطار آشکارا معتقد است بهترین صوفی است، ختم می شود. سرگذشت مرشد محبوب عطار، ابو سعید ابی الخیر به قلم خود عطار نیست و به بیان اطلاعات کوتاه و تملق آمیزی از شیوه اخلاقی و عملی صوفیانه او می پردازد. شیوه گزینش و نقل آموزه ها و داستان های به یاد ماندنی، نشانگر سلیقه و ذوق اوست که با محتوای سایر آثار او نیز مشابهت دارد. به عبارت دیگر، او گفته های صوفیان را که به زبان عربی بوده در نهایت امانت، به فارسی ترجمه کرده که این کار مورد توجه دانشمندان ایرانی به عنوان یکی از قدیمی ترین نثرهای فارسی قرار گرفته است.48
- خسرو نامه: یکی از آثار عطار است که شعر رمزگونه نیست و یک عاشقانه آرام است که در مورد دو عاشق به نام های گل و هرمز _که بعدها به خسرو تغییر نام می دهد_ است و با عناوین گل و هرمز، گل و خسرو، خسرو و گل نیز شناخته شده است.49 گل، دختر حاکم اهواز و هرمز پسرخواندة قیصر روم بوده و به خاطر حمایت از او در برابر حسادت های همسر قیصر روم او را به خانه باغبان دربار اهواز می آورند. این دو یکدیگر را می بینند و عاشق می شوند، بدون اینکه هیچ کدام از عشق دیگری خبر داشته باشند. این موقعیت با زمینه ای از وقایع مهم و داستان های هیجان انگیز شکل گرفته و با شادمانی ازدواج عشاق به پایان می رسد50. الگوی عطار، در این داستان نوشته نثر یک نویسنده ناشناس به نام عطار بدر اهوازی بوده که یکی از دوستانش از او خواسته تا نوشته اش را به نظم درآورد؛ است. از آنجایی که این داستان عاشقانه در اهواز آغاز شده و جزئی از باورهای مردم عامه شده است به نظر می رسد این داستان ریشه ای از یک افسانه محلی دارد. دو نسخه از "خسرو نامه" در دست است : نسخه قدیم‌تر که پیش از اتمام "منطق الطیر" (در سال 573هـ/1178م  یا 583هـ/1187م) تالیف شده و نسخه کوتاهتر و متاخرتر که بعد از تالیف چهار شعر داستانی اسرار گونه تهیه شده است. هیچ کندوکاو عالمانه ای در مورد این مسئله تا کنون صورت نگرفته و در آخرین چاپ این اثر، هیچ امتیازی برای این دو نسخه در نظر گرفته نشده است. بنابراین تا کنون پاسخ به این سوال که چقدر نسخه دوم تحت تاثیر "خسرو و شیرین" نظامی بوده که در سال های 76ـ 573 هـ تالیف شده است، ممکن نیست؛ هر چند که هردو موضوعی دقیقا مشابه  به هم دارند و به صورت یک قهرمان عاشق سرگشته در یک عشق آتشین  روایت می شوند که بهترین بخش آن در کنار هم بودن دو عاشق بعد از ازدواج51 ، یا مرگ قهرمان زن داستان  بر مقبره محبوبش است. البته این شباهت ها در جزئیات باعث می شود که نتوان تشخیص داد که کدام یک، از اثر دیگری تاثیر گرفته است؛
اسرار نامه: اولین اشعار داستانی و رمزگونه عطار است52 که توجه محققان کمتری را نسبت به سه اثر دیگر، به خود جلب کرده است که ممکن است به دلیل قالب داستانی این اثر باشد. این اثر حاوی22 مقاله (گفت وشنود) است که بدون توجه به ترتیب مباحث و بی نظم خاصی کنار هم قرار گرفته است. هر مقاله، با یک نمای کلی از یک عقیده آغاز می شود و در یک حکایت کوتاه شرح داده می شود. در اغلب موارد داستان با نکاتی همراه است که مخاطب را به موضوع اصلی راهنمایی می کند یا در برخی موارد داستان کاملا از پیرنگ اولیه خارج می شود. این اثر فاقد یک ساختار صریح مفهومی است.  پیام به دست آمده از این اثر، امید به آزادی ذات روح بشر از تعلق به جهان است. در هیچ یک از دیگر آثار عطار برداشت عرفانی این چنین از سقوط روح و مسئولیت برای آزاد نگه داشتن روح از قید و بنده ماده و جهان به قوت و شدت و فراگیریی که در "اسرار نامه" مطرح شده، بیان نشده است. نتیجه این که: احتمالا پیشکش این کتاب از جانب عطار سالخورده به عنوان یادگاری به جلال الدین رومی جوان، موجب تاثیرگذاری بر اندیشه های اولیه شکل گیری" مثنوی معنوی" شده است53. پیام منتج از متن، خواننده را به این اندیشه راهنمایی می کند که دنیا فانی و پوچ و فاسد است که [این اندیشه] سراسر یک سوم پایان کتاب را در بر می گیرد54. بعد از سه فصل آغازین در توحید و نعت و مناقب، مبانی مفاهیم و برداشت های عرفانی شرح داده شده است، جنبه‌های قطعی آن در فصل های 8 و 11 معرفی شده و در فصل 5 موضوع مهم، عقل و عشق معرفی می‌شود. فصل 12 درخور توجه ویژه و خاصی است، چراکه مربوط به غیرقابل نفوذ بودن رازهای آسمانی و عرشی است که بیشتر از سایر بخش های کتاب به عنوان کتاب مرتبط است؛
منطق الطیر: که به "مقامات الطیور" نیز مشهور است. این اثر دارای قالب داستانی خاص است که الهام گرفته از "رسالة الطیور" احمد و یا برادرش محمد غزالی55 است که ترکیبی است از دو موضوع مشهور:یکی گردهمایی پرندگان برای انتخاب شایسته‌ترین‌شان به عنوان رهبر گروه و دیگری سفر پرندگان به جایگاه دور(مقصد أقصی) پادشاه پرندگان. فروزانفر، نشانه هایی از موضوع دوم را در"رسالة الطیر" ابن سینا نیز یافته است56. عطار تمثیلات غزالی را آراسته و شرح و بسط داده و معانی عمیق تری بخشیده است، اما قالب داستان را حفظ کرده است. پرندگان سیمرغ را به عنوان پادشاهشان می شناسند و در تمنای دیدار او، تصمیم می گیرند عازم کاخ دور افتاد? او شوند. این سفر به قیمت زندگی بسیاری از آن ها تمام می شود. تنها تعداد کمی از پرندگان ـ به گفته عطار سی پرنده ـ جان سالم به در می برند که به هدفشان، برسند که آگاهی از جایگاه پادشاهی دور از دسترس و بلندمرتبة سیمرغ بود. تنها بعد از این که آن ها عظمت فاصل? بین نیاز خودشان و بی نیازی سیمرغ را دریافتند، اجازه حضور به آنان داده شد. سپس عطار حماسه را با تصریح به عقیده مورد علاقه اش کامل می کند که آن وجود و تعالی را که بشر جستجو می کند، عاقبت درون خودش خواهد یافت و این مفهوم را از طریق یک جناس ماهرانه بیان می کند که سی پرنده پس از سرگشتی و حیرت(در جستجوی سیمرغ عاقبت) در می یابند که سیمرغ چیزی جز خود آن ها نیست (مقاله 45). در مقایسه با پرندگان غزالی، پرندگان عطار، گروهی گمنام نیستند و اغلب برای نگرانی های فردی و مسائل و مشکلات مخاطره آمیز به صحنه می آیند (مقالات 3 ـ 12 و جاهای دیگر). رهبرشان هدهد شانه‌به‌سر (همانگونه که در قرآن (النمل:20) به عنوان پیام‌آور حضرت سلیمان (ع) معرفی شده است) جان مایة جنب‌وجوش گروه (پرندگان) است .عطار همچنین داستان ها و حکایت های گوناگونی را در همین قالب داستانی به هم می‌تند، همان گونه که در دیگر منظومه‌های عرفانی‌اش و به منظور گسترش موضوعات متفاوت، (نیز چنین کاری) انجام می‌دهد. گاهی اوقات، نقش روایتگر به یکی از بازیگران نمایشنامه اصلی داده می شود که در میان داستان اصلی به بیان داستانی دیگر بپردازند؛ به عنوان مثال، پرندگان پس از گوش‌سپردن به داستان هدهد در مورد عشق سرنوشت‌ساز شیخ صنعان،57 تصمیم می گیرند که به جستجوی خویش در پی یافتن سیمرغ ادامه دهند (مقاله 15)؛
مصیبت نامه: این اثر، به تفصیل و بیان محوری‌ترین موضوع در منظومة فکری عطار، ـ یعنی همان آشفتگی و حیرانی و بی‌قراری درونی که رهایی از آن در سلوک صوفیانه فراهم می‌شود‌ـ می‌پردازد.58 در" مصیبت نامه" کسی که این تجربیات را دارد، سالکی است که توسط یک مرشد (راهنما) هدایت می شود. عطار با صراحت در این اثر به لزوم راهنمایی توسط یک شیخ پافشاری می کند59. عطار معتقد است که سلوک آرمانی سالک، سالک را به ذکر الهی واصل می‌کند.60 احتمالا تجربه های عرفانی در خلوت شبانه، زمینه ساز به‌دست آمدن نتیجه را فراهم می‌سازد، به گونه ای که چهل مرحله سلوک سالک با یک چِلّه‌نشینی دینی، مطابقت دارد. سالک کمال‌گرا از چهل موجود خاکی و افلاکی برای آگاهی از راه رهایی از شکنجه (خواطر) ذهنی تقاضای کمک می‌کند که آن موجودات عبارتند از: جبرئیل(ع) و دیگر فرشتگان،61 عرش الهی و ستون های آن62، لوح و قلم،63 بهشت و جهنم،64 آسمان، خورشید و ماه65، چهار عنصر وجود،66 کوه ها و دریاها 67، معادن، گیاهان و گونه های گوناگون جانوران 68، شیاطین، جن‌ها و بشر،69 حضرت آدم(ع) و دیگر پیامبران(ع)  تا حضرت محمد(ص)،70 استعداد درک و بینش، قوه تخیل، عقل و قلب یعنی احساس71 و سرانجام روح حاکم بر جهان. همه آن ها به جز یکی، پاسخ مشابهی در زبان ناخوانده زبان حال می دهند.72 آن ها در موقعیتی بهتر از موقعیت او نیستند. او تنها از روح جهانی اندرز سودمند را می گیرد که او «راه رهایی را تنها در وجود خودش می تواند بیابد». او باید خودش را به اقیانوس روح بیاندازد و خودش را کاملا محو کند (مقاله 40). گاهی اوقات در خواست سالک از موجودات متعدد و پاسخ آن ها منجر می شود که شاعر مقاله‌ای بدیع در قالب مدیحه، دربارة نظرات و موضوعات نزدیک به هم، و با فروغ ویژه‌ای به نظم در بیاورد. گاهی اوقات سالک پس از گفتگو با یک موجود، توضیح و تفسیر آن گفتگو را از شیخش می گیرد که احتمالا این عمل در شب زنده داری های صوفیانه اش اتفاق می افتد.  موجودات گوناگون، به نمادها یا موقعیت هایی برای توضیح جنبه های خاصی از سیر عرفانی یا اخلاق صوفیانه تبدیل شده اند. آنچه به عنوان نمونه در پایان می‌تواند سودمند باشد ـ ‌همان گونه که شیوة دیگر منظومه‌های تعلیمی و عرفانی و کمابیش طولانی عطار است‌ ـ این داستان‌ها هستند، که در زمان و فرصت درست سربرمی‌زنند، و عطار به بهترین شکل آن ها را شرح و تفصیل می‌دهد؛
الهی نامه: این اثر نامش را به نیت شاعر، مدیون است _ که قصد داشته در آن _ در به روی گنج الهی بگشاید73. این اثر، داستان خلیفه ای را که شش پسر دارد و از هر کدام راجع به تمایلات قلبی شان سوال می کند، بازگو می کند. پسر اول در آرزو و عشق به دختر شاه پریان؛ پسر دوم در آرزوی مهارت در هنر سحر و جادو؛ پسر سوم  در آرزوی  جام جم جام جهان نمای جمشید؛ پسر چهارم در آرزوی آب حیات؛ پسر پنجم در آرزوی حلقه اجنه کنترل کننده سلیمان (انگشتر پادشاهی سلیمان) و پسر ششم در آرزوی دانش کیمیاگری بود. پادشاه با هریک از پسرهایش در مورد آرزوها و تمایلاتشان بحث می کند و تلاش می کند، برای آن ها توضیح دهد که این آرزوها از منظر ابدیت (جاودانگی)، پوچ و بی ارزش است، اما اگر تعبیر رمزی بودن همین تمایلات را دریابیم، آن ها معانی عمیق تری دارند و می توانند احساس رضایت برایشان به ارمغان آورد. دختر شاه پریان ممکن است کسی باشد که روح خودش را تصفیه کرده باشد74، سحر ممکن است روح شیطانی باشد که به نفس کسی نفوذ کرده باشد75 و او را مسلمان کرده باشد76، جام جهان نمای جمشید ممکن است بخشی از یک مجموعه باشد که آینه ای از واقعیت هستند،77 آب حیات شاید یک دانش رمز گونه باشد78، انگشتر سلیمان می‌تواند رضایت‌داشتن (یک شخص) از دارایی‌های خویش باشد79، و اکسیر واقعی در گفتمان عطار، ممکن است فروغ ایزدی (نور الله) باشد که هر چیزی را دگرگون می‌کند80. در مروری دیگر، به برداشتی تازه از تفکر عطار می رسیم که او کیمیاگری را تبدیل جسم به قلب و قلب به درد می داند و این نکته در واژه هایش که بازتابی از موضوع "مصیبت نامه" است، به دست می آید.81  در" الهی نامه" نیز همان پیام "منطق الطیر" بیان می شود که هدفی که بشر در جستجوی آن است، در وجود خودش نهفته است. طرح اصلی این ایده با داستانوهای مختلف و متعددی و با طول متفاوت غنی شده است (از بیت 3 تا 400). به عبارت دیگر، در این اثر همانند "منطق الطیر" بسیاری از حکایات پند آموز ماده اصلی اثر هستند که در قالب داستان ریخته شده است. چهار اثر دیگر مثنوی عطار که از نظر ریتر در رأس آثار معتبر عطار قرار دارد. دو اثر از آن ها "معراج نامه" و "جمجمه نامه" هستند که خیلی کوتاه‌اند. به نظر می رسد که"معراج نامه" قطعه ای از یک شعر داستانی بلند تر، در قالب نعت بوده است و اثر دیگر "جمجمه نامه" داستانی توضیحی در مورد حضرت مسیح(ع) است که جمجمه پادشاهی کافر را زنده می کند تا او از وحشت قبر و عذاب جهنم بگوید.82 سومین منظومه" بلبل‌نامه" روایت می کند که چگونه بلبل بعد از اینکه به نزد حضرت سلیمان(ع)  آورده می شود، پیش از اینکه شروع به خواندن آواز عاشقانه برای گل سُرخ (رُز) بکند، از خودش دفاع می کند و سرانجام از خودش رفع اتهام می کند83 . این اثر توسط نفیسی از نظر سبک مورد بررسی قرار گرفته و نسبتش به عطار  نادرست است. به از سوی دیگر، نفیسی به طور شگفت‌آوری از صحت چهارمین اثر مثنوی" پند نامه" با وجود اینکه هیچ نشانه ای از ویژگی های نویسندگی عطار در متن کوتاه این اثر نیست و هیچ ردپایی از وجود آن تا پیش از قرن 9/15 به دست نیامده، دفاع می کند. در محتوای این اثر، وجود قوانین خشک و تند اخلاقی با زبانی ساده و واژه آرایی پیش پا افتاده، هیچ نشانی از ویژگی های فکری عطار را نشان نمی دهد. تنها نُه بندِ پایانی (خاتمه) شایسته عطار است. با این وجود این اثر محبوبیت بزرگی ـ‌به ویژه در میان ترک‌ها به دست آوردـ به طوری که بارها با شرح و ترجمه به ترکی به چاپ رسیده است84.
در دسته دوم آثار ریتر ـ همان‌گونه که نفیسی به طور قانع کننده ای نشان می دهدـ به دلایل سبکی، این آثار نمی توانند از  عطار باشند85. این آثار که نامگذاری  و صحت انتساب آن ها مورد تردید است عبارتند از : "اشتر نامه"، "جوهر ( جواهر) الذات"، "حلاج نامه"، "منصور نامه" و "بیسرنامه". به این ها باید "مظهرالعجایب" و "لسان الغیب" از گروه سوم را نیز افزود، به این ها "خیاط نامه"، "وصلت نامه"، "کنز الاسرار"، "مفتاح الفتوح"، "وصیت نامه"، "کنز الحقایق"، که ریترئ دربارة انتساب آن ها به عطّار داوری کرده و به طور حتم مجعول است، را نیز باید افزود86.
*این مقاله ترجمه ای است از مدخل (ATTAR) دانشنامة ‌ایرانیکا
منابع: علاوه بر آنچه در خلال متن بدان اشاره شد، نک‍ :
Colloquio italiano-iranico sul poeta mistico Far^d udd^n Attr, Rome, 1978.
پی نوشت ها:
1. فروزانفر، شرح احوال و نقد و تحلیل عطار شیخ فرید الدین محمد عطار نیشابوری، تهران، 40 ـ 1339 هـ / 61ـ 1961 م، تهران، 1353 ش/ 1975م، ص 3 ـ 1.
2. مقدمه قزوینی بر تذکرة الاولیاء.
3. شرح احوال، ص 134.
4. لباب، تهران، ص 482 ـ 480.
5. پیشین، ص 16 ـ 7.
6. اسرار نامه، ص 170، فروزانفر ، پیشین، ص 39.
7. (2nd introd. to the K¨osrow-nama; see H. Ritter, “Philologika X,” Der Islam 25, 1939, p. 148, verse 40).
8. (see idem, Das Meer der Seele: Mensch, Welt und Gott in den Geschichten des Far^dudd^n Attr, Leiden, 1955, p. 156).
9. (Elah^-nama, ed. Ritter, p. 366.11ff.).
10. فروزانفر، ص 107.
11. (see Ritter, “Philologika XIV,” Oriens 11, 1958, p. 5. 5 from the bottom).
12. فروزانفر، ص 91.
13. لباب، ص 22.
14. در اینکه عطار بهره‌مند از وجود شیخ مجد الدین بغدادی در طریقت بوده، شکی نیست. برای مطالعه در این مورد نک‍ : مقدمه دکتر شفیعی کدکنی بر منطق الطیر عطار، انتشارات سخن ـ‌ م.
15. لباب، ص 481.
16. passage quoted in Ritter, “Philologika XIV,” p. 5.
17. list of mss. in Ritter, ibid., pp. 64ff.
18. جستجو در احوال و آثار فرید الدین عطار نیشابوری، تهران، 1320ش/ 1941 م، ص دال ـ لام. 
19. شرح احوال، صص28-20(31.5ff., 34.6ff., 30.7ff).
20. تذکرة الاولیاء ، ص 1، 6 ، 21. 
21. پیشین، ص 33، 20، 37.
22. پیشین، ص 33 و cf. F. Meier, Abu Sa^d Abu÷l-ayr, Acta Iranica 11, Leiden, 1976, p. 464.
23. منطق الطیر، ص 109 و مصیبت نامه ، ص 63. 
24. تذکرة الاولیاء، ص 1، 55 ، 23.
25. F. Meier, “Der Geistmensch bei dem persischen Dichter Attr,” Eranos-Jahrbuch 13, 1945, pp. 286ff.
26. cf. Ritter, Das Meer der Seele, pp. 165ff.
27. مصیبت نامه، ص 54.
28. مصیبت نامه، ص 54 و اسرار نامه، ص50، 749.
29. فروزانفر، شرح احوال، ص 42.
30. نظامی عروضی، چهار مقاله، تصحیح معین، ص 56.
31. اسرار نامه ، ص 108. 
32. Elah^-nama, ed. Ritter, p. 75.8ff.; tr. Boyle, pp. 72-73.
33. اسرار نامه ، ص 185 ، بیت یا بند  3148.
34. اسرار نامه، ص 185، بیت یا بند  3146 و ص 186، بیت یا بند3151 .
35. الهی نامه، ص 365 و 366 و مصیبت نامه، ص 365 .
36. الهی نامه، ص 365.
37. دیوان، تصحیح نفیسی، ص361، خط دوم و منطق الطیر، ص 288.
38. مصیبت نامه، ص 365.
39. اسرار نامه، ابیات 3157 و 3164.
40. “Philologika X,” pp. 143f.
41. جستجو ، ص 145.
42. “Philologika X,” p. 157.
43. “Philologika XIV,” pp. 2f.
44. quoted in “Philologika X,” pp. 147-53.
45. see Ritter, “Philologika XIV,” p. 63.
46. qalan d ar^yat; cf. Ritter, “Philologika XV,” pp. 14ff.
47. فروزانفر ، شرح احوال ، ص 82.
48. G. Lazard, La Langue des plus anciens monuments de la prose persane, Paris, 1963, p. 121.
49. Ritter, “Philologika X,” p. 144.
50. abstract in Ritter, “Philologika X,” pp. 161-71.
51. خسرونامه ، ص 231 و خسرو و شیرین ، ص 115.
52. see Boyle, “The Religious Mathnav^s of Far^d al-D^n Attr,” Iran 17, 1979, pp. 9f.);.
53. Ritter, Das Meer der Seele, p. 30.
54. chap. 14 onward از بخش 14 به بعد.
55. Ritter, Das Meer der Seele, pp. 8f.
56. (ˆarh-e ahwal, pp. 336-45) شرح احوال ، صص 336ـ 45.
57. maqala 14; analysis in Foruzanfar, ˆarh-e ahwal, pp. 320-26.
58. see Ritter, Das Meer der Seele, pp. 245ff.
59. ed. Wesal, pp. 63.2ff., and passim.
60. ibid., p. 57.2.
61. صص 1 ـ 5 .
62. صص 6 ـ 7 .
63. صص8 ـ 9 .
64. صص 10 ـ 11.
65. صص 12 ـ 14.
66. صص 15 ـ 18.
67. صص 19 ـ 20.
68. صص 21 ـ 25.
69. صص 26 ـ 28.
70. صص 29 ـ 35.
71. صص 36 ـ 39.
72. zaban-e hal; ibid., p. 56.4ff.
73. dar-e ganè-e elah^; ed. Ritter, p. 366.5.
74. p. 76.7ff.
75. ص 128/3.
76. ص 139 / 1.
77. ص 185 / 5.
78. ص 218 / 15.
79. ص 286 / 10.
80. ص 361 / 16.
81. ص 355 / 12.
82. see Ritter's ed. of the Elah^-nama, p. 10b  الهی نامه ، ویرایش ریتر ، ص 10.
83. Ritter, “Attar,” in EI2 I, p. 754, no. 10; Naf^s^, Oostoèu, pp. 106f
84. Ritter, “Philologika XVI,” pp. 228-38.
85. جستجو ,pp. 105ff., 114, 128, 132f.
86. see EI2, s.v. Attr.

 

" 24 فروردین : وفات حضرت ام البنین (س ) " :

                                     
                                      زندگی  و وفات حضرت ام البنین (س) 
 
                                            " 13 جمادی الثانی " 
 
 
 

 

نام ونسب فاطمه کلابیه:

 

نام او فاطمه بود که بعدها پس از ازدواج با حضرت علی (علیه السلام) با کنیه‏ "امُّ البنین" (مادر پسران) مشهورشد. پدر و مادرش از خاندان بنی کلاب از اجداد بزرگ حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بودند و دارای خوبیها و صفات خانوادگی مشترک بودند فاطمه دختری پاکدل وباتقوا بود .

فضایل اخلاقی، کمالات انسانی، نیروی ایمانی، ثبات و پایداری، شکیبایی و بردباری، بصیرت و دانایی، نطق و سخندانی او را به شایستگی ، بانوی بانوان کرده بود. حزام بن خالد بن ربیعة بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب [1]پدر ام البنین است او مردی شجاع و دلیر و راستگو بود که شجاعت از صفات ویژه اوست. وی از استوانه‏هاى شرافت در میان عرب به شمار مى‏رفت و در بخشش، مهمان‌نوازى، دلاورى و رادمردى و منطق قوی مشهور بود. مادر بزرگوار ام البنین، ثمامه (یا لیلی) دختر سهیل بن عامر بن جعفر بن کلاب (از اجدادرسول خدا وامیرالمومنین )[2] است که در تربیت فرزندان کوشا بوده و تاریخ از وی چهره درخشانی را به تصویر کشیده است. بینش عمیق، دوستی با اهل بیت و دوستی با فرزندان در کنار وظیفه مهم مادری و چونان معلمی دلسوز آموختن باورهای اعتقادی و مسایل مربوط به همسرداری و آداب معاشرت با دیگران از جمله ویژگیهای خاص این بانو استدر بسیاری از کتب تاریخی نام یازده تن از مادران وی ذکر شده است که همگی از خانواده های شریف و اصیل عرب بوده اند و به واقع مصداق بارز شجره طیبه[3]می باشند شجره ای که اصل آن در زمین است و فرع آن در آسمانها و حاصل و نتیجه این درخت پاک همانا عباس بن علی و عثمان و ... بوده اند.خاندان این بانو از خاندان‌هاى ریشه‏دار و جلیل‌القدر بود که به دلیرى و دستگیرى معروف بودند وهر یک در بزرگی و شرافت به گونه ای مشهور گشته اند و ما جهت اختصار به برخی از ویژگیهای آنان می پردازیممورخان در مورد شرافت نسب ام البنین می نویسند: «تاریخ پدران و داییهای ام البنین را به ما می شناساند و ما دانستیم که آنان از سوارکاران شجاع عرب بوده و شرافت و آقایی (سیادت) آنها به حدی بوده است که حتی پادشاهان نیز به آن اذعان داشته اند.»[4]در مورد نَسب مادری ابوالفضل العباس(علیه السلام) در کتب تاریخی مطالب زیادی هست، شاید بتوان با یک جمله تصویری از خاندان «ام البنین» ترسیم کرد و آن اینکه پدران و مادران و خاندان ام البنین در شجاعت، کرم، اخلاق، هنر و وجاهت اجتماعی و بزرگواری پس از قریش، سرآمد قبایل گوناگون عرب بوده اند.

 

ام البنین(س) و تولدی نورانی:

 

در کتب تاریخی نوشته اند: حَزام بن خالد به همراه جمعی از «بنی کلاب» به سفر رفته بود. در یکی از شبها به خواب فرو رفته و در عالم رؤیا دید که در زمین سرسبزی نشسته است و مرواریدهای درخشانی از اطراف بر دستان او می ریزد و او از زیبایی آنها متعجب می شود. سپس مردی را می بیند که به سوی او می آید ـ از طرف بلندی ـ و هنگامی که به او می رسد سلام می کند و حزام او را جواب می دهد. آن مرد به او می گوید: این مروارید را به چه قیمت می فروشی؟ حزام  نگاه کرد و آن درّ زیبا را در دستان خود دید؛ رو به مرد کرده و گفت: من قیمت این درّ را نمی دانم که به شما بگویم، شما آن را به چه قیمت خریداری؟ مرد گفت: من نیز نمی دانم قیمت او را ولی این هدیه ای است که یکی از پادشاهان عطا کرده است. و من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است. حزام  گفت: آن چیز چیست؟ مرد گفت: تضمین می کنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی از او است. حزام  گفت: آیا این را برایم ضمانت می کنی. و مرد پاسخ داد: آری. و حزام  در پایان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در این امر می شوی.و مرد نیز گفت: و من واسطه می شوم؛ او را به من اعطاء کرده اند و من به تو عطا می کنم.وقتی حزام  از خواب بیدار شد رؤیای خود را برای بنی کلاب گفت و خواستار تعبیر آن شد. یکی از خاندان وی گفت: اگر رؤیای صادقه باشد دختری روزی تو خواهد شد که یکی از بزرگان او را عقد خواهد کرد و به سبب این دختر مجد و شرافت و آقایی نصیب تو خواهد شد. و هنگامی که او از سفر برگشت، ثمامة بنت سهیل، همسر باوفای او، که حامله بود وضع حمل کرده و دختری چونان مروارید درخشان وزیبا به دنیا آورد. حزام  پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤیا» و از این بشارت شاد و مسرور شد.نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنیه ای برای وی برگزیدند که «ام البنین» بودبه هر حال پس از این رؤیای صادقه فاطمه، مادر فضلیتها، به دنیا آمد و دوران کودکی را چونان دیگر کودکان گذراند و در دامان مادری مهربان و پاک و پدری شجاع که دارای سجایای اخلاقی فراوان بودند رشد کرد.

مورخان در مورد مادر بزرگوار فاطمه این گونه می نویسند:«ثمامه، مادر ام البنین، بانویی ادیب و کامل و عاقل بود. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نیاز یک دختر است در زندگانی از مسایل مربوط به خانه داری و اَدای حقوق  و همسرداری و غیره را به او یاد داد.»[5]


تاریخ تولد ام البنین: 

در مورد تاریخ دقیق ولادت حضرت ام ‏البنین اطلاعی در دست نیست و تاریخ‏نگارانْ سال ولادت او را ثبت نکرده‏اند، ولی یاد آور شده‏اند که تولد پسر بزرگ ایشان، حضرت ابوالفضل علیه‏السلام ، در سال ۲۶ ق اتفاق افتاده است. برخی از تاریخ‏نگارانْ زمان ولادت ایشان را در حدود پنج سال پس از هجرت (در حوالی کوفه) تخمین می‏زنند.

 

ویژگی های بارز خاندان ام البنین: 

در خاندان و تبار پاک ام البنین چند ویژگی مهم وجود دارد که همگی در وجود عباس(علیه السلام) به ظهور رسید
الف: شجاعت و دلاوری که در کربلا زیباترین چهره خویش را نمایاند.

ب: ادب و متانت و عزت نفس که در زندگانی 34 ساله عباس بن علی به وضوح دیده می شود.

ج: هنر و ادبیات که ام البنین از «دایی » خویش لبید شاعر به ارث برده بود و فرزند عزیزش عباس(علیه السلام) از مادر ادیبه خود.

د: ایثارگری و احترام به حقوق دیگران که نمود آن در عشق به ولایت و امامت متجلی شد.

ه: وفا و پایبندی به تعهدات.

 

تصمیم گیری حضرت علی (علیه السلام) به ازدواج: 

ده سال پس از رحلت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و حضرت فاطمه(س)، بنابر وصیت خود حضرت فاطمه  وقتی علی(علیه السلام) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود.

عقیل یکی از کسانی بود که نظر وگفته اش در علم انساب حجت بود ودر مسجد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) برای وی حصیری میگذاردند که برآن نماز میکرد وقبائل عرب برای شناخت وآگاهی از علم انساب به دورش جمع می شدند واودرپاسخ مراجعات ، بسیار سریع الانتقال بود.[6] از این روست که علی بن ابیطالب (علیه السلام) آنگاه که قصد ازدواج دارد به برادر خویش، عقیل بن ابی طالب که در علم «انساب » معروف بود و ذهن و سینه اش گنجینه ای از اسرار خاندان گوناگون عرب بوده می فرماید: «زنی را برای من اختیار کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و او برایم پسری شجاع و سوارکار به دنیا آورد.» [7] عقیل، بانو ام‌البنین از خاندان بنى‌کلاب را که در شجاعت بى‏مانند بود، براى حضرت انتخاب کرد. ودر پاسخ برادر گفت: «با ام البنین کلابیه ازدواج کن زیرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وی نیست.» [8]عقیل همچنین از دیگر خصوصیات بارز خاندان بنی کلاب می گوید و امام این انتخاب را پسندید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر ام‌البنین فرستاد. 

 

 

 

 

مراسم خواستگاری از ام البنین: 

حضرت علی (علیه السلام) پس از اینکه فاطمه کلابیه را تایید کرد وپسندید عقیل برادرش را برای خواستگاری به نزد پدر فاطمه فرستاد .حزام  که بسیار میهمان دوست بود پذیرایی کاملی از او کرده و با احترام فراوان به او خیرمقدم گفته و در مقابل وی قربانی کرد. سنت و رسم عرب این بود که تا سه روز از میهمان پذیرایی می کردند و روز سوم حاجت او را می پرسیدند و از علت آمدنش سؤال می کردند و خانواده ام البنین که خارج از مدینه زندگی می کردند نیز چنین رسمی را به جای آوردند روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود وی جویا شدند و عقیل گفت: به خواستگاری دخترت فاطمه آمده ام، برای پیشوای دین و بزرگ اوصیا و امیر مؤمنان علی بن ابیطالب حزام که هرگز پیش‌بینی چنین پیشنهادی را نمی‌کرد، حیرت‌زده ماند. با کمال صداقت و راستگویی گفت : بَه بَه چه نسب شریفی و چه خاندان با مجد و عظمتی! اما ای عقیل «شایسته امیرالمؤمنین یک زن بادیه نشین با فرهنگ ابتدایی بادیه نشینان نیست. او با یک زن که فرهنگ بالاتری دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارند.«عقیل پس از شنیدن سخنان وی گفت:
امیرالمؤمنین از آنچه تو می گویی خبر دارد و با این اوصاف میل به ازدواج با او دارد. پدر ام البنین که نمی دانست چه بگوید از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهیل، و خود دختر سؤال کند و به او گفت: «زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بیشتر می دانند.» 
[9]

وقتی پدر ام البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهای ام البنین را شانه می زند و او از خوابی که شب گذشته دیده بود برای مادر سخن می گوید... «مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می کردم... در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع می شد که چشمها را خیره می کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانی دیگر هم در دامنم دیدم. نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفی ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدایش را می شنیدم ولی او را نمی دیدم گفت:

بشراکِ فاطمةُ بسادة الغُرَر                ثلاثة انجم و الزاهر القمر

ابوهم سید فی الخلق قاطبة          بعد الرسول کذا قد جاء فی الخبر

«فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. به ماه نورانی و سه ستاره درخشان پدرشان سید و سرور همه انسانهاست
بعد از پیامبر گرامی و اینگونه در خبر آمده است

پس از خواب بیدار شدم در حالی که می ترسیدم. مادرم! تاویل رؤیای من چیست؟!» مادر به دخترک فهیمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤیای تو صادقه است ای دخترکم به زودی تو با مرد جلیل القدری که مجد و عظمت فراوانی دارد ازدواج می کنی. مردی که مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب چهار فرزند می شوی که اولین آنها مثل ماه چهره اش درخشان است و سه تای دیگر چونان ستارگانند«پس از صحبتهای دوستانه و صمیمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذیرش علی(علیه السلام) سؤال کرد و گفت: آیا دخترمان را شایسته همسری امیرالمؤمنین(علیه السلام) می دانی؟ بدان که خانه او خانه وحی و نبوت و خانه علم و حکمت و آداب است اگر (دخترت را) اهل و لایق این خانه می دانی - که خادمه این خانه باشد - قبول کنیم و اگر اهلیت در او نمی بینی پس نه؟

همسر او که قلبی مالامال از عشق به امامت داشت گفت: «ای حزام ! به خدا سوگند من او را خوب تربیت کردم و از خدای متعال و قدیر خواستارم که او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد برای خدمت به آقا و مولایم امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس او را به علی بن ابیطالب، مولایم، تزویج کن.»[10]عقیل با اجازه از ام البنین عقد بین این دو بزرگوار را اجرا کرد با مهریه ای که سنت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) بود و برای دختران و همسران خود معین کرده بود و آن 500 درهم بود در حالی که پدر او می گفت:

«او هدیه ای است از سوی ما به پسرعموی رسول خدا و ما طمع به مال و ثروت او ندوخته ایم.»[11]

 

تاریخ ازدواج ام البنین با حضرت علی : 

علی(علیه السلام) با ام البنین بعد از شهادت حضرت زهرا(س)ازدواج نمود.سالی که ام البنین به همسری امام علی برگزیده شد به طور دقیق معلوم نیست ولی تاریخ نویسان با توجه به اختلاف نظر در سن حضرت عباس (علیه السلام) که در زمان شهادت 32 تا 39 ساله نوشته‌اند و میلاد آن حضرت را در سال 24 یا 26 هجری قید کرده‌اند. معتقدند ازدواج ام‌البنین به تحقیق قبل از سال 23 هجری واقع شده است.و برخی معتقدند از تاریخ ازدواج فاطمه، ام‌البنین تا زمان تولد حضرت عباس (علیه السلام) 10 سال فاصله شده و اگر این قول درست باشد، تاریخ این ازدواج فرخنده سال 13 یا 16 هجری بوده است.برخی از تاریخ نویسان نوشته‌اند ابوالفضل العباس (علیه السلام) در جنگ صفین حضور داشته و در آن زمان 15 تا 17 ساله بوده است.اگر این قول درست باشد چون پیکار اصلی صفین در ماه صفر سال 37 هجری اتفاق افتاده، بنابراین تولد آن حضرت در سال ازدواج علی (علیه السلام) با ام‌البنین صحیح به نظر نمی‌رسد و محتمل است سال 12 هجری این وصلت میمون به وقوع پیوسته است.


ورود ام البنین به خانه علی : 

فاطمه کلابیه سراسر نجابت و پاکی و خلوص بود. هنگامی که می خواست پابه خانه علی بگذارد گفت تا دختر بزرگ فاطمه (س) اجازه نفرمایند وارد خانه نمی شوم این نهایت ادب او را به خاندان امامت می رساند روز اولی که ام البنین علیهاالسلام پا در خانه علی علیه‏السلام گذاشت، حسن و حسین علیهماالسلام مریض بوده و در بستر افتاده بودند. عروس تازه ابوطالب، به محض آن‏که وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و هم‏چون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت. وهمواره می گفت من کنیز فرزندان فاطمه هستم [12]

 

از فاطمه تا ام‏البنین: 

فاطمه کلابیه، بعد از گذشت مدت کوتاهی از زندگی مشترک با علی علیه‏السلام ، به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که به جای «فاطمه»، که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام از ذکر نام اصلی او توسط پدرشان، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته، در ذهن آن‏ها تداعی نگردد و رنج بی‏مادری آن‏ها را آزار ندهدحضرت علی (علیه السلام) در همسرش، خردى نیرومند، ایمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ او کوشید.

 

ثمره ازدواج ام البنین با حضرت علی 

ثمره ازدواج حضرت علی با او، چهار پسر رشید بود به نامهای: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، که به دلیل داشتن همین پسران، او را ام‏البنین، یعنی مادر پسران می‏خواندند. فرزندان ام البنین همگی در کربلا به شهادت رسیدند و نسل ایشان از طریق عُبیداللّه‏ فرزند حضرت ابوالفضل علیه‏السلام ادامه یافت.

 

میلاد فرزند شجاعت: 

نخستین فرزند پاک بانو ام‏البنین، علمدار کربلا ابوالفضل العباس(علیه السلام) بود ؛ برخى از محققان برآنند که حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى دیده به جهان گشود. هنگامى‌که مژده ولادت عباس به امیرالمؤمنین(علیه السلام) داده شد، به خانه شتافت او را در برگرفت، باران بوسه بر او فرو ریخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجرا کرد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامی گوسفندی را به عنوانِ عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند امیرالمؤمنین(علیه السلام) از پس پرده‏هاى غیب، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه‏هاى پیکار دریافته بود و مى‏دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عباس (دژم: شیر‌بیشه) نامید؛ زیرا در برابر کژی‌ها و باطل، ترش‌رو و پر آژنگ بود و در مقابل نیکى، خندان و چهره گشوده. روزی ام البنین وارد اتاق شد. علی(علیه السلام) را دید که عباس خردسال را روی پاهایش نشانده، آستین‌های کودک را بالا زده و بازوانش را می‌بوسد و به شدت می‌گرید. ام البنین حیران و نگران علت را پرسید. علی(علیه السلام) با اندوه پاسخ داد: به این دو دست نگاه می‌کردم و آنچه بر سرشان می‌آید، به یاد می‌آوردم. تعجب ام البنین به ترس تبدیل شد: مگر چه بر سر دستان پسرم خواهد آمد؟ و پاسخ شنید که از بازو قطع خواهند شد. پرسید: چرا یاعلى؟ و آنگاه شرح کربلا را شنید و اینکه دستان فرزندش در راه پسر ریحانه رسول، قطع خواهند شد. گریه امانش نمی‌داد، اما شکر خدا را می‌گفت که پسرش فدای سبط گرامی رسول(صلی الله علیه و آله) می‌شود. علی(علیه السلام) مادر عباس را به منزلتی که فرزندش نزد خدا داشت، بشارت داد و گفت که خداوند در عوض دو دست، دو بال به او می‌بخشد تا با ملائکه در بهشت پرواز کند. [13]

 

سفارش به دفاع از ولایت: 

هنگامی که امام حسین علیه‏السلام آهنگ ترک مدینه و تشرف برای حج و به دنبال آنْ هجرت به سوی عراق کرد، ام البنین علیهاالسلام به همراهان امام حسین علیه‏السلام چنین سفارش می‏کرد: «چشم و دل مولایم امام حسین علیه‏السلام و فرمان‏بردار او باشید» مورخان می نویسند: پس از واقعه کربلا بشیر در مدینه ام البنین را ملاقات می کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام البنین پس از دیدن وی که فرستاده امام سجاد علیه‏السلام بود می گوید:«ای بشیر! از امام حسین علیه‏السلام چه خبر داری؟ بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام‏البنین فرمود: از حسین علیه‏السلام مرا خبر ده!» بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولی ام‏البنین پیوسته از امام حسین علیه‏السلام خبر می‏گرفت وبا صبر و بصیرتی بی نظیر می گوید:

«یا بشیر اخبرنی عن ابی عبدالله الحسین(ع). اولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لابی عبدالله الحسین»

ای بشیر خبر از [امام من]اباعبدالله الحسین بده فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان مینایی است فدای اباعبدالله(علیه السلام) باد. چون بشیر خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را به آن حضرت داد، صیحه‏ای کشید و گفت: قد قَطّعتَ نیاطَ قلبی: ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد.[14] اما فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپرخونین حضرت عباس را به عنوان یادگاری به ام البنین نشان داد، وی تا آن رادید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد.

 

مادر چهار شهید: 

با شهادت چهار فرزند ام‏البنین علیهاالسلام در کربلا، این بانوی شکیبا، به افتخار مادر شهیدان بودن نائل آمد و درکنار همسر شهید بودن، افتخاری دیگر بر صفحه افتخاراتش افزوده شد.وقتی خبر شهادت فرزندانش به او رسید، سرشک اشک از دیده فرو ریخت و با روحیه‏ای قوی در اشعاری گفت: «ای کسی که فرزند رشیدم عباس را دیدی که همانند پدرش بر دشمنان تاخت، فرزندان علی علیه‏السلام همه شیران بیشه شجاعتند. شنیده‏ام بر سر عباس عمود آهنین زدند، در حالی که دست‏هایش را قطع کرده بودند؛ اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسی می‏توانست نزد او آید و با او بجنگد؟»
 

ام البنین، پاسدار خاطره عاشورا: 

از ویژگی‏های بسیار مهم ام البنین، توجه به زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا، از مرثیه‏خوانی و نوحه‏سرایی استفاده کرده تا ندای مظلومیت کربلاییان را به گوش نسل‏های آینده برساند. ایشان هر روز به همراه پسرِ حضرت عباس علیه‏السلام ، عبیداللّه‏ که همراه مادرش در کربلا حضور داشت و سند زنده‏ای برای بیان وقایع عاشورا بود، به بقیع می‏رفت و نوحه می‏خواند  و شور و غوغایی بپا می کرد . مردم مدینه اطراف او گرد می آمدند و با او هم ناله می شدند. حتی مروان بن حکم حاکم وقت مدینه نیز در میان ایشان بود و گریه می کرد
امام باقر(سلام الله علیه)می فرماید: آن حضرت به بقیع می رفت و آن قدر جانسوز مرثیه می خواند که مروان با آن قساوت قلب گریه می کرد.

 

ولایت، کیمیایی بی همتا: 

عالم رجالی، مامقانی در کتاب خود، تنقیح المقال، ولایت فاطمه کلابیه را این چنین به تصویر می کشد:
فَاِنّ علَقَتها بالحسین(علیه السلام) لیس اِلاّ لاِمامته. «همانا علاقه ام البنین به حسین بن علی(ع)به خاطر امامت حضرت است.» 
[15]

در جای دیگر «مامقانی» می نویسد: «اینکه او به شرط سلامت حسین(ع)، مرگ چهار فرزند خویش را بر خود آسان می گرفت نشان درجه عالی ایمان او است. من او را از نیکان به حساب می آورم.» [16]

 

برکرانه وفا

یکی از نتیجه های عاطفه و محبت، حس وفاداری به عزیزان است. و در زندگی ام البنین این وفاداری در سخنان او پس از شهادت مولای متقیان علی(علیه السلام) مشهود است وفاداری ام البنین به همسر بزرگوار خویش به حدی است که پس از شهادت حضرت علی(علیه السلام) با آنکه جوان بود اما به احترام آن حضرت و برای حفظ حرمت او، تا پایان عمر ازدواج نکرده و همسر دیگری را اختیار نمی کند. با آن که مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود آنگاه که «امامه» یکی از همسران آن حضرت(علیه السلام) توسط «مغیرة بن نوفل»که یکی از مشاهیر عرب است خواستگاری می شود با ام البنین در مورد ازدواج مشورت می کند، او در جواب می گوید: «سزاوار نیست پس از علی، ما در خانه دیگری باشیم و با مرد دیگر پیمان همسری بندیم.» [17]

این سخن ام البنین نه تنها در اَمامه که در لیلی تمیمیه و اسماء بنت عمیس نیز اثر گذاشت و تا پایان عمر هر چهار همسر علی بن ابیطالب(علیه السلام) ازدواج مجدد نکردند...

 

در آینه هنر:  

از دیگر صفات والای ام البنین فصاحت و بلاغت اوست که نمود آن در اشعار زیبا و جاودانه وی متجلی است.از جمله اشعار جاودانه وی که مورد تجلیل و تحسین بزرگان ادب قرار گرفته است شعر جانسوز وی پس از شهادت پسرش که پدر فضایل بود می باشد:

لا تدعونی ویک ام البنین       تـذکـریـنـی بـلـیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم        و الیوم اصبحتُ و لا من بنین
اربعة مثل نسور الرّبی              قد واصلوا الموت بقطع الوتین
 

«مرا ام البنین نخوانید که به یاد شیران دلاور می افکنیدم مرا فرزندانی بود که به نام آنها خوانده می شدم ولی امروز فرزندی ندارم چهار فرزند داشتم همچون بازهای شکاری و همگی به شهادت رسیدند

مورخان می نویسند: ام البنین آنچنان جانسوز برای شهادت فرزندان و بویژه برای امام حسین(علیه السلام) نوحه و گریه می کرد که حتی دشمن اهل بیت، مروان بن حکم، نیز از شنیدن مراثی وی گریه می کرد. از دیگر اشعار وی در مورد عباس، تندیس بزرگ شجاعت، است که می گوید:

یا من رَاَی العباس کرّ علی جماهیر النقد         و وراه من ابـنـاء حیدر کل لیث ذی لبد
نبئّت اَنّ ابنی اصیب براسه مقطوع ید           ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد
لو کان سیفک فی یدیک لما دنا منه احد 
[18]
 

«ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله می کرد و فرزندان حیدر پشت سر او بودند می گویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فروده آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمی شد»[19]

 

علم و دانایی ام البنین 

زندگانی ام البنین همواره با بصیرت و نور دانش همراه بوده است و این ویژگی والا در جای جای کتب تاریخی ذکر شده است و ما را با عظمت این بانوی عالمه و فاضله آشنا می سازد. علاقه ام البنین به اهل بیت(علیهم السلام) و بصیرت دینی او به امامت به قدری بود که درباره او می نویسند«برای عظمت و معرفت و بصیرت ام البنین کافی است که او هر گاه بر امیرالمؤمنین وارد می شد و حسنین مریض بودند با ملاطفت و مهربانی با آنها صحبت می کرد و از صمیم قلب با آنها برخورد می کرد چونان مادری مهربان و دلسوز»[20] علمِ سرشارِ وی در کلام او و فرزند بزرگوارش عباس نمایان است. او از محدثات شیعه است و فرزندان خود را با علم و دانایی تربیت کرد. اگرچه آنان فرزندان «باب علم نبی» بودند اما از دانش مادری هم بی بهره نبودند چنانکه حضرت علی(علیه السلام) در مورد عباس می فرماید:
اِنّ ولدی العباس زُقّ العلمَ زقّاً«همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا می گیرد از من معارف را فرا گرفت»
[21]


عروج عرشی و غروب مادر مهتاب:

او، بعد از زینب کبری علیهاالسلام دار فانی را وداع گفت، ولی تاریخ‏نگاران سال ارتحال او را متفاوت نگاشته‏اند، به طوری که عده‏ای آن را سال 70 هجری قمری بیان کرده‏اند و عده دیگری تاریخ وفات آن مادر فداکار را، سیزدهم جمادی الثانی سال 64 هجری قمری دانسته‏اند که نظر دوم از شهرت بیشتری برخوردار است.[22]  او در قبرستان بقیع در کنار سبط رسول خدا، امام حسن(علیه السلام)، و فاطمه بنت اسد و دیگر چهره های درخشان شریعت محمدی(صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده شد.[23] اگر چه جسم او در خاک است اما روح بلند او و صفات کریمه و عظیمه وی نام او را به بلندای آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات این بانوی فاضله انسانهایی تربیت شده اند که در تاریخ ماندگار خواهد بود. 

 ام‏البنین علیهاالسلام ، واسطه فیض الهی 

آیت الله العظمی حاج سید محمد حسینی شیرازی می‌فرمود: شخصی در عالم مکاشفه، حضرت ابالفضل العباس را دید و عرض کرد: آقا جان! حاجتی دارم و نمی‌دانم برای روا شدن آن به چه کسی متوسل شوم؟ قمر بنی‌هاشم فرموده بود: به مادرم ام البنین... [24]

از مرحوم آیت الله العظمى آقاى حاج سید محمود حسینى شاهرودى (متوفى 17 شعبان 1394 هجرى قمرى ) نقل است که فرموده بود: من در مشکلات ، صد مرتبه صلوات براى مادر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ، ام البنین علیه السلام ، مى فرستم و حاجت مى گیرم.[25]

به تجربه رسیده است که نذر براى ام البنین و اطعام مستمندان به نام حضرت اباالفضل العباس علیه السلام ، براى بر آورده شدن حاجات موثر است.[26]

 

سخن بزرگان در بیان فضایل ام‏البنین (س) 

عالم جلیل‏القدر، زین‏الدین عاملی، شهید ثانی درباره حضرت ام‏البنین علیهاالسلام می‏گوید: «ام‏البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آن‏ها کرده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام ویژه می‏گذاشتد»

علی محمد علی دُخَیل، نویسنده معاصر عرب در وصف این بانوی بزرگوار می‏نویسد«عظمت این زن (ام البنین) در آن‏جا آشکار می‏شود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او می‏دهند، به آن توجه نمی‏کند، بلکه از سلامت حضرت امام حسین علیه‏السلام می‏پرسد؛ گویی امام حسین علیه‏السلام فرزندِ اوست نه آنان»[27]

مقرم مى گوید ام البنین علیها السلام از بانوان با فضیلت به شمار مى رفت . وى حق اهل بیت را خوب مى شناخت و در محبت و دوستى با آنان خالص بود و متقابلا خود در میان آنان جایگاه بلند و مقام ارجمندى داشت .[28]

 

کتابشناسی ام البنین 

تمامی کتابهایی که درمورد حضرت ابوالفضل عباس است را می توان جزء کتابهایی نام برد که زندگینامه ام البنین (س) در آن وارد شده که ما از معرفی آنها خودداری می کنیم واما کتابهای دیگر:

1.اعلام النساء المؤمنات، محمد حسون - ام علی مشکور تهران، انتشارات اسوه، ۱۴۱۱ق

2. اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، عمر رضا کحاله، دمشق ۱۳۷۹ق

3. اعیان الشیعه، سید محسن امین، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق ، جلد ۶، ۷

4. ام البنین، محمد علی سالکی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی ۱۳۸۲

5. شروع مرثیه عاشورا ، ذبیح ا... صاحبکار، نگاه حوزه، ش ۷۸۷۷، فروردین ۱۳۸۱

6. ادب الطف او شعر الحسین، جواد شبر، بیروت، دارالمرتضی، ۱۴۰۹ق

7.مجموعه آثار، ج 17، ص 242 ، نویسنده: شهید مطهری

8. ستاره درخشان مدینه حضرت ام البنین

9. ام البنین (س) زیباترین الگوی نامادری!،یکتایی، محمدرضا،ناشرفارابی

10.ام البنین (س)، مادر مهتاب پدیدآورنده ناحیدطیبی

11ام البنین نمادى از خودگذشتگى،محمدرضاعبدالامیرانصاری

12.بحار الانوارعلامه مجلسی ج 45

13.ام البنین سیده نساء العرب،سیدمهدی سویج

14.مادر فرزندان زهرا(س) ،ابوالفضل هادی منش

15.ام البنین شمع یتیمان علی (ع)،محمد آخوند،انتشارات یاس زهرا

16.ام البنین (علیها سلام) ،سلمان هادی طعمه ،ناشردارالبقیع

17.ام البنین بانوی ایثار،فرزانه یاورزاده

18.ام البنین شیرزن ولایت مدار ،علی اکبرخدایی

19.ام البنین مادری بربلندای معرفت

20.ام البنین اسوه مادران وهمسران شهید ،فاطمه اسلامی



" شعری ازرویاپوراحمدگربندی به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

 

 

 " به یاد یاس کبود (س)* زیباترین مظلوم تاریخ فاطمه زهرا (س) " 

 

  

" شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ صرفاجهت مطالعه است ؛ کپی برداری پیگردقانونی دارد " 

************************************************************** 

 " در کوچه های مدینه می گردم و می چرخم تا شاید

         گمشده خود را در میان غبار اعصار بیرون کشم

               امّا هیچ ردپایی نیست

                     امّا شاید رایحه ات را درکنار بقیع بیابم   ۱

                            آسیمه سرپلکان هارا بالا می روم روبه غرب

                                    گنبد سبز پدر(ص) ؛ رو به جلو خم می شوم     ۲

                                              رو به سمت شرق ، غربت وتنهایی امامین ؛           ۳

                                                           بغض می شکفد به گل می نشیند

                                                                      امان از درد تنهایی قرن ها

                                                                                چه کنم ؟ بادرد تنهایت

                                                                                       " گل یاس کبودم (س)  "   ۴

      پلکان ها را فرود آمده به گرد بقیع می چرخم            

              رایحه گل نرگس وحشی دشت بدرقه راهم می شود    ۵ 

             

 

   

   به یاد با تو بودنم ؛ آسیمه سر به سویت روان      ۵

          تو می روی و مرا با یادعطر خاطرات کودکی تنها      ۵

                 توباید بروی چون همه جاهستی        ۵

                      یادآور حضورهمیشه قرن های توست       ۵

                            درپیچ چندکوچه های مدینه به دنبالت روانم       ۵

                                  بازمی گردی در درونم می گویی : بازگرد

                                         من همیشه به دیدار مادرم (س) ،می آیم     ۶

                                                   همیشه با توم ؛ تازمانی که خود بخواهی     ۵

                                                           من گم نگشته ام تا بیابی مرا             ۵

                                                                  این خود خودت هست که گم گشته ای

                                                                           صدای پای مرا می شنوی ؟

                                                                                 درکوچه باغ های خاطرات کودکی ات

    در این جا و همه هستم ، دستم به سوی توست        ۵

          دستم را بگیر وبه یاد بسپار: دستان زیادی       ۵

               نیازمند یاری توهست

                     ای که صبحگاهان بامن عهد می بندی       ۷

                             ثابت کن که سربازمنی    ۵ 

 

 

   

 درکوچه های مکه ، تورا میابم ای یاس کبودمن (س)    ۸

      ای خلاصه هرجه خوبی

           ای گل تازه بهارم         ۸

                همرهت بدور کعبه می چرخم ومی دانم

                         که دیرزمانی است گمت کردم         ۹

                                 و اکنون که شکل توام            ۱۰

                                         می دانم که دیگر گمت نخواهم کرد

                                                   نگاه من به سوی آسمان

                                                             و

                                                                نگاه تو به سوی زمین

                                                                          نگاه او به سوی همه است     ۱۱

                                                                                    گل تنهایم را با که تقسیم کنم ؟

  بازگرد به گذشته های دور

       گل من(س)آرام و متین      5

             درکنارعلی(ع) و حسنین(ع)

                      بی قرار پدر(ص)           ۱۲

                              جاپای او درکوچه های مدینه 

                                        در نخلستانهای سبز فدک

                                                  می گردم و می چرخم           

                                             او را در روضه رضوان میآبم        ۱۳

                                                     به یاد گل تنهایش ، زار می گریم              ۱۴

                                                              همره تنهایش، زار می گریم

                                                                            ملائک همره او می گریند

                                                                         ۱۵       و من می گریم به یادتنهایی خود 

 

 

 با یاد گل من ، آرام می گیرم و می دانم

      گل نرگس همیشه به دیدارش می آید       ۱۶

            و همره گل ثار به دیدار می روند          ۱۷

                       و هنوز

                              من در کوچه های شهر آسیمه سر

                                 به دنبال یاس کبودم (س)          ۱۸

                                       می دانم که به احترام تو            ۱۸

                                             گل ثار و گل نرگس           ۱۹

                                                    نیم نگاهی به سویم دارند

  در باغ خانه ام ، گل های یاس رازقی را می بویم و می دانم

         و به یادت                  ۲۰          

             به قدر تمام اعصار تنهایمان می گریم  

******************************************************************** 

شعری ازرویاپوراحمدگربندی ؛ یکشنبه ۱۰/۱/۱۳۹۳ ؛ ساعت ۱۵:۳۰ عصر 

 

                   " به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) " 

 

۱- حضرت فاطمه زهرا(س)

۲- پیامبراکرم(ص)

۳- قبرستان بقیع ( تربت امام های جعفرصادق (ع) ؛ سجاد(ع) ؛ محمدباقر(ع)

۴- حضرت فاطمه زهرا (س)

۵- امام زمان (عج)

۶- حضرت فاطمه زهرا(س)

۷- قرائت دعای عهد در صبحگاهان

۸- حضرت فاطمه زهرا(س)

۹- گم کردن راه و آرمان حضرت فاطمه زهرا(س)

۱۰- پیدا کردن راه و آرمان حضرت فاطمه زهرا(س)

۱۱- حضرت فاطمه زهرا (س)

۱۲- پیامبراکرم (ص)

۱۳- ما بین حرم پیامبر (ص) و قبرستان بقیع

۱۴- بعد از وفات پیامبر(ص) ، حضرت فاطمه زهرا(س) تنهاست

۱۵- دور شدن از راه حضرت فاطمه زهرا (س)

۱۶- امام زمان (عج)

۱۷- امام حسین (ع)

۱۸- حضرت فاطمه زهرا(س)

۱۹- به ترتیب : امام حسین (ع) ؛ امام زمان (عج)

۲۰- حضرت فاطمه زهرا (س)

    

                                      

 

" تاریخچه آیین سیزده بدر "

 

 

 www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ایران ویج ‌

 

 

 

   

سیزده بدر سیزدهمین روز فروردین ماه و از جشن های نوروزی است. در تقویم‌های رسمی ایران این روز (سیزده بدر) روز طبیعت نامگذاری شده‌است و از تعطیلات رسمی است.برخی بر این باورند که در روز سیزده بدر باید برای راندن نحسی از خانه بیرون روند و نحسی را در طبیعت به در کنند. بعد از سیزده به در، جشن های نوروزی پایان می پذیرد.

 

سخن پیرامون جشن «سیزده بدر»، همانند دیگر جشن های ملی و باستانی ایران، نیاز به پژوهش زیاد و مقدمه چینی ای طولانی دارد، به ویژه جشنی مانند سیزده بدر با این گستره ی برگزاری و سابقه ی طولانی که این پهنه و زمان تغییراتی ژرف در آیین ها و مراسم ویژه ی این روز ایجاد کرده است.در این راستا کوشش بر این بوده است تا خردورزانه ترین و مستندترین گفتارها، نوشتارها و نگرش ها را در این زمینه جشن سیزده بدر گردآوری کنیم.

بهتر است در آغاز، پیشگفتاری پیرامون عدد 13 و روز سیزدهم و اینکه آیا این عدد و این روز در ایران و فرهنگ ایرانی نحس است داشته یا نه فراهم آوریم :

نخست باید به این موضوع توجه داشت که در فرهنگ ایرانی، هیچ یک از روزهای سال «نحس» و «بدیمن» یا «شوم» شمرده نشده، بلکه چنانچه می دانیم هر یک از روزهای هفته و ماه نام هایی زیبا و در ارتباط با یکی از مظاهر طبیعت یا ایزدان و امشاسپندان داشته و دارند، و روز سیزدهم هر ماه خورشیدی در گاهشماری ایرانی نیز «تیر روز» نام دارد که از آن ِستاره ی تیشتر، ستاره ی باران آور می باشد و ایرانیان از روی خجستگی، این روز را برای نخستین جشن تیرگان سال، انتخاب کرده اند.

همچنین در هیچ یک از متون کهن و هیچ دانشمند و نویسنده ای، از این روز (سیزده بدر)به بدی یاد نکرده اند بلکه در بیشتر نوشتارها و کتاب ها، از سیزدهم نوروز با عنوان روزی فرخنده و خجسته نام برده اند. 

 

 

 

 

www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ایران ویج ‌

 

 

 

 

سیزده بدر

 

برای نمونه کتاب «آثار الباقیه» جدولی برای سعد و نحس بودن روزها دارد که در آن جدول در مقابل روز سیزدهم نوروز کلمه ی «سعد» به معنی نیک و فرخنده آورده شده است.

 

اما پس از نفوذ فرهنگ اروپایی در زمان حکومت صفویان رسید که در این فرهنگ نیز عدد 13 را نحس می دانستند، و هنوز هم با پیشرفت های علمی و فن آوری پیشرفته اروپا، این خرافات عمیقا در دل بسیاری از اروپاییان وجود دارد که در مقایسه با خرافات شرقی، شمارگان آن ها کم نیست و مثال های بسیار دیگری مانند «داشتن روزی بد با دیدن گربه ی سیاه رنگ»، «احتمال رویدادی شوم پس از رد شدن از زیر نردبام» یا «شوم بودن گذاشتن کلید خانه روی میز آشپزخانه»،«خوش شانسی آوردن نعل اسب» و بسیاری موارد خرافی دیگر که خوشبختانه تا کنون وارد فرهنگ ما نشده اند و برای ما خنده آور هستند.

اما تنها چیزی که در فرهنگ ایرانی می توانیم درباره ی عدد سیزده پیدا کنیم، «بد قلق» بودن عدد 13 به خاطر خاصیت بخش ناپذیری آن است.(این خود نشانه ای از دانش بالای ایرانیان از ریاضی و به کارگیری آن در زندگی روزمره است.)

اما وقتی درباره ی نیکویی و فرخندگی این روز بیشتر دقت می کنیم منابع معقول و مستند با سوابق تاریخی زیادی را می یابیم.همان طور که گفته شد سیزدهم فرودین ماه که تیر روز نام دارد و متعلق به فرشته یا امشاسپند یا ایزد سپند (مقدس) و بزرگواری است که در متون پهلوی و در اوستا تیشتر نام دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیر ماه که جشن تیرگان است به نام او می باشد.

   

  تاریخچه ی سیزده بدر  

همانطور که پیشینه ی جشن نوروز را از زمان جمشید می دانند درباره ی سیزده به در (سیزده بدر) هم روایت هست که :

«... جمشید، شاه پیشدادی، روز سیزده نوروز (سیزده بدر)را در صحرای سبز و خرم خیمه و خرگاه بر پا می کند و بارعام می دهد و چندین سال متوالی این کار را انجام می دهد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و آیین درمی آید و ایرانیان از آن پس سیزده بدر را بیرون از خانه در کنار چشمه سارها و دامن طبیعت برگزار می کنند ...»

اما برای بررسی دیرینگی جشن سیزده بدر از روی منابع مکتوب، تمامی منابع مربوط به دوران قاجار می باشند و گزارش به برگزاری سیزده بدر در فروردین یا صفر داده اند، از همین رو برخی پژوهشگران پنداشته اند که جشن سیزده بدر بیش از یکی دو سده دیرینگی ندارد اما با دقت بیشتر در می یابیم که شواهدی برای دیرینگی جشن سیزده بدر وجود دارد.

همانطور که پیش از این گفته آمد، تنوع و گوناگونی شیوه های برگزاری یک آیین، و دامنه ی گسترش فراخ تر یک باور در میان مردمان، بر پایه ی قواعد مردم شناسی و فرهنگ عامه، نشان دهنده ی دیرینگی زیاد آن است.

همچنین مراسم مشابه ای که به موجب کتیبه های سومری و بابلی از آن آگاهی داریم، آیین های سال نو در سومر با نام «زگموگ» و در بابل با نام «آکیتو» دوازده روز به درازا می کشیده و در روز سیزدهم جشنی در آغوش طبیعت برگزار می شده. بدین ترتیب تصور می شود که سیزده بدر دارای سابقه ای دست کم چهار هزار ساله است.

 

شیوه های برگزاری و مراسم سیزده بدر   

همانگونه که اشاره شد شیوه های برگزاری سیزده بدر و همچنین مراسم و آداب سیزده بدر بسیار متفاوت و گسترده می باشد که در اینجا به تفصیل نمی توان به آنها پرداخت، اما همانطور که می دانیم سیزدهم فروردین تیشتر روز می باشد و آغاز نیمسال دوم زراعی، و مردمان ایرانی برای نیایش و گرامیداشت تیشتر، ایزد باران آور و نوید بخش سال نیک به کشتزارها و مزارع خود می رفتند و در زمین تازه روییده و سرسبز و آکنده از انبوه گل و گیاهان صحرایی به شادی و ترانه سرایی و پایکوبی می پرداختند و از گردآوری سبزه های صحرایی و پختن آش و خوراکی های ویژه غافل نمی شدند.

 

بخشی دیگر از آیین های سیزده بدر را هم باورهایی تشکیل می دهند که به نوعی با تقدیر و سر نوشت در پیوند است.برای نمونه فال گوش ایستادن ،فال گیری (به ویژه فال کوزه)، گره زدن سبزی و گشودن آن ،بخت گشایی (که درسمرقند و بخارا رایج است)و نمونه های پرشمار دیگر ...از مراسم های روز سیزده بدر هستند.

از آئین های دیگر سیزده بدر که مانند  مراسم چهارشنبه سوری و نوروز، پر شمار، زیبا و دوست داشتنی است،بازی های گروهی، ترانه ها و رقص های دسته جمعی، گردآوری گیاهان صحرایی، خوراک پزی های عمومی، بادبادک پرانی، سوارکاری، نمایش های شاد، هماوردجویی جوانان، آب پاشی و آب بازی بخشی از این آیین هاست که ریشه در باورها و فرهنگ  

  

اساطیری دارند. از جمله شادی کردن و خندیدن به معنی فروریختن اندیشه های پلید و تیره، روبوسی نماد آشتی، به آب سپردن سبزه ی سفره ی نوروزی نشانه ی هدیه دادن به ایزد آب «آناهیتا» و گره زدن علف برای شاهد قرار دادن مادر طبیعت در پیوند میان زن و مرد، ایجاد مسابقه های اسب دوانی که یادآور کشمکش ایزد باران و دیو خشک سالی است. 

 

 

سیزده بدر

 

علف گره زدن یکی از مراسم سیزده بدر

افسانه ی آفرینش در ایران باستان و موضوع نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی درباره ی «کیومرث» دارای اهمیت زیادی است، در «اوستا» چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را نخستین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است.

گفته های «حمزه ی اصفهانی» در کتاب «سِنی ملوک الارض و الانبیاء» صفحه های 23 تا 29 و گفته های «مسعودی» در کتاب «مروج الذهب» جلد دوم صفحه های 110 و 111 و «بیرونی» در کتاب «آثار الباقیه» بر پایه ی همان آگاهی است که در منبع پهلوی وجود دارد که :

«مَشیه» و «مَشیانه» که دختر و پسر دو قلوی کیومرث بودند، روز سیزدهم فروردین برای نخستین بار در جهان با هم ازدواج کردند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته نشده بود ! آن دو به وسیله ی گره زدن دو شاخه ی «موُرد»، پایه ی ازدواج خود را بنا نهادند و چون ایرانیان باستان از این راز به خوبی آگاهی داشتند، آن مراسم را به ویژه دختران و پسران دم بخت روز سیزده بدر انجام می دادند، امروزه نیز دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی، نیت می کنند و علف گره می زنند.این رسم (علف گره زدن در روز سیزده بدر)از زمان «کیانیان» تقریبا فراموش شد و در زمان «هخامنشیان» دوباره آغاز شد و تا امروز باقی مانده است.

در کتاب «مُجمل التواریخ» چنین آمده است :

«... اول مردی که به زمین ظاهر شد، پارسیان آن را «گل شاه» نامیدند، زیرا که پادشاهی او الا بر گل نبود، پس پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشیانه نام گرفتند و روز سیزده نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند بوجود آوردند و چون مُردند، جهان نود و چهار سال بی پادشاه بماند.»

 

همانگونه که شباهتی بین چارشنبه سوری و نوروز امروزی متداول در تهران و شهرهای بزرگ، با شیوه های اصیل و کهن آن وجود ندارد، سیزده بدر امروزی نیز تنها نامی از یک جشن کهن را برخود داشته و هیچ شباهتی به آیین کهن و یادگار نیاکان ما ندارد. نحوه ی اجرای جشن سیزده بدر ، مانند بسیاری از دیگر آیین های ایرانی، عمیقا از شیوه ی اصیل و باستانی خود دور شده است و به شکل فعلی آن، دارای سابقه ی تاریخی در ایران نیست.

اگر در گذشته مادران و پدران ما، سبزه های نوروزی خود را در این روز به صحرا می برده و برای احترام به زمین و گیاه، آن را در آغوش زمین می کاشته اند، امروزه ما آن را به سوی یکدیگر پرتاب می کنیم و تکه تکه اش می کنیم.

سیزده بدرِ پیشینیان ما، روزی برای ستایش و دعا برای طلب باران فراوان در سال پیش رو، برای گرامیداشت و پاکیزگی طبیعت و مظاهر آن، و زیست بوم مقدس آنان بوده است. در حالیکه امروزه روز ویرانی و تباهی طبیعت است! 

www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ایران ویج ‌

" آیین سیزده بدر عید نوروز "

 

 

 سخن پیرامون جشن «سیزده بدر»، همانند دیگر جشن های ملی و باستانی ایران، نیاز به پژوهش زیاد و مقدمه چینی ای طولانی دارد، به ویژه جشنی با این گستره ی برگزاری و سابقه ی طولانی که این پهنه و زمان تغییراتی ژرف در آیین ها و مراسم ویژه ی این روز ایجاد کرده است.

روز سیزدهم فروردین یا همان سیزده‌به‌در از جمله روزهایی است که حکایت‌ها و روایت‌های فراوانی درباره آن گفته شده و جالب آنکه متداول‌ترین حکایت درباره این روز، نادرست ترینِ این تعبیرهاست و سیزدهمین روز نوورز، روزی مقدس نزد ایرانیان باستان بوده‌است. در این راستا کوشش بر این بوده است تا خردورزانه ترین و مستندترین گفتارها، نوشتارها و نگرش ها را در این زمینه گردآوری کنیم.
  

 

سیزده‌به‌در

 

مقدمه: 


گفته می شود ایرانیان باستان در آغاز سال نو پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادی کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا می رفتند و شادی می کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی بودن دورهً نوروز را به پایان میرسانیدند. می توان گفت معقول ترین موردی که درباره ی سیزده به در گفته می شود همین است.

بهتر است در آغاز، پیشگفتاری پیرامون عدد 13 وروز سیزدهم و اینکه آیا این عدد و این روز در ایران و فرهنگ ایرانی نحس است داشته یا نه فراهم آوریم :

نخست باید به این موضوع توجه داشت که در فرهنگ ایرانی، هیچ یک از روزهای سال «نحس» و «بدیمن» یا «شوم» شمرده نشده، بلکه چنانچه می دانیم هر یک از روزهای هفته و ماه نام هایی زیبا و در ارتباط با یکی از مظاهر طبیعت یا ایزدان و امشاسپندان داشته و دارند، و روز سیزدهم هر ماه خورشیدی در گاهشماری ایرانی نیز «تیر روز» نام دارد که از آن ِستاره ی تیشتر، ستاره ی باران آور می باشد و ایرانیان از روی خجستگی، این روز را برای نخستین جشن تیرگان سال، انتخاب کرده اند.

همچنین در هیچ یک از متون کهن و هیچ دانشمند و نویسنده ای، از این روز به بدی یاد نکرده اند بلکه در بیشتر نوشتارها و کتاب ها، از سیزدهم نوروز با عنوان روزی فرخنده و خجسته نام برده اند.

برای نمونه کتاب «آثار الباقیه» جدولی برای سعد و نحس بودن روزها دارد که در آن جدول در مقابل روز سیزدهم نوروز کلمه ی «سعد» به معنی نیک و فرخنده آورده شده است. 

سیزده‌به‌در


ارتباط با مسیحیت و اروپا: 

 اما پس از نفوذ فرهنگ اروپایی در زمان حکومت صفویان رسید که در این فرهنگ نیز عدد 13 را نحس می دانستند، و هنوز هم با پیشرفت های علمی و فن آوری پیشرفته اروپا، این خرافات عمیقا در دل بسیاری از اروپاییان وجود دارد که در مقایسه با خرافات شرقی، شمارگان آن ها کم نیست و مثال های بسیار دیگری مانند «داشتن روزی بد با دیدن گربه ی سیاه رنگ»، «احتمال رویدادی شوم پس از رد شدن از زیر نردبام» یا «شوم بودن گذاشتن کلید خانه روی میز آشپزخانه»،«خوش شانسی آوردن نعل اسب» و بسیاری موارد خرافی دیگر که خوشبختانه تا کنون وارد فرهنگ ما نشده اند و برای ما خنده آور هستند.

برخی از محققان عقیده دارند که عقیده به نحوست عدد سیزده اثری است که از ارتباط و مجاورت با عالم مسیحیت به زرتشتیان و بعد از آنان مسلمانان انتقال یافته‌است. اصل این عقیده به این صورت است که یهودای اسخر یوطی یکی از دوازده حواری مسیح نقشه کشید تا وی را تسلیم مخالفانش کند و قرار گذاشت تا وقتی وارد محفل مسیح شود، او را ببوسد تا دشمنان او بتوانند تشخیص دهند که کدامیک از افراد حاضر در محفل مسیح است. بدین ترتیب مسیح دستگیر شد و چون یهودای اسخر یوطی سیزدهمین فردی بود که به جرگه مسیح و یازده شاگرد دیگرش در آمد و شمارهٔ آنان به سیزده رسید مسیح گرفتار و محاکمه و به دار آویخته شد. عیسویان بدین علت عدد سیزده را شوم می‌دانند.

اما تنها چیزی که در فرهنگ ایرانی می توانیم درباره ی عدد سیزده پیدا کنیم، «بد قلق» بودن عدد 13 به خاطر خاصیت بخش ناپذیری آن است.(این خود نشانه ای از دانش بالای ایرانیان از ریاضی و به کارگیری آن در زندگی روزمره است.(اما وقتی درباره ی نیکویی و فرخندگی این روز بیشتر دقت می کنیم منابع معقول و مستند با سوابق تاریخی زیادی را می یابیم.
همان طور که گفته شد سیزدهم فرودین ماه که تیر روز نام دارد و متعلق به فرشته یا امشاسپند یا ایزد سپند (مقدس) و بزرگواری است که در متون پهلوی و در اوستا تیشتر نام دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیر ماه که جشن تیرگان است به نام او می باشد.

در گاهشماری ایرانی، هر روز ماه، نام ویژه ای دارد. به عنوان مثال، روز نخست هر ماه، اورمزد روز و روز سیزدهم هر ماه تیر روز نامیده می شود و متعلق به ایزد تیر است. تیر در زبان اوستایی تیشتَریَه خوانده می شود، و هم نام تیشتر، ایزد باران می باشد . با توجه به اطلاق گرفتن نام ایزد باران، می توان گفت که تیر در نزد ایرانیان باستان نمادی از رحمت الهی بوده است.

تیر در کیش مزدیسنی مقام بلند و داستان شیرین و دلکشی دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیر ماه نیز که جشن تیرگان است به نام او می باشد .

فروردین ماه نیز که هنگام جشن و سرور و شادمانی و زمان فرود آمدن فروهرها است. و تیر روز از این ماه نخستین تیر روز از سال می باشد در میان ایرانیان باستان بسیار گرامی بوده و پس از دوازده روز جشن که یادآور دوازده ماه سال است، روز سیزدهم را پایان رسمی روزهای جشن نوروز می دانستند و با رفتن به کنار جویبارها و باغ و صحرا و شادی کردن در واقع جشن نوروز را با شادی به پایان می رساندند و به قول امروزی ها «حسن ختامی بود بر بزرگ ترین جشن سال».  

 

سیزده‌به‌در

 

در کتاب « المحاسن و الاضداد » گفته شده : 


«... در صحن کاخ سلطنتی دوازده ستون از خشت خام برپا می کردند که در هریک از آنها یکی از حبوبات دوازده گانه را می کاشتند و کـُشتی که از پشم گوسفند بافته می شود، شش قسمت است که هر قسمت دوازده رشته می شود که بطور مجموع هفتاد و دو نخ می شود، می بستند.»عدد شش اشاره است به شش گاههنبار و عدد دوازده به یاد دوازده ماه است و هفتادودو هم به هفتادودو فصل یسنا اشاره است.

ایرانیان باستان عمر جهان را دوازده هزار سال می‌پنداشتند و معتقد بودند هرچه دنیا به پایان این دوازده هزار سال نزدیکتر می‌شود، پلیدی‌ها و غلبه آن‌ها به نیکی‌ها بیشتر می‌شود تا آنکه در پایان این عمر دوازده هزار ساله رستاخیز به وقوع می‌پیوندد و جهان از همه بدی‌ها پاک می‌گردد.

بنابراین فردای رستاخیز در اصل نخستین روز از هزاره ی سیزدهم و آغازگر زمانی است مبرّا از همه ناپاکی‌ها. به همین علت عدد سیزده به عنوان نماد شروع و تولد دوباره، احترام زیادی نزد ایرانیان داشت و سیزدهم فروردین نیز نشانه‌ای بود از آغاز آفرینش در طبیعت بهاری که خود، همیشه یادآوری از رستاخیز بوده و هست. پس ایرانیان در این روز به جشن و پایکوبی می‌پرداختند و بدین ترتیب خود را برای آغاز سالی پرتلاش و پر برکت آماده می‌کردند.


نظریه‌هایی پیرامون نحوست سیزده


تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است بلکه قریب به اتفاق روز سیزده نوروز را بسیار سعد و فرخنده دانسته‌اند.[۸] برای مثال در آثار الباقیه ابوریحان بیرونی، جدولی برای سعد و نحس بودن روز ها قرار دارد که در آن برای سیزدهم نوروز که تیر روز نام دارد، کلمه سعد به معنی نیک و فرخنده آمده‌است. بعد از اسلام چون سیزدهم تمام ماه‌ها را نحس می‌دانند، به اشتباه سیزدهم عید نوروز نحس شمرده شد.



واژه سیزده به درمشهور است که واژه ی سیزده به در به معنای « در کردن نحسی سیزده» است . اما وقتی به معانی واژه ها نگاه کنیم برداشت دیگری از این واژه می توان داشت. «در» به جای «دره و دشت» می تواند جایگزین شود .به عنوان مثال علامه دهخدا، واژه «در و دشت» را مخفف «دره و دشت» می داند.


چو هر دو سپاه اند آمد ز جای        تو گفتی که دارد در و دشت پای

یکی از معانی واژه «به» ، « طرف و سوی » می باشد . مانند اینکه می گوییم «به فروشگاه».

پس با نگاهی کلی می توان گفت واژه «سیزده به در» به معنای « سیزدهم به سوی در و دشت شدن» می باشد که همان معنی بیرون رفتن و در دامان طبیعت سر کردن را می دهد.



سیزده بدر در تاریخ ایران باستان:  

همانطور که پیشینه ی جشن نوروز را از زمان جمشید می دانند درباره ی سیزده به در (سیزده بدر) هم روایت هست که :

«... جمشید، شاه پیشدادی، روز سیزده نوروز را در صحرای سبز و خرم خیمه و خرگاه بر پا می کند و بارعام می دهد و چندین سال متوالی این کار را انجام می دهد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و آیین درمی آید و ایرانیان از آن پس سیزده بدر را بیرون از خانه در کنار چشمه سارها و دامن طبیعت برگزار می کنند ...»

اما برای بررسی دیرینگی جشن سیزده بدر از روی منابع مکتوب، تمامی منابع مربوط به دوران قاجار می باشند و گزارش به برگزاری سیزده به در در فروردین یا صفر داده اند، از همین رو برخی پژوهشگران پنداشته اند که این جشن بیش از یکی دو سده دیرینگی ندارد اما با دقت بیشتر در می یابیم که شواهدی برای دیرینگی این جشن وجود دارد.

همانطور که پیش از این گفته آمد، تنوع و گوناگونی شیوه های برگزاری یک آیین، و دامنه ی گسترش فراخ تر یک باور در میان مردمان، بر پایه ی قواعد مردم شناسی و فرهنگ عامه، نشان دهنده ی دیرینگی زیاد آن است.

همچنین مراسم مشابه ای که به موجب کتیبه های سومری و بابلی از آن آگاهی داریم، آیین های سال نو در سومر با نام «زگموگ» و در بابل با نام «آکیتو» دوازده روز به درازا می کشیده و در روز سیزدهم جشنی در آغوش طبیعت برگزار می شده. بدین ترتیب تصور می شود که سیزده بدر دارای سابقه ای دست کم چهار هزار ساله است. 

سیزده‌به‌در


سیزده‌به‌در

 

در این داستان همانطور که تیشتر همکارانی داشت، دیو خشکسالی نیز در از دیوهای دیگری کمک گرفته بود. یکی از این دیوها در شکل گرفتن رعد و برق نقش داشت. زیرا در نبرد دوم، وقتی ایزد تیشتر گُرز خود را بر آتشی که در ابرها نهفته بود، کوبید آتش شراره کشید و یکی از یاوران دیو خشکسالی از وحشت خروشی برآورد و هلاک شد؛ همین امر باران را شدیدتر و فراوان تر کرد. تیشتر کم کم توانست به خشکسالی غلبه کند و 10 شبانه روز برای زمین باران بفرستد.
 
زهری که از جانوران موذی بر روی زمین باقی مانده بود همراه با این آب ها به دریاها رفت و شوری و تلخی آب دریاها را سبب شد. اما در عوض آب های پاکیزه به مزارع و چراگاه ها راه یافت و سرسبزی و طراوت را به ارمغان آورد.
 
این اتفاق فرخنده در سیزدهمین روز ماه، در یک زمان اساطیری رخ داد. بنابراین برای مردمانی که در سرزمینی خشک زندگی می کردند و همیشه از خشکسالی بیم داشتند، روز باران، روز مقدسی بود، به ویژه وقتی این روز از پی نوروز و در آغاز بهار از راه می رسید، پس باید برای تماشای طراوت بهاری و همراه شدن با طبیعت از خانه ها بیرون می آمدند و با برگزاری جشنی که در دلِ آئین های مذهبی شان نهفته بود، دست به سوی آسمان می بردند و برای داشتن سالی پر باران دعا و نیایش می خواندند.
 
با این کار دلخوری تیشتر را نیز برطرف می کردند تا او به یاری کشت و کارشان بیاید. آنها سبزه ها را به آب روان می سپردند تا در محضر تیشتر تأکید کنند که سرسبزی و باروری در گرو آب و باران است و با این حرکت نمادین از او می خواستند بارش را از آنها دریغ نکند.
 

شیوه های برگزاری و مراسم سیزده بدر 


سیزده‌به‌در


بازی های گروهی، ترانه ها و رقص های دسته جمعی، گردآوری گیاهان صحرایی، خوراک پزی های عمومی، بادبادک پرانی، سوارکاری، نمایش های شاد، هماوردجویی جوانان، آب پاشی و آب بازی بخشی از این آیین هاست که ریشه در باورها و فرهنگ اساطیری دارند. از جمله شادی کردن و خندیدن به معنی فروریختن اندیشه های پلید و تیره، روبوسی نماد آشتی، به آب سپردن سبزه ی سفره ی نوروزی نشانه ی هدیه دادن به ایزد آب «آناهیتا» و گره زدن علف برای شاهد قرار دادن مادر طبیعت در پیوند میان زن و مرد، ایجاد مسابقه های اسب دوانی که یادآور کشمکش ایزد باران و دیو خشک سالی است.

در متون کهن فارسی به بیرون شدن از خانه ها و به صحرا رفتن در روز سیزدهم فروردین اشاره ای نشده است. توجیه دیگری که برای مراسم نوروز  شده این است که، روز سیزدهمِ سال نو گویا در دوران های کهن روز ویژه طلب باران بهاری برای کشتزار های نودمیده بوده است. روزهای ماه در ایران قدیم نامی ویژه داشت و هر یک متعلق به ایزدی بود و روز سیزدهم متعلق به ایزد تیر یا «تیشتری» بود، که ایزد باران است. برای این که این ایزد پیروز باشد، لازم بود که همه مردمان در نماز از او نام برند و او را بستایند و از او طلب باران کنند. روز سیزدهم نوروز  گویا روز رسمی همه مردم برای طلب باران، برای همه سرزمین های ایران بوده است و خوردن غذای روز در دشت و صحرا نشانه همان فدیه گوسفند بریان است که در اوستا آمده و افکندن سبزه های تازه دمیده نوروزی به آب روان جویبارها تمثیلی است از دادن فدیه به ایزد آب در آناهیتا و ایزد باران و جویبارها «تیر». در این روز مردم همه به دشت و صحرا می روند و از بامداد تا شامگاه به شادی و سرور می پردازند.



ناخجستگی شماره سیزده و روز سیزده
 

حادثه های بزرگ گیهانی در روزگاران کهن، بارها فلاکت و بلاهای بسیار برای دنیای خاکی ما پدید آورده اند. از این حادثه ها و بلایا در متون کهن نام برده شده است. در بعضی کتب مذهبی مانند اوستا، ودا، تورات، انجیل و کتاب های پهلوی و. . . اشاره ای به این حادثه ها شده است. زمین لرزه و سیل و طوفان بسیار اتفاق افتاده ، اما همواره بدترین آنها در خاطر مردمان پایدار مانده است. یکی از حادثه های سهمگین گیهانی که ذکر آن در تورات آمده ، در روز سیزدهم سال نو مصری که مانند جشن فروردین ایرانی به هنگام تعادل بهاری خورشید گرفته می شد به وقوع پیوسته و موجب مرگ عده زیادی شده است. این روز مصادف با روز سیزدهم ماه ایرانی است.

در آن روز سیزدهم سال نو، گویا ستاره ای دنباله دار در فضای زمین درخشیده است به طوری که در افق ایران نیز آن را دیده اند. بر اثر برخورد این ستاره با زمین ، آتشفشان ها آغاز آتشفشانی کرده اند و زمین لرزه ای سهمگین روی داده است و کاخ ها ویران گشته اند . این حوادث، این اندیشه را در ذهن مردم پدیدار کرد که هر چند هزار سال یک بار واقعه ای این چنینی رخ خواهد داد. از همین رو است که مردم به طور سنتی در هر سال به هنگام روز سیزدهم فروردین منتظر واقعه ای سهمگین بوده اند، از این جهت خانمان خود را رها می کردند و در این روز زیر سقف و بام نمی ماندند، تا اگر زمین لرزه ای رخ دهد در امان بمانند.

 رفته رفته روز سیزدهم سال و در پی آن شماره سیزده، رنگ نحوست گرفت و مردم در همه جای دنیا از عدد سیزده پرهیز کردند اما امروز دیگر مدتهاست که پلاک خانه ها و مغازه ها را به صورت 1+12نمی نویسند و حتی برعکس دیده می شود که عدد سیزده برای بعضی ها به جای نحوست  ، خوش شانسی می آورد!




آیین‌های سیزده‌به در  

این رویداد دارای آیین‌های ویژه‌ای است که در درازای تاریخ پدید آمده و اندک اندک چهره سنت به خود گرفته است. از آن جمله می‌توان آیین‌های زیر را برشمرد : 

سیزده‌به‌در

 

گره زدن سبزه

سبزه به رود سپردن

خوردن کاهو و سکنجبین

پختن غذاهای متنوع به ویژه آش رشته

بررسی علف گره زدن
افسانه ی آفرینش در ایران باستان و موضوع نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی درباره ی «کیومرث» دارای اهمیت زیادی است، در «اوستا» چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را نخستین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است.

گفته های «حمزه ی اصفهانی» در کتاب «سِنی ملوک الارض و الانبیاء» صفحه های 23 تا 29 و گفته های «مسعودی» در کتاب «مروج الذهب» جلد دوم صفحه های 110 و 111 و «بیرونی» در کتاب «آثار الباقیه» بر پایه ی همان آگاهی است که در منبع پهلوی وجود دارد که :  

 

سیزده‌به‌در

 

«مَشیه» و «مَشیانه» که دختر و پسر دو قلوی کیومرث بودند، روز سیزدهم فروردین برای نخستین بار در جهان با هم ازدواج کردند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته نشده بود ! آن دو به وسیله ی گره زدن دو شاخه ی «موُرد»، پایه ی ازدواج خود را بنا نهادند و چون ایرانیان باستان از این راز به خوبی آگاهی داشتند، آن مراسم را به ویژه دختران و پسران دم بخت انجام می دادند، امروزه نیز دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی، نیت می کنند و علف گره می زنند.

این رسم از زمان «کیانیان» تقریبا فراموش شد و در زمان «هخامنشیان» دوباره آغاز شد و تا امروز باقی مانده است.



در کتاب «مُجمل التواریخ» چنین آمده است :«... اول مردی که به زمین ظاهر شد، پارسیان آن را «گل شاه» نامیدند، زیرا که پادشاهی او الا بر گل نبود، پس پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشیانه نام گرفتند و روز سیزده نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند بوجود آوردند و چون مُردند، جهان نود و چهار سال بی پادشاه بماند.»

همانگونه که شباهتی بین چارشنبه سوری و نوروز امروزی متداول در تهران و شهرهای بزرگ، با شیوه های اصیل و کهن آن وجود ندارد، سیزده بدر امروزی نیز تنها نامی از یک جشن کهن را برخود داشته و هیچ شباهتی به آیین کهن و یادگار نیاکان ما ندارد. نحوه ی اجرای این جشن، مانند بسیاری از دیگر آیین های ایرانی، عمیقا از شیوه ی اصیل و باستانی خود دور شده است و به شکل فعلی آن، دارای سابقه ی تاریخی در ایران نیست.
 
اگر در گذشته مادران و پدران ما، سبزه های نوروزی خود را در این روز به صحرا می برده و برای احترام به زمین و گیاه، آن را در آغوش زمین می کاشته اند، امروزه ما آن را به سوی یکدیگر پرتاب می کنیم و تکه تکه اش می کنیم.
سیزده بدرِ پیشینیان ما، روزی برای ستایش و دعا برای طلب باران فراوان در سال پیش رو، برای گرامیداشت و پاکیزگی طبیعت و مظاهر آن، و زیست بوم مقدس آنان بوده است. در حالیکه امروزه روز ویرانی و تباهی طبیعت است!

چهارده‌به‌در اصطلاحی است که به جای سیزده‌به‌در در مواردی به کار می‌رود و منظور آن گشت و گذار در طبیعت در روز ۱۴ فروردین است. برخی اهالی خرم‌آباد به جای سیزدهم فروردین، روز چهاردهم را به تفریح در طبیعت اختصاص می‌دهند آنها ۱۳ فروردین را در خانه می‌مانند و آن را سیزده غریب می‌نامند. این به این مفهوم است که در این روز مردم غیر بومی خرم آباد برای تفریح بیرون می‌روند و خود خرم آبادی‌ها یک روز بعد به دامن طبیعت می‌روند. 

 همانگونه که اشاره شد شیوه های برگزاری این جشن و همچنین مراسم و آداب این روز بسیار متفاوت و گسترده می باشد که در اینجا به تفصیل نمی توان به آنها پرداخت، اما همانطور که می دانیم سیزدهم فروردین تیشتر روز می باشد و آغاز نیمسال دوم زراعی، و مردمان ایرانی برای نیایش و گرامیداشت تیشتر، ایزد باران آور و نوید بخش سال نیک به کشتزارها و مزارع خود می رفتند و در زمین تازه روییده و سرسبز و آکنده از انبوه گل و گیاهان صحرایی به شادی و ترانه سرایی و پایکوبی می پرداختند و از گردآوری سبزه های صحرایی و پختن آش و خوراکی های ویژه غافل نمی شدند.

بخشی دیگر از آیین های سیزده بدر را هم باورهایی تشکیل می دهند که به نوعی با تقدیر و سر نوشت در پیوند است.

برای نمونه فال گوش ایستادن ،فال گیری (به ویژه فال کوزه)، گره زدن سبزی و گشودن آن ،بخت گشایی (که درسمرقند و بخارا رایج است)و نمونه های پرشمار دیگر ...  


قصه روز سیزدهم از این قرار بود که در گاهشماری قدیم (ایران باستان) سیزدهمین روز از هر ماه، روز تیر نام داشت. این نام، از نام ایزدی به نام تیشتر (Tishtar) گرفته شده بود و این ایزد با باران و طراوت ارتباط داشت زیرا تیشتر، اصل و ریشه همه آب‌ها و سرچشمه باران و باروری بود.
 
او آنقدر اهمیت داشت که حتی برایش یک صورت متجلی در آسمان‌ها نیز در نظر گرفته بودند که پر نورترین ستاره آسمان بود؛ ستاره‌ای که منجمان آن را به نام شِعرای یمانی می‌شناختند و به قول امروزی‌ها گل سر سبد ستاره‌های دب اکبر بود.
 
داستان جنگ این ایزد با دیو خشکسالی در باور ایرانیان بسیار جالب است. داستان اینگونه آغاز می‌شد که ابتدا دیو خشکسالی به هر ترفندی از بارش باران ممانعت می کرد، تیشتر به یاری ایزدِ باد، آب‌ها را از زمین برداشت و به آسمان هدایت کرد. سپس به مدت 10 شبانه روز خود را به شکل مرد جوان بلند قامتی درآورد که قدرت پرواز داشت و بدین ترنیب در آسمان ها جای گرفت و توانست از ابرها به سوی زمین باران بفرستد.
 
این باران یک باران معمولی نبود بلکه هر قطره آن به بزرگی جثه یک انسان تنومند بود. بنابراین پس از چنین بارشی آب، زمین را فرا گرفت و جانوران موذی را از میان برد و اگر عده‌ای از آنها نیز جان سالم به در بردند همگی در سوراخ‌های خود مخفی شدند.
 
یک بار دیگر ایزدِ باد دست به کار شد و آب‌ها را به کرانه‌های زمین برد و یک دریای اسطوره‌ای به وجود آورد به نام دریای فراخکرد (Farakhkard). همین که دیو خشکسالی داشت متوجه اقدامات تیشتر و یارانش شد، تیشتر این بار خود را به شکل گاوی زرین شاخ درآورد و 10 شبانه روز دیگر به این شکل در آسمان پرواز کرد و همچنان از ابرها باران باراند.
 
به همین ترتیب در دهه سوم به هئیت اسبی سفید و زیبا درآمد و به کار خود ادامه داد. در این زمان که به شکل اسب درآمده بود از آسمان به دریای فراخکرد رفت تا آنجا را از زهر جانوران زیانبخش پاکیزه کند اما گویا دیو خشکسالی دست او را خوانده و او نیز خود را به شکل اسبی درآورده بود که یال و گوش نداشت و سیاه و ترسناک به نظر می‌رسید. در اینجا بود که نبردی مستقیم میان آنها شکل گرفت.

در آغاز این جنگ، دیو خشکسالی نیرومندتر از تیشتر عمل کرد و پیروز شد. نتیجه این پیروزی آن شد که توانست ایزد تیشتر را هزار گام از دریای فراخکرد دور و جهان را برای مدتی دچار خشکی و تشنگی کند. تیشتر، ناراحت و شکست خورده به پیشگاه خداوند رفت و شکایت کرد که ناتوانی او، از آن جهت بوده که مردم دعا و نیایش شایسته‌ای برای او به جای نیاورده اند. خداوند برای جبران این شکست به او نیرویی داد برابر 10 مرد جوان، 10 کوه، 10 رود و ... . با این پشتوانه در نبرد دوم، تیشتر پیروز شد و این بار او بود که توانست دیو خشکسالی را هزار گام دور کند و باز هم با کمک ایزدِ باد ابرها را به هر سوی آسمان راند تا همه جا را سرشار از باران کنند.  

اسطوره باران در روز سیزدهم 

" تاریخچه هفت سین از گذشته تا به امروز "

 

 

 

خوان نوروزی (سفره هفت سین) باید سفید باشد چرا که نشانه پاکی و سفید بختی و روشنایی است و نیز نشانه جهان بی پایان است که بارگاه یزدان در آن است. به گزارش ایسنا، در سفره و یا همان خوان نوروزی مواد و چیدنی‌هایی گذاشته می‌شود که هرکدام نشانه و نمادی از سلامتی، ‌رزق و روزی، زایش، ‌برکت و ... است...  

 [categoriy],تاریخچه,هفت,سین

 

 

آیین ها و جشنها و مراسم ایران و جهان-تاریخچه هفت سین از گذشته تا به امروز   

سبزه 


شاید زیباترین ویژگی سفره
هفت سین را می‌توان به وجود سبزه آن دانست، به این دلیل که سبزه با رنگ و طراوت خود دلها را شادمان می سازد و با نگریستن به آن طلوع سال جدید را زیباتر می‌کند.
در ایران باستان رسم بر این بود که بیست و پنج روز قبل از نوروز در کاخ پادشاهان دوازده ستون از خشت خام برپا می‌ساختند و بر هرکدام یک نوع غله می‌کاشتند و معتقد بودند اگر سبزه‌ها خوب بروید سال پر برکتی است.
در ایران باستان دانه‌های گندم، جو، برنج، لوبیا، عدس، ارزن، باقلا، نخود و کنجد را بر این ستون‌های خشتی می‌کاشتند و روز ششم فروردین آنها را برمی چیدند و به نشان برکت و باروری در تالارها پخش می‌کردند و معمولا سه قاب از سبزه به نماد اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک بر خوان می‌گذاشتند و اغلب کنار آنها گندم، جو و ارزن که نقش مهمی در خوراک مردم داشتند سبز می کردند تا سبب فراوانی این دانه‌ها در سال جدید گردد.
امروزه نیز آن چیزی که وجودش بر سر سفره
هفت سین ضرورت دارد، سبزه است. مردم یزد از نیمه اسفند به سبز کردن سبزه در کاسه و بشقاب و حتی بر روی کوزه‌های سفالی می‌پردازند. زرتشتیان رویش سبزه را در نوروز نشان تازه شدن زندگی و فصل رویش دانه‌ها که خود برکت زندگی محسوب می‌شود، می‌دانند.در گذشته زرتشتیان یزد بیشتر "تره تیزک" را که در گویش خود بدان "ششه" می‌گویند بر روی کوزه‌های سفالی سبز می‌کردند.
دانه‌هایی که امروزه کشت می‌شود بیشتر گندم و عدس است ولی ماش و تره تیزک را نیز سبز می‌کنند. معمولا تره تیزک را یک شبانه روز خیس می‌کنند سپس آن را در کیسه‌های پارچه‌ای نازک می ریزند و در جایی گرم قرار می‌دهند تا جوانه بزند، جوانه زدن دانه‌ها را در گویش زرتشتیان یزد روز آمدن می‌گویند، بعد از آن که دانه‌های روز آمده را در بشقاب‌های پهن بی لبه که معمولا سه عدد و مخصوص کاشتن سبزه هستند، ریختند، روی جوانه‌ها را پرده‌ای از ماسه نرم می‌ریزند و آب می‌دهند تا سبز شود.

آتشدان (مجمر) 


بر سر سفره

کتاب مقدس 

یکی دیگر از چیدنی‌های خوان نوروزی وجود کتاب مقدس به عنوان نماد اهورا مزدا است. در دوران ساسانیان کتاب اوستا را برخوان می گذاشتند و قبل از فرا رسیدن سال قسمتی از آن را که معمولا "فروردین یشت" است، می خواندند و از فرورهای شاهان، پاکان، ‌پارسایان، دلاوران و شهسواران که در "فروردین یشت" نام آنها آمده، یاد می‌کردند.
امروز بر سر سفره نوروزی ما مسلمانان قرآن و بر سر خوان نوروزی کلیمیان تورات گذاشته می‌شود و هر کس قسمتی از کتاب دینی خود را می‌خواند تا سال نو را با آیه‌های مبارک الهی شروع کرده باشد.

کوزه آب 

در گذشته کوزه آب که توسط دختران نابالغ از چشمه‌ها پر می‌شد با زینتی از گردنبندها بر سر خوان نوروزی نهاده می‌شد. امروزه کوزه سفالی

نان 

نان که نمادی از برکت است، چه در گذشته و چه در حال بر سر سفره نوروزی می‌گذاشتند و اکنون نیز یا نان سنگک بزرگی می پزند و برای برکت سفره بر آن می‌گذارند یا اینکه نان را به صورت کماج شیرین درآورده بر خوان نوروزی می‌نهند. در زمان ساسانیان گرده نان‌هایی به اندازه یک کف دست یا اندکی کوچکتر می پختند که به آنها "درون" می‌گفتند و گاهی بر آن نوعی نیایش می‌خواندند و بدین ترتیب نان‌های نوروزی را برکت می‌بخشیدند.
امروزه زرتشتیان علاوه بر نان معمولی نان‌های دیگری مانند کماج، نان شیر و چند نوع شیرینی خانگی که بیشتر جنبه تشریفاتی دارد، می‌گذارند.
بر سر سفره
هفت سین یزدی‌ها شیرینی‌های معروف یزدی هم به چشم می‌خورد که معمولا در دیس‌های بزرگ به طرز زیبایی چیده می‌شود و در اعیاد و جشن‌ها و به ویژه عید نوروز مصرف فراوان دارد.

تخم مرغ 

تخم مرغ بن مایه خوان نوروزی است و به صورت رنگ کرده می‌بایست بر سر سفره
هفت سین جلوه نمایی کند، زیرا که تخم و تخمه نمادی است از نطفه و نژاد و در روز جشن تولد آدمیان که تخمه و نطفه پدیدار می‌گردد تخم مرغ تمثیلی است از نطفه باروری که به زودی باید جان بگیرد و زندگی یابد و زایش کیهانی انجام پذیرد. پوست آن هم نمادی است از آسمان و طاق کیهان.

آیینه 

به اعتقاد زرتشتی‌ها چون آخرین ماه سال زمان تولد آدم ابوالبشر است، بنابراین باید نمادی از آن در خوان نوروزی باشد تا شکل پذیری آسان شود. از این رو آیینه‌ای در بالای خوان نهاده می‌شود و در اطراف آن شمع یا چراغی می‌گذارند. اغلب تعداد شمع‌ها با تعداد فرزندان خانواده ارتباط دارد و نیز آیینه‌ای دیگر در زیر تخم مرغ گذاشته می‌شود تا انعکاس وجود آدمی در آیینه دیده شود و نیز آیینه زیر تخم مرغ هم نمایانگر تحویل سال است.
وقتی که گاو آسمانی، کره زمین را از شاخی به شاخ دیگر می‌افکند در آن زمان تخم مرغ بر روی آیینه خواهد جنبید، در جلوی آیینه هم مشتی گندم به نشانه روزی فراخ می‌پاشند.

سمنو 

سمنو که از جوانه‌های تازه رسیده گندم تهیه می‌شود، نماد فراوانی خوراک و غذاهای خوب و پر نیرو است و نیز نمادی برای زایش گیاهی و بارور شدن گیاهان توسط فرورهاست.

سنجد 

سنجد که عطر برگ و شکوفه‌های آن محرک عشق و مهر است و از مقدمات اصلی زایندگی به شمار می‌آید، باید بر سر خوان نوروزی نمایان باشد. وجود سنجد در سفره نوروزی انگیزه زایش کیهانی است گاه زرتشتیان دانه‌های سنجد را با آویشن در هم می‌آمیزند و همراه با نقل و سکه بر سر سفره نوروزی می‌گذارند.

سیر 

نماد میکروب زدایی و پاکیزگی محیط زیست و سلامت بدن و نیز زدودن چشم زخم است که باید حتما بر سر سفره نهاده شود.به اعتقاد زرتشتیان بوی سیر دیوان را می‌گریزاند. زرتشتیان سیر را با تکه‌های نان که در آن ترید کرده‌اند، در مراسم پرسه با سداب به کار می‌برند و بر سر سفره نیایش می‌گذارند.
پوست سیر را هرگز در جایی نمی‌گذارند زیرا معتقدند از سحر هم بدتر است، به همین جهت برای کندن پوست آن ابتدا سیر را در آب می‌خیسانند و بعد پوستش را می‌کنند، هم چنین معتقدند اگر پوست سیر را با پیاز گلپر و اسفند در خانه بسوزانند، به خصوص در صبح روز پنجشنبه، بویش، خانه را پاک می‌کند.

سرکه 

همانند سیر نمایانگر پاکی محیط، زدودن آلودگی و باطل کردن سحر و جادو است.

سماق 

سماق نماد عشق مهر و پیوند دلها است که بر سر سفره
هفت سین نهاده می‌شود.

سپند(اسفند) 

اسفند نیز نشانه‌ای است از دفع چشم زخم که در زمان‌های کهن مقدس بوده، است و در مراسم نیایشی به کار می رفته است. امروزه نیز ار آن برای دفع چشم زخم و به نیت درود فرستادن برای عزیزان از دست رفته و همچنین ضد عفونی کردن محیط استفاده می‌شود.
زرتشتیان اسفند را در خوانچه مخصوصی می‌نهند چراکه نشانه همه امشاسپندان و مقدسان است. اسفند همراه با کندر و دیگر خوشبوهای مخصوص آتش همیشه در خانه زرتشتیان وجود دارد و روزی 2 تا 3 بار آن‌ها را برآتش می ریزند به خصوص در مراسم سوگواری و شادی اسفند دود کردن امری رایج است.

سکه 

پول زرد و سفید در خوان نوروزی نمادی است از شهریور امشاسپند که موکل است بر فلزات و بودن آن بر سر خوان که موجب برکت و سرشاری کیسه است.
بر سر خوان نوروزی زرتشتیان و گاه غیر زرتشتیان چیدنی‌های دیگر هم نهاده می‌شود؛ شیرینی و نقل که نماد شیرین کامی است؛‌ گلابدان پر از گلاب و همچنین سبزی خوردن، ‌پنیر و کاهو که طراوت و نیز زیبایی سفره را دو چندان می‌کند.در برخی از سفره‌ها آرد هم وجود دارد که آن هم نمادی است از برکت نوروزی اما دو چیز مهم دیگر بر سر سفره
هفت سین نمادین است، یکی انار و دیگری تنگ ماهی.

انار 

انار از مقدس ترین درختان است که تقدسش را همچنان تا به امروز حفظ کرده است. درخت انار به سبب رنگ سبز تند برگ‌هایش و نیز به جهت رنگ و شکل غنچه و گل مانندش، همانند آتشدان است و همیشه مقدس بوده است. پردانگی انار نماینده برکت و باروری و رزق فراوان است و نمادی است از باروری ناهید.
زرتشتیان معمولا در تاس مس پر از آب یک عدد انار هم می‌گذارند با این باور که این میوه پردانه در سال جدید برکت و رزق فراوان برای خانواده به همراه داشته باشد، به ویژه انارهای خوش آب و رنگ و آبدار شهر کویری یزد که اکثرا برای استفاده در سفره‌های
هفت سین در پوششی از کاه در گودال‌های زمینی نگه داری می شود تا در سال نو به زیبایی سفره هفت سین بیفزاید.

ماهی 

یکی دیگر از زینت دهندگان سفره
هفت سین، ماهی است، اسفند ماه در برج حوت است و حوت یعنی ماهی. در هنگام نوروز برج حوت به برج حمل تحویل می‌گردد و از این رو نمادی از آخرین ماه سال در خوان نوروزی گذاشته می‌شود. علاوه بر آن ماهی یکی از نمادهای آناهیتا فرشته آب و باروری است که وظیفه اصلی نوروز را که باروری است بر عهده دارد. خوردن سبزی پلو با ماهی نیز در شب عید از این روست و ظرف پر از آب با چند ماهی قرمز نمادیست از روزی حلال.

گل بیدمشک 

گل بیدمشک نمادی است از اسپندارمذامشاسپند و گل نیز ویژه اسفند ماه است به خصوص گل بید‌مشک که از عطر خاصی نیز برخوردار است و در معطر ساختن فضای خانه نقش بسزایی دارد.

نارنج 

نمادی است از گوی زمین و هنگامیکه در ظرف آبی نهاده شده باشد، نمادی است از گوی زمین در کیهان و گردش آن بر روی آب نمودار گذاشتن برج‌های دوازده گانه و تحویل سال است.
علاوه بر این‌ها بر سر سفره زرتشتیان کاسه‌ای پر از پالوده خانگی و نیز کاسه‌ای از خشکبار ترش مزه مانند برگه شفتالو، ‌برگه زردآلو، ‌آلبالو و آلوچه را که قبلا در آب خیسانده‌اند، نیز می‌گذارند و نیز مقداری پسته، ‌فندق، بادام زمینی و تخمه را که قبلا خندان کرده و بو داده‌اند، داخل کیسه‌ای به نام دولک می‌ریزند و به عنوان آجیل نوروزی بر سر سفره می‌نهند.
علاوه بر آن بر سر سفره
هفت سین گلهای زیبا و خوشبویی چون گل نرگس،‌ گل سنبل و گل شب بو که نوید بخش بهار هستند، دیده می‌شود.
زمانیکه سفره چیده شد همه اهل خانه حمام رفته و لباس نو پوشیده، گرد سفره
هفت سین می‌نشینند و چند دقیقه مانده به تحویل سال همگی با هم خواندن سرودهایی، خداوند را سپاس و نیایش می‌کنند.
سال که تحویل شد جملگی با شادی وصف ناپذیری سال جدید را تبریک گفته، روبوسی می‌کنند؛ بانوی خانه آینه و گلاب پاش را از سر سفره برداشته و گلاب را در دست هر کدام می ریزد و همزمان آیینه را رو به روی چهره آنها می‌گیرد تا روی خود را ببیند. این کار از سالخورده ترین فرد خانواده شروع می شود.
آن گاه همگی به وسیله نقل خوشمزه یزدی(معمولا نقل بیدمشکی،‌ نقل بادام و یا نقل پسته) که در قنادی‌های یزد تهیه می‌شود و نیز سایر شیرینی‌ها پذیرایی شده، دهانشان را شیرین می کنند. سپس پدر خانواده به همه اعضای خانواده عیدی می‌دهد و بعد از آن مقداری از غذاهای درون سفره با شادی صرف می‌شود.
 


 

را پر از آب می‌کنند و به جای جواهرات با سبزه و روبان تزیین می‌کنند و همراه با تاس مسین پر از آب و برگ‌های آویشن در حالی که یک عدد انار سرخ هم در آن نهاده‌اند، بر سفره ممی گذارند. 
هفت سین زرتشتیان وجود آتشدان، نماد اردی بهشت امشاسپند، اهمیت خاصی دارد. آتش این مجمر از آتش مقدس مایه می‌گیرد معمولا در کنار آتشدان دانه‌های اسفند کندر اشتره و نیز چوب‌های خوشبو چون عود و صندل وجود دارد.
روشنایی تجلی اهورا مزدا است و نماد درستی و نیک اندیشی و راستی بنابراین باید بر سر سفره
هفت سین باشد. در ایران باستان در دو سوی آتشدان شمعدان‌های گران‌بها یا چراغ می‌نهادند و آنها را می‌افروختند و این نشانی از دنیای پرفروغ بی پایان بود که اهریمن بدانجا راه ندارد. 

"مقاله ای درباره عید نوروز "

 

 

مقاله درباره عید نوروز   

سر آغاز جشن ِ نوروز، روز نخست ماه فروردین (روز اورمزد) است و چون برخلاف سایر جشن‌ها برابری نام ماه و روز را به دوش نمی‌کشد ، بر سایر جشن‌ها‌ی ایران باستان برتری دارد. در مورد پیدایی این جشن افسانه‌های بسیار است، اما آنچه به آن جنبه‌ی راز وارگی می‌بخشد… 

، آیین‌های بسیاری است که روزهای قبل و بعد از آن انجام می‌گیرد. اگر نوروز همیشه و در همه جا با هیجان و آشفتگی و درهم ریختگی آغاز می‌شود ، حیرت انگیز نیست چرا که بی‌نظمی یکی از مظاهر آن است. ایرانیان باستان ، نا آرامی را ریشه‌ی آرامش و پریشانی را اساس سامان می‌دانستند و چه بسا که در پاره‌ای از مراسم نوروزی ، آن‌ها را به عمد بوجود می‌آوردند ، چنان که در رسم باز گشت … 

- مردگان (از ۲۶ اسفند تا ۵ فروردین) چون عقیده داشتند که فروهر‌ها یا ارواح درگذشتگان باز می‌گردند ، افرادی با صورتک‌های سیاه برای تمثیل در کوچه و بازار به آمد و رفت می‌پرداختند و بدینگونه فاصله‌ی میان مرگ و زندگی و هست و نیست را در هم می‌ریختند و قانون و نظم یک ساله را محو می‌کردند. 

باز مانده‌ی این رسم ، آمدن حاجی فیروز یا آتش افروز بود که تا چند سال پیش نیز ادامه داشت. از دیگر آشفتگی‌های ساختگی ، رسم میر نوروزی ، یعنی جا به جا شدن ارباب و بنده بود. در این رسم به قصد تفریح کسی را از طبقه‌های پایین برای چند روز یا چند ساعت به سلطانی بر می‌گزیدند و سلطان موقت بر طبق قواعدی اگر فرمان‌های بیجا صادر می‌کرد ، از مقام امیری بر کنار می‌شد. حافظ نیز در یکی از غزلیاتش به حکومت ناپایدار میر نوروزی گوشه‌ی چشمی دارد: سخن در پرده می‌گویم ، چو گل از غنچه بیرون‌ای که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی. خانه تکانی هم به این نکته اشاره دارد ؛ نخست درهم ریختگی ، سپس نظم و نظافت. تمام خانه برای نظافت زیر و رو می‌شد. در بعضی از نقاط ایران رسم بود که حتا خانه‌ها را رنگ آمیزی می‌کردند و اگر میسر نمی‌شد ، دست کم همان اتاقی که هفت سین را در آن می‌چیدند ، سفید می‌شد.

اثاثیه‌ی کهنه را به دور می‌ریختند و نو به جایش می‌خریدند و در آن میان شکستن کوزه را که جایگاه آلودگی‌ها و اندوه‌های یک ساله بود واجب می‌دانستند. ظرف‌های مسین را به رویگران می‌سپردند. نقره‌ها را جلا می‌دادند. گوشه و کنار خانه را از گرد و غبار پاک می‌کردند. 

فرش و گلیم‌ها را غاز تیرگی‌های یک ساله می‌زدودند و بر آن باور بودند که ارواح مردگان ، فروهر‌ها (ریشه‌ی کلمه‌ی فروردین) در این روز‌ها به خانه و کاشانه‌ی خود باز می‌گردند ، اگر خانه را تمیز و بستگان را شاد ببینند خوشحال می‌شوند و برای باز ماندگان خود دعا می‌فرستند و اگر نه ، غمگین و افسرده باز می‌گردند. از این رو چند روز به نوروز مانده در خانه مُشک و عنبر می‌سوزاندند و شمع و چراغ می‌افروختند. در بعضی نقاط ایران رسم است که زن‌ها شب آخرین جمعه‌ی سال بهترین غذا را می‌پختند و بر گور درگذشتگان می‌پاشیدند و روز پیش از نوروز را که همان عرفه یا علفه و یا به قولی بی بی حور باشد ، به خانه‌ای که در طول سال در گذشته‌ای داشت به پُر سه می‌رفتند و دعا می‌فرستادند و می‌گفتند که برای مرده عید گرفته اند. 

در گیر و دار خانه تکانی و از ۲۰ روز به روز عید مانده سبزه سبز می‌کردند. ایرانیان باستان دانه‌ها را که عبارت بودند از گندم ، جو ، برنج ، لوبیا ، عدس ، ارزن ، نخود ، کنجد ، باقلا ، کاجیله ، ذرت ، و ماش به شماره‌ی هفت- نماد هفت امشاسپند – یا دوازده شماره‌ی مقدس برج‌ها در ستون‌هایی از خشت خام بر می‌آوردند و بالیدن هر یک را به فال نیک می‌گرفتند و بر آن بودند که آن دانه در سال نو موجب برکت و باروری خواهد بود. خانواده‌ها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (= اندیشه‌ی نیک) ، هوخت (= گفتار نیک) و هوو.رشت (کردار نیک) سبز می‌کردند و فروهر نیاکان را موجب بالندگی و رشد آنها می‌دانستند. 

چهار شنبه سوری که از دو کلمه‌ی چهارشنبه  منظور آخرین چهارشنبه‌ی سال و سوری که همان سوریک فارسی و به معنای سرخ باشد و در کل به معنای چهارشنبه‌ی سرخ ، مقدمه‌ی جدی جشن نوروز بود. در ایران باستان بعضی از وسایل جشن نوروز از قبیل آینه و کوزه و اسفند را به یقین شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازار تهیه می‌کردند. بازار در این شب چراغانی و زیور بسته و سرشار از هیجان و شادمانی بود و البته خرید هرکدام هم آیین خاصی را تدارک می‌دید. 

غروب هنگام بوته‌ها را به تعداد هفت یا سه (نماد سه منش نیک) روی هم می‌گذاشتند و خورشید که به تمامی پنهان می‌شد ، آن را بر می‌افروختند تا آتش سر به فلک کشیده جانشین خورشید شود. در بعضی نقاط ایران برای شگون ، وسایل دور ریختنی خانه از قبیل پتو ، لحاف و لباس‌های کهنه را می‌سوزاندند. آتش می‌توانست در بیابان‌ها و رهگذرها و یا بر صحن و بام خانه‌ها افروخته شود. وقتی آتش شعله می‌کشید از رویش می‌پریدندو ترانه‌هایی که در همه‌ی آنها خواهش برکت و سلامت و بارآوری و پاکیزگی بود ، می‌خواندند. آتش چهار شنبه سوری را خاموش نمی‌کردند تا خودش خاکستر شود. سپس خاکسترش را که مقدس بود کسی جمع می‌کرد و بی آنکه پشت سرش را نگاه کند ، سر ِ نخستین چهار راه می‌ریخت. در باز گشت در پاسخ اهل خانه که می‌پرسیدند: “کیست؟” می‌گفت: “منم.” – ” از کجا می‌آیی؟” – “از عروسی… ” – “چه آورده‌ای؟” – “تندرستی…” 

شال اندازی از آداب چهارشنبه سوری بود. پس از مراسم آتش افروزی جوانان به بام همسایگان و خویشان می‌رفتند و از روی روزنه‌ی بالای اتاق (روزنه‌ی بخاری) شال درازی را به درون می‌انداختند. صاحب خانه می‌بایست هدیه‌ای در شال بگذارد. شهریار در بند ۲۷ منظومه‌ی حیدر بابا به آیین شال اندازی و در بند ۲۸ به ارتباط شال اندازی با برکت خواهی و احترام به درگذشتگان به نحوی شاعرانه اشاره دارد: برگردان بند ۲۷: عید بود و مرغ شب آواز می‌خواند دختر نامزد شده برای داماد ، جوراب نقشین می‌بافت… و هر کس شال خود را از دریچه‌ای آویزان می‌کرد وه… که چه رسم زیبایی است رسم شال اندازی هدیه عیدی بستن به شال داماد…

برگردان بند ۲۸ من هم گریه و زاری کردم و شالی خواستم شالی گرفتم و فوراً بر کمر بستم شتابان به طرف خانه‌ی غلام (پسر خاله‌ام) رفتم ، و شال را آویزان کردم… فاطمه خاله‌ام جورابی به شال من بست “خانم ننه‌ام” را به یاد آورد و گریه کرد… شهریار در توضیح این رسم می‌گوید: “در آن سال مادر بزرگ من (خانم ننه) مرده بود. ما هم نمی‌بایست در مراسم عید شرکت می‌کردیم ولی من بچه بودم ، با سماجت شالی گرفتم و به پشت بام دویدم. 

” از دیگر مراسم چهارشنبه سوری فالگوش بودو آن بیشتر مخصوص کسانی بود که آرزویی داشتند. مانند دختران دم بخت یا زنان در آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی که نماد گذار از مشکل بود می‌ایستادند و کلیدی را که نماد گشایش بود ، زیر پا می‌گذاشتند. نیت می‌کردند و به گوش می‌ایستادند و گفت و گوی اولین رهگذران را پاسخ نیت خود می‌دانستند. آنها در واقع از فروهر‌ها می‌خواستند که بستگی کارشان را با کلیدی که زیر پا داشتند ، بگشایند. قاشق زنی هم تمثیلی بود از پذیرایی از فروهر‌ها… زیرا که قاشق و ظرف مسین نشانه‌ی خوراک و خوردن بود. 

ایرانیان باستان برای فروهر‌ها بر بام خانه غذاهای گوناگون می‌گذاشتند تا از این میهمانان تازه رسیده‌ی آسمانی پذیرایی کنند و چون فروهر‌ها پنهان و غیر محسوس اند ، کسانی هم که برای قاشق زنی می‌رفتند ، سعی می‌کردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون غذا و آجیل را مخصوص فروهر می‌دانستند ، دریافتشان را خوش یُمن می‌پنداشتند. 

اما اصیل ترین پیک نوروزی سفره‌ی هفت سین بود که به شماره‌ی هفت امشاسپند از عدد هفت مایه می‌گرفت. دکتر بهرام فره وشی در جهان فروری مبنای هفت سین را چیدن هفت سینی یا هفت قاب بر خوان نوروزی می‌داند که به آن هفت سینی می‌گفتند و بعدها با حذف (یای) نسنت به صورت هفت سین در آمد.

او عقیده دارد که هنوز هم در بعضی از روستاهای ایران این سفره را ، سفره‌ی هفت سینی می‌گویند. چیزهای روی سفره عبارت بود از آب و سبزه ، نماد روشنایی و افزونی ، آتشدان ، نماد پایداری نور و گرما که بعد‌ها به شمع و چراغ مبدل شد ، شیر نماد نوزایی و رستاخیز و تولد دوباره ، تخم مرغ نماد نژاد و نطفه ، آیینه نماد شفافیت و صفا ، سنجد نماد دلدادگی و زایش و باروری ، سیب نماد رازوارگی عشق ، انار نماد تقدس ، سکه‌های تازه ضرب نماد برکت و دارندگی ، ماهی نماد برج سپری شده‌ی اسفند ، حوت (= ماهی) ، نارنج نماد گوی زمین ، گل بید مشک که گل ویژه‌ی اسفند ماه است ، نماد امشاسپند سپندار مز و گلاب که باز مانده‌ی رسم آبریزان یا آبپاشان است ( بر مبنای اشاره‌ی ابو ریحان بیرونی چون در زمستان انسان همجوار آتش است ، به دود و خاکستر آن آلوده می‌شود و لذا آب پاشیدن به یکد یگر نماد پاکیزگی از آن آلایش است. )

نان پخته شده از هفت حبوب ، خرما ، پنیر ، شکر ، بَرسَم (= شاخه‌هایی از درخت مقدس انار ، بید ، زیتون ، انجیر در دسته‌های سه ، هفت یا دوازده تایی) و کتاب مقدس. بعضی از مؤمنان مسلمان نوروز را مقارن با روز آغاز خلافت علی علیه السلام می‌دانستند چنانکه‌هاتف اصفهانی می‌گوید: نسیم صبح عنبر بیز شد ، بر توده‌ی غبرا زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا همایون روز نوروز است امروز و به فیروزی بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی مأوا بد نیست اشاره شود که در زمان شاهی ِ فتحعلیشاه قاجار و به فرمان او دستور داده بودند که شاعران به جای مدح ، حقیقت گویی کنند. شاعری با تکیه بر این فرمان شعر زیر را سرود و آن را در حضور شاه خواند و صله‌ی قابل توجهی هم دریافت نمود ! 

مگر دارا و یا خسرو ست این شاه بدین جاه و بدین جاه و بدین جاه ز کیخسرو بسی افتاده او پیش بدین ریش و بدین ریش و بدین ریش ز جاهش مُلک کیخسرو خراب است ز ریشش ریشه‌ی ایران در آب است در پایان با آرزوی سالی خجسته با ترجمه‌ی شعری از ابونواس شاعر اهوازی نوشتار را به انجام می‌بریم: مگر نمی‌بینی که ؛ خورشید به برج بره اندر شده و اندازه‌ی زمانه برابر گردیده؟ مگر نمی‌بینی که ؛ مرغان پس از زبان گرفتگی به آواز خوانی پرداخته‌اند؟ مگر نمی‌بینی که ؛ زمین از پارچه‌های رنگین گیاهان جامه بر تن کرده؟ پس بر نوشدن زمانه شاد کام می‌باش.. 

 

www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ایران ویج ‌

" تاریخچه عید نوروز "

 

 

نـوروز، جشن شکوهمـند ایران باستان، گــویای پیـشینه ی تابناک میهن ما و جلوه ای مهم از فرهنگ غنی قـوم ایران است.
نوروز که قرن های دراز است بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن روسـت که یک قــرارداد مصنـوعی اجتماعـی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست. جشن جهان اســت و روز شادمانـی زمین، آسمان، آفتاب، جــوشِ شگفتـنـی ها و شـور زدن ها و سـرشـار از هیجان هر آغاز.نوروز گذشت زمان و دگرگونی های دوران را شاهد بوده و پیوسته با آمد و رفت الهام بخش خود پایان فصلی دیگر را به ساکنـان این سرزمین کهنسال اعلام کرده است. نوروز، تجدید خاطــره بـزرگـــی است. خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت. گذشت سال هــای دراز نه تنها از شکوهمندی سنّتهای نوروزی نکاسته بلکه روشنگر این واقعیت بوده که بزرگ داشت نوروز و گرامی داشتن سنتهای آن با احساس و اندیشه ایرانی، پیوند ناگسستنی یافته است...

 نوروز,تاریخچه نوروز,نوروز جشن کهن ایرانی

 

مقالات تاریخی-تاریخچه کامل نوروز   

ابوریحان بیرونی در (التفهیم) در پاسخ به این سوال که: نـــوروز چیست؟ می نویسد: « نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت روز نو، نام کردند زیـرا که پیـشـانی سال نو است و آنـچه از پس اوست از این پنج روز، همه جشنهاست و ششم فروردین ماه نوروز را بزرگ دارند، زیرا که خسروان بدان پنج روز حق های خشم و گروهـان بگزاردندی و حاجت ها روا کـردنـدی، آنـگاه بدین روز ششم خلـوت کردندی، خاصگان را و اعتقاد پارسـایان اندر نـوروز نخستین آنست که اول روزی است از زمانه و بدو فلک آغازید گشتن.»
نوروز نامه منسوب به خیام آمده اســت که: « سبب نهادن نوروز آن بوده است که چـون دانستند که آفتاب را دو دور بـوده یکی آن سیصد و شست و پنج روز و ربــعی از به اول دقیـقه حمـل باز آید، بـه همان وقت هر روز که رفته بود بدین دقیـقه نتواند آمدن چـه هـر سال از مدت همی کم شود، چون جمشــید این دو را دریـافت انوروز نام نهاد و جشــن آیـین آورد. پـس از آن پادشاهـان دیـگر مردمان بدو اقتدار کردند.»
ابوریحان در آثار الباقیة، می نویسد: « برخی از علمای ایران می گویـند: سبـب این کـه ایـن روز را نـوروز می نامند این است کـه در ایـام تهمورث صـائبه آشکار شدنـد و چون جمشید بـه پادشاهی رسید دین خود را تجدید کرد و این کار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز را که روز تازهای بود، جمشید عید گرفت.»   

نوروز جشن کهن ایرانی 

  

نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

akairan

تاریخچه کامل نوروز



نقشی از جشن چهارشنبه سوری در عمارت چهل ستون  

بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان ،مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰) ۲۱ ماه مارس را به‌عنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی به‌رسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن می‌گیرند توصیف شده‌است.

پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیده‌بود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد. 


زمان نوروز 


جشن نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز می‌شود. در دانش ستاره‌شناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیم‌کره شمالی زمین به لحظه‌ای گفته می‌شود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان می‌رود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده می‌شود، و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد.

در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که تقویم هجری شمسی به کار برده می‌شود، نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقویم میلادی متداول است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته می‌شود و روز آغاز سال محسوب نمی‌شود.  

واژهٔ نوروز 


واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی «نو» و «روز» به وجود آمده است. این نام در دو معنی به‌کار می‌رود:

۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو
۲) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»

ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد می‌کردند. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو می‌نامیدند.  

واژه نوروز در الفبای لاتین 


پیشینه نوروز 


منشا و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. در برخی از متن‌های کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متن ها، کیومرث به‌عنوان پایه‌گذار نوروز معرفی شده است. پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شده است که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان، دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند.

برخی از روایت‌های تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت می‌دهد. بر طبق این روایت‌ها، رواج نوروز در ایران به ۵۳۸ سال قبل از میلاد یعنی زمان حمله کورش بزرگ به بابل بازمی‌گردد. همچنین در برخی از روایت‌ها، از زرتشت به‌عنوان بنیان‌گذار نوروز نام برده شده است. اما در اوستا (دست کم در گاتها) نامی از نوروز برده نشده است.  

نوروز در زمان سلسله هخامنشیان   


نگاره مراسم پیشکش هدایا به پادشاه ایران در تخت جمشید. برخی از پژوهشگران، این مراسم را به نوروز مربوط می‌دانند.کوروش دوم بنیان‌گذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد، جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامه‌هایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکان‌های همگانی و خانه‌های شخصی و بخشش محکومان اجرا می‌نمود. این آیین‌ها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار می‌شده است. در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار می‌شد. البته در سنگ‌نوشته‌های به‌جا مانده از دوران هخامنشیان، به‌طور مستقیم اشاره‌ای به برگزاری نوروز نشده است. اما بررسی‌ها بر روی این سنگ‌نوشته‌ها نشان می‌دهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشن‌های نوروز آشنا بوده‌اند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن می‌گرفته‌اند. شواهد نشان می‌دهد داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکه‌ای از جنس طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شده است. در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازه‌ای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار می‌شده است.

akairan

تاریخچه کامل نوروز


نگاره مراسم پیشکش هدایا به پادشاه ایران در تخت جمشید. برخی از پژوهشگران، این مراسم را به نوروز مربوط می‌دانند.    

نوروز در زمان اشکانیان و ساسانیان 


در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته می‌شد. در این دوران، جشن‌های متعددی در طول یک سال برگزار می‌شد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بوده است. برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول می‌کشید و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم می‌شد. نوروز کوچک یا نوروز عامه پنج روز بود و از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته می‌شد و روز ششم فروردین (خردادروز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا می‌شد. در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقه‌ای از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشه‌وران و اشراف) به دیدار شاه می‌آمدند و شاه به سخنان آنها گوش می‌داد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر می‌کرد. در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان شاه به حضور وی می‌آمدند.

شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سال‌های کبیسه رعایت نمی‌شده‌است. بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب می‌ماند و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل‌های گوناگون سال جاری بوده است. اردشیر بابکان، بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.

در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا می‌کردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را می‌کاشتند و تا روز شانزدهم فروردین آنها را جمع نمی‌کردند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود، در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران همچنین متداول بود که در بامداد نوروز، مردم به یکدیگر آب بپاشند. از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند. همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز به‌عنوان عیدی متداول شد.  

 نوروز پس از اسلام 


 نقشی از جشن چهارشنبه سوری در عمارت چهل ستوناز برگزاری آیین‌های نوروز در زمان امویان نشانه‌ای در دست نیست و در زمان عباسیان نیز به نظر می‌رسد که خلفا گاهی برای پذیرش هدایای مردمی، از نوروز استقبال می‌کرده‌اند. با روی کار آمدن سلسله‌های سامانیان و آل بویه، جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار شد.

akairan

تاریخچه کامل نوروز

در دوران سلجوقیان، به دستور جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی تعدادی از ستاره شناسان ایرانی از جمله خیام برای بهترسازی گاهشمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار قرار دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند. بر اساس این گاهشمار که به تقویم جلالی معروف شد، برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که هر چهار سال یک‌بار، تعداد روزهای سال را (به‌جای ۳۶۵ روز)، برابر با ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. طبق این قاعده، می‌بایست پس از انجام این کار در ۷ دوره، در دوره هشتم، به جای سال چهارم، بر سال پنجم یک روز بیفزایند. این گاهشمار از سال ۳۹۲ هجری آغاز شد.

نوروز در دوران صفویان نیز برگزار می‌شد. در سال ۱۵۹۷ میلادی، شاه عباس صفوی مراسم نوروز را در عمارت نقش جهان اصفهان برگزار نمود و این شهر را پایتخت همیشگی ایران اعلام نمود.


نوروز در دوران معاصر 


نوروز به عنوان یک میراث فرهنگی در دوران معاصر همواره مورد توجه مردم قرار داشته و هر ساله برگزار می‌شود. البته برگزاری جشن نوروز به صورت آشکار در برخی از کشورها توسط برخی حکومت‌ها برای مدت زمانی ممنوع بوده است. حکومت شوروی برگزاری جشن نوروز را در برخی از کشورهای آسیای میانه مانند ترکمنستان، قرقیزستان و تاجیکستان ممنوع کرده بود و این ممنوعیت تا زمان میخائیل گورباچف ادامه داشت. با این وجود، مردم این مناطق نوروز را به‌گونهٔ پنهانی و یا در روستاها جشن می‌گرفته‌اند. همچنین برخی از مردم این مناطق برای جلب موافقت مقامات محلی نام دیگری بر روی نوروز می‌گذاشتند؛ به‌طور مثال در تاجیکستان، مردم با اتلاق جشن لاله یا جشن ۸ مارس سعی می‌کردند که آیین‌های نوروز را بی مخالفت مقامات دولتی به جای آورند. همچنین در افغانستان، در دوران حکومت طالبان، برگزاری جشن نوروز ممنوع بود و این حکومت تنها تقویم هجری قمری را به رسمیت می‌شناخت.

akairan

تاریخچه کامل نوروز

 نوروز در اشعار فارسی  


گویندگان ایرانی از دیرباز تا فرخی ترجیع‌بند مشهوری در وصف نوروز دارد که بند اول آن چنین است: 


ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید                                کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید                                      تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید                                        ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید                          چنان‌دانی که هرکس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پندار همی خوشتر ز پار آید                                 وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار اید
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی                       ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی   

منوچهری مسمطی در نوروز ساخته که بند اول آن این است: 


آمد نوروز هم از بامداد                                                         آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد                                                مرز زمستان و بهاران بزاد
ز ابر سیه روی سمن بوی داد                                              گیتی گردید چو دارالقرار 

 

هم او در مسمط دیگر گفته: 


نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز                                           زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی نغز و دل‌انگیز و دلفروز                                         ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز
کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زانکوز                                   بر قافیه خوب همی خواند اشعار  

بوالفرج رونی گوید: 


جشن فرخنده فروردین است                                                 روز بازار گل و نسرین است
آب چون آتش عود افروزست                                                  باد چون خاک عبیر آگین است
باغ پیراسته گلزار بهشت                                                       گلبن آراسته حورالعین است  

 

مسعود سعد سلمان از عید مزبور چنین یاد کند: 


جمال‌الدین عبدالرزاق گفته: 


اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری                                       هریکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری
گر تماشا می‌کنی برخیز کاندر باغ هست                                 با چون مشاطه‌ای و باغ چون لعبت گری
عرض لشکر می‌دهد نوروز و ابرش عارض است                      وز گل و نرگس مراد را چون ستاره لشکری 

در غزلی گفته: 


ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی                                           از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن                     که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست                             که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی                                 به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی  

  

حافظ  

 

هاتف در قصیده‌ای گوید: 


نسیم صبح عنبر بیز شد بر توده غبرا                                        زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا
ز فیض ابر آزادی زمین مرده شده زنده                                     ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا
بگرد سرو گرم پرفشانی قمری نالان                                        به پای گل به کار جان سپاری بلبل شیدا...
همایون روز نوروز است امروز و بیفروزی                                   بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوی 

قاآنی در قصیده‌ای به وصف نخستین روز بهار گوید: 


رساند باد صبا مژده بهار امروز                                                   ز توبه توبه نمودم هزار بار امروز
هوا بساط زمرد فکند در صحرا                                                   بیا که وقت نشاطست و روز کار امروز
سحاب بر سر اط
بوستان بارد                                                    به جای قطره همی در شاهوار امروز
رسد به گوش دل این مژده‌ام ز هاتف غیب                                 که گشت شیر خداوند شهریار امروز  

  

فال


جغرافیای نوروز    

منطقه‌ای که در آن جشن نوروز برگزار می‌شد، امروزه شامل چند کشور می‌شود و همچنان در این کشورها جشن گرفته می‌شود. برخی آیین‌های نوروز در این کشورها با هم متفاوت‌اند. مثلاً در افغانستان سفره هفت‌میوه می‌چینند؛ اما در ایران سفره هفت سین می‌اندازند.

جغرافیای نوروز با نام نوروز یا مشابه آن، سراسر خاورمیانه، بالکان، قزاقستان، تاتارستان، در آسیای میانه چین شرقی (ترکستان چین)، سودان، زنگبار، در آسیای کوچک سراسر قفقاز تا آستراخان و نیز آمریکای شمالی، هندوستان، پاکستان، بنگلادش، بوتان، نپال و تبت را شامل می‌شود. همچنین کشورهایی مانند مصر و چین جزو سرزمین‌هایی نیستند که در آنها نوروز جشن گرفته می‌شد، اما امروزه جشن‌هایی مشابه جشن نوروز در این کشورها برگزار می‌شود.

در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۰۹(۱۰ فروردین ۱۳۸۸)، پارلمان فدرال کانادا، اولین روز بهار هر سال را به عنوان نوروز 

 (Nowruz Day)، عید ملی ایرانیان و بسیاری اقوام دیگر نامگذاری کرد.

در تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۱۰ سازمان ملل متحد با تصویب یک قطعنامه در مقر سازمان در نیویورک، عید نوروز را به عنوان روز بین‌المللی نوروز و فرهنگ صلح در جهان به رسمیت شناخت.


 
کشورهایی که نوروز را جشن می‌گیرند 


ایران • افغانستان • تاجیکستان • ترکمنستان • عراق • ترکیه • سوریه • لبنان • جمهوری آذربایجان • ازبکستان • قرقیزستان • قزاقستان • پاکستان 
 
کشورهایی که جشنی مشابه نوروز دارند 


 ارمنستان • مصر • چین • زنگبار
 
آیین های مرتبط با جشن نوروز 


 

خانه‌تکانی یکی از آیین‌های نوروزی است که مردم بیشتر مناطقی که نوروز را جشن می‌گیرند به آن پایبندند. در این آیین، تمام خانه و وسایل آن در آستانه نوروز گردگیری، شستشو و تمیز می‌شوند. این آیین در کشورهای مختلف از جمله ایران، تاجیکستان و افغانستان برگزار می‌شود.   

آتش‌افروزی  


 برگزاری مراسم آتش‌افروزی در میان کردها در شهر استانبول،ترکیهرسم افروختن آتش، از زمان‌های کهن در مناطق نوروز متداول شده است. در ایران ، جمهوری آذربایجان و بخش‌هایی از افغانستان، این رسم به‌صورت روشن کردن آتش در شب آخرین چهارشنبه سال متداول است. این مراسم چهارشنبه‌سوری نام دارد. پریدن از روی آتش در ایام نوروز در ترکمنستان نیز رایج است. همچنین رسم افروختن آتش در بامداد نوروز بر پشت بام‌ها در میان برخی از زرتشتیان (از جمله در برخی از روستاهای یزد در ایران) مرسوم است. در سالهای نه چندان دور مردم به تپه ها و دشت های اطراف رفته و با جمع کردن بوته های خار آن را به محله خود آورده و در غروب آفتاب هفت کپه بوته کوچک درست می کردند و ظرف چند دقیقه همه همسایه ها از روی آن می پریدند ولی متاسفانه در سالهای اخیر این آیین شاد و بی خطر تبدیل به میدان جنگی شده با سر و صداهای ناهنجار انفجار نارنجکها و خطرات و مزاحمت برای مردم که جای بسی تاسف دارد و همه ساله از چند روز قبل از چهارشنبه سوری آسایش را از مردم سلب می نماید

akairan

تاریخچه کامل نوروز


سفره‌های نوروزی

 
سفره هفت سین از سفره‌های نوروزی است که در ایران، جمهوری آذربایجان و برخی از نقاط افغانستان رایج است.پرونده سفره‌های نوروزی یکی از آیین‌های مشترک در مراسم نوروز در بین مردمی است که نوروز را جشن می‌گیرند. در بسیاری از نقاط ایران ، جمهوری آذربایجان و برخی از نقاط افغانستان، سفره هفت سین پهن می‌شود. در این سفره هفت چیز قرار می‌گیرد که با حرف سین آغاز شده باشد؛ مثل سرکه، سنجد، سمنو، سیب و...پهن کردسفره هفت سین در ایران آداب و رسوم خاصی دارد. روی سفره آینه می گذارن که نشانه روشنایی، شمع که نشانه نورو درخشش، یک کاسه آب که نشانه پاکی می‌باشد.برای زیبایی سفره از سنبل استفاده می‌کنندو این جزء سین‌های هفت سین به حساب نمی‌آید. برای تزئین سفره از تخم مرغ رنگ شده استفاده می‌شود. بعد از ورود ماهی قرمز از چین به ایران از این ماهی‌های کوچک جهت زیبایی سفره هفت سین استفاده می‌شود همچنین بعد از ورود اسلام به ایران کتاب قرآن نیز بر روی سفره قرارداده می‌شود. تمامی هفت سینی که چیده می‌شود یک معنی خاص را نیز به همراه دارند. مثلا سیب نماد زیبایی وتن درستی است؛سنجد به روایتی نماد عشق و محبت است؛سبزه سرسبزی زندگی؛سمنو برکت؛سکه رزق و روزی؛و سیر سمبل شفاو سلامتی است. در کابل و شهرهای شمالی افغانستان، سفره هفت میوه متداول است. در این سفره، هفت میوه قرار می‌گیرد، از جمله؛ کشمش سبز و سرخ، چارمغز، بادام، پسته، زردآلو و سنجد. چیدن سفره‌ای مشابه با استفاده از میوه خشک شده، در بین شیعیان پاکستان هم مرسوم است.

لاوه بر این، سفره هفت شین در میان زرتشتیان، و سفره هفت میم در برخی نقاط واقع در استان فارس در ایران متداول است. در جمهوری آذربایجان نیز بدون توجه به عدد هفت، بر روی سفره‌های نوروزی خود، آجیل قرار می‌دهند.   

غذاهای نوروزی 


یکی از متداول‌ترین غذاهایی که به مناسبت نوروز پخته می‌شود، سمنو (سمنک، سومنک، سوملک، سمنی، سمنه) است. این غذا با استفاده از جوانه گندم تهیه می‌شود. در بیشتر کشورهایی که نوروز را جشن می‌گیرند، این غذا طبخ می‌شود. در برخی از کشورها، پختن این غذا با آیین‌های خاصی همراه است. زنان و دختران در مناطق مختلف ایران،افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان سمنو را به‌صورت دسته‌جمعی و گاه در طول شب می‌پزند و درهنگام پختن آن سرودهای مخصوصی می‌خوانند.

پختن غذاهای دیگر نیز در نوروز مرسوم است. به‌طور مثال در بخش‌هایی از ایران؛ سبزی پلو با ماهی، در ترکمنستان؛ نوروزبامه، در قزاقستان؛ اویقی آشار، در بخارا؛ انواع سمبوسه پخته می‌شود. به‌طور کلی پختن غذاهای نوروزی در هر منطقه‌ای که نوروز جشن گرفته می‌شود مرسوم است و هر منطقه‌ای غذاها و شیرینی‌های مخصوص به خود را دارد.   

دید و بازدید نوروزی 


دید و بازدید عید یا عید دیدنی یکی از سنت‌های نوروزی است که در بیشتر کشورهایی که آن را جشن می‌گیرند، متداول است. در برخی از مناطق، یاد کردن از گذشتگان و حاضر شدن بر مزار آنان در نوروز نیز رایج است.   

سیزده بدر یا طبیعت ‌گردی 


مردم ایران روز سیزدهم فروردین، به مکان‌های طبیعی مانند پارک‌ها، باغ‌ها، جنگل‌ها و ماطق خارج از شهر می‌روند. این مراسم سیزده‌به‌در نام دارد. از کارهای رایج در این جشن، گره زدن سبزه و گفتن دروغ سیزده است. مراسم سیزده‌به‌در در مناطق غربی افغانستان ازجمله شهر هرات نیز برگزار می‌شود. با وجودی که روز سیزدهم فروردین در کشور افغانستان جزو تعطیلات رسمی نیست، اما مردم این مناطق برای گردش در طبیعت، عملاً کسب و کار خود را تعطیل می‌کنند. مردم این منطقه همچنین اولین چهارشنبه سال را نیز با گردش در طبیعت سپری می‌کنند. علاوه بر این، ساکنان کابل در افغانستان، در طول دو هفته اول سال برای گردش به همراه خانواده به مناطقی که در آنها گل ارغوان می‌روید، می‌روند.

یکی دیگر از آیین‌های نوروز که در آسیای میانه و کشور تاجیکستان مرسوم است، مراسم گل‌گردانی و بلبل‌خوانی است. گل گردان‌ها از دره و تپه و دامنهٔ کوه‌ها، گل چیده و اهل دهستان خود را از پایان یافتن زمستان و فرا رسیدن عروس سال و آغاز کشت و کار بهاری و آمدن نوروز مژده می‌دهند.   

جشن جهانی نوروز 



در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد. در این جشن، سران کشورهایی که نوروز را جشن می‌گیرند گردهم می‌آیند و این آیین باستانی را گرامی می‌دارند. هر ساله یکی از این کشورها، میزبان جشن جهانی نوروز است.  

  

***********************************************************************************


منابع : ویکی پدیا
ویرایش و تلخیص:آکاایران 

در متن‌های گوناگون لاتین، بخش نخست واژه نوروز با املای No،Now،Nov و Naw و بخش دوم آن با املای Ruz، Rooz و Rouz نوشته شده است. در برخی از مواقع این دو بخش پشت سر هم و در برخی با فاصله نوشته می‌شوند. اما به باور دکتر احسان یارشاطر بنیان‌گذار دانشنامه ایرانیکا، نگارش این واژه در الفبای لاتین با توجه به قواعد آواشناسی، به شکل Nowruz توصیه می‌شود. این شکل از املای واژه نوروز، هم‌اکنون در نوشته‌های یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار می‌رود. 

" دل نوشته رویاپوراحمدگربندی "

 

 

" دل نوشته رویاپوراحمدگربندی صرفا جهت مطالعه است ؛ کپی برداری پیگرد قانونی دارد "

***************************************************************

 

 صدای پای بهار از آن سوی پرچین می آید ؛

صدای پای زمستان که آرام به سوی آن طرف مرزهای مه گرفته خاطرات می آید ؛

نگاه سبزمن درآلاچیق ضیافت آلاله ها و شقایق ها به سوی فلق گره می خورد ؛         1

گلبوته های سرخ عشق ، کارت دعوتی از برگهای نیاز چنار فرستاده اند :                2

جا پای سبز بهار بر دشت های خشک می رسد

دلِ تفتیده کویرِ خشک باور نگاهم       3

به سوی دل سبز با طراوت نگاهت      4

به سوی عرش می رود

 صدای بلبل نیمه شب تو را می خواند      5

و من در خواب غفلتم !

از عرش کوره راهی سبز با پلکانی آهیخته به گل های یاس

هر روز گل های سرخ شقایق به دشت خشک می رسد         6    

نگاه سبز من به گل های نسترن گره می خورد         7   

که باورهای سبز آسمان   

ازعهد عتیق تا به عهد معاصر زمین

خاک می خورد !    8

نگاه خشک زمینی آدمک های مسخ شده

بنگر !

پیچیده در الیاف پر زرق وبرق مهد

گم گشته اند      9

گل های سرخ شقایق هر روز    10

پیچیده در الیاف نور

به مهد پر مکر و فریب فرود می آیند

آمده اند تا نظارگر هبوط دوباره بشر

به خاک سرد زمین باشند

صدای من ، صدای جویباران جاری پردیس است       11

صدای گم شده ی لاله های پرپر         12

صدای از یاد رفته یاس کبود     13

صدای به خود آیید نرگس تازه دشت       14

صدای گل رستخیز همه گل های عالم " ثار " می آید      15

صدای من ، صدای بیدار باش خفته گان مهد       11

صدای پای بهار ، صدای رستخیز طبیعت می آید

به شکوفه ها       16

به باران            16

نگاه من ، صدای من بیدار معروف است      17

---------------------------------------------------------------------------------------

دل نوشته : رویا پوراحمدگربندی ، جمعه 1 /01/1393

1-شهدا

2-شهدا

3-انسان های غرق در مادّیات دنیا

4-شهدا

5-صدای آواز بلبل ، در نیمه های شب

6-شهدا

7-مومنان خدا

8-مسلمانان وظیفه امربه معروف و نهی امنکر را فراموش کرده اند

9- انسان های غرق در مادّیات دنیا

10-شهدا

11-صدای وجدان همه انسان ها

12-شهدا

13-حضرت فاطمه زهرا (س)

14-امام زمان (عج)

15-امام حسین (ع)

16- قسم

17-صدای وجدان خوابیده مسلمانان ، که امر به معروف و نهی از منکر