باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد
تکبیرهای جنگل و صحرا شروع شد
بابا که رفت دختر خود را بغل کند
بغضش گرفت و عشق همانجا شروع شد
صف بسته بود جمع ملائک در انتظار
پرده کنار رفت و تماشا شروع شد
کوثر به جوش آمد و رضوان خروش کرد
جشن و سرور عالم بالا شروع شد
چشمش به چشمهای پدر خورد و بعد از آن
لبخندهای ام ابیها شروع شد
***
تا سالها برای پدر، مادری کند
همراه او بماند و پیغمبری کند
تا عشق را نفس بکشد در هوای او
بابا برای او شود و او برای او
هی دور او بچرخد و پروانه ای شود
دستش برای موی پدر شانه ای شود
خیره شود به صورت او تا به ماه خود
- بوی بهشت هدیه کند با نگاه خود
تا پاره ی تنش بشود، میوه ی دلش
آئینه ای مقابل شکل و شمایلش
تا سالها همین بشود ماجرای او:
بابا برای او شود و او برای او
***
بادی وزید و خنده ی دریا تمام شد
احساس خوب جنگل و صحرا تمام شد
خورشید او غروب خودش را بغل گرفت
یخ بست قلب عالم و گرما تمام شد
آئینه ای شکست و غمی انعکاس
کرد آئین مهربانی دنیا تمام شد
تنها بهانه بود برای وجود او
راهی شد و بهانه ی زهرا تمام شد
***
این کار، کار کیست؟! چه بد می زند
به در باور نکردنیست ، لگد می زند به در؟!
مشعل گرفته است که آتش به پا کند
یا با طناب دست شما را جدا کند
شاید تو بی علی شوی و او بدون تو...
از پشت در صدا بزنی یا علی نرو!
یعنی که قطره قطره بریزی به کوچه ها
نامش نیفتد از دهنت تا به انتها
یعنی بجنگ! وقت تماشا نمانده است
یعنی به او نشان بده تنها نمانده است
***
اینجا کجاست؟! چادر خاکی! چه می کنی؟!
تنها ترین نشانه ی پاکی چه می کنی؟!
اینجا غریبه نیست، چرا رو گرفته ای؟!
آیا تویی که دست به زانو گرفته ای؟!
دیر آمدم بگو که چه کردند کوچه ها
بانوی قد خمیده! زمین می خوری چرا؟!
این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟!
هی دست مشت کرده به دیوار می زند
***
حق دارد او که طاقت این روز را نداشت
روزی که خانه دست کم از کربلا نداشت
روزی که از صدای غمت شهر خسته شد
روزی که چشمهای تو یکباره بسته شد
روزی که زخمهای عمیقت دوا نداشت
روزی که گریه های تو دیگر صدا نداشت
ای کاش بر زمین اثری از فدک نبود
ای کاش دست شوهر تو بی نمک نبود
***
توفان گرفت و آن شب یلدا شروع شد
خون گریه های عالم بالا شروع شد...
***حسن اسحاقی***
وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ کَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ
مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی
لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ اَلْفاسِقُونَ(سوره نور/۲۴)
«خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، وعده داده است که حتما آنان را در این زمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همانگونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین خود قرار داد. و آن دینی که بر ایشان پسندیده است، به سودشان مستقر میکند، و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا]مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند و هرکس پس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند.»
آیه شریفه از وعدهای بسیار زیبا خبر میدهد؛ خداوند به مؤمنان صالح وعده میدهد که برای آنان جامعهای صالح مخصوص خود درست میکند و زمین را در اختیارشان قرار میدهد. دینشان را در زمین چیره و برتر میسازد.امنیت را جایگزین ترسشان میکند.فقط خدای را عبادت میکنند.
این آیه خطاب به امت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بوده و خداوند در آن از تعبیر «وعد» استفاده کرده است و وعدههای خدا تخلف بردار نیست. بنابراین، مفاد آن این میشود که خداوند، به گروهی از امت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله وعدۀ «استخلاف» روی زمین را داده است. این گروه دو ویژگی مهم و اساسی دارند. اول :ایمان، که همۀ اعماق وجودشان را پر کرده است.دوم: عمل صالح، که همۀ اعضا و جوارحشان در خدمت و اطاعت مولا است.
این وعده چند ویژگی دارد:
خلافت بر روی زمین
خلافت؛ یعنی، مسلط شدن بر کل زمین و استفاده از موهبتهای آن. البته خداوند متعال خلافت روی زمین را به امتهای صالح پیشین؛ (مانند قوم نوح و صالح) نیز عطا فرموده بود به نظر میآید مراد از این خلافت و حکومت، تنها اصل جانشینی است، نه گستره و محدوده آن؛ یعنی، همانگونه که دیگران به حکومت و خلافت در زمین-هرچند در منطقهای محدود-رسیدند، شما هم میرسید. اینکه چرا برای همۀ زمین از کلمه «الارض» استفاده شده، دلیلهای متعدد دارد؛ از جمله: ١ . اصل «اطلاق» است، قید زدن نیاز به دلیل دارد. ٢ . تمکین دین مورد رضایت و امنیت کامل، زمانی اتفاق میافتد که سراسر زمین، تحت حاکمیت و سیطره اینان باشد. ٣ . روایاتی که در ذیل آیه وارد شده است.
تمکین دین مورد رضایت خدا
تمکین هرچیزی برقرار کردن آن در یک مکان است و این کنایه از پایداری، تزلزل نداشتن و زوال ناپذیری آن چیز میباشد؛ به گونهای که اگر اثراتی داشته باشد، هیچ مانعی جلوی تأثیر آن را نمیگیرد.
«تمکّن دین» در آیۀ به این معنا است که بر سر راه آن هیچگونه کفر و شرکی ایجاد نکنند. اوامر و دستوراتش محترم شمرده شده و بدان عمل شود.اصول و معارفش مورد پذیرش همگان بوده و همه به آن معتقد باشند و دربارۀ آن اختلاف نکنند.
دین مورد رضایت
دینی که خدا آن را «پسندیده» است، همانا دین مقدس اسلام است که در جریان غدیر خم با نصب ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام تمام و کمال یافت و کافران از نابودی آن ناامید گشتند:
اَلْیَوْمَ یَئِسَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ \
عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِیناً(مائده/۵)
دینی که ولایت اهل بیت عصمت و طهارت در متن آن قرار دارد، اسلام است و امامت امام علی تا امام مهدی علیه السّلام را در بر دارد، دین «مرضی» و مورد قبول خداوند است.
امنیت
در چنین دورانی ترس و خوف تبدیل به امنیت و آرامش میشود. طبیعی است که ترس و خوف، عواملی دارد و از بین رفتن آن نیز، نتیجه از بین رفتن اسباب و علل است. پس، در این دوران هیچ عاملی، باعث نگرانی و ترس برای مؤمنان نخواهد بود.
عبادت صحیح
نتیجه چنین حکومتی، این است که تنها خداوند «عبادت» میشود؛ همۀ مظاهر شرک، از بین میرود؛ عبادات خالصانه تنها برای او خواهد بود و دیگر هیچ معبودی جز خدا، پرستیده نمیشود.
تغییر خطاب در آیه از غایب (وعد اللّه) به متکلم وحده (یعبدوننی) و استفاده از عبارت نکره «شیئا» در سیاق نفی که مفید عموم است، هردو به خوبی بر از بین رفتن شرک بهطور کامل و حاکمیت توحید دلالت دارد.
علامه طباطبایی (ره) درباره جمله «و من کفر بعد ذلک. . .» میفرماید: ذلک» (که برای اشاره است) به «موعود» (وعده خدا) باز میگردد؛ لذا مناسب است که کلمه «کفر» را به معنای کفران (در مقابل شکر نعمت) بگیریم و چنین معنی کنیم: «هرکس کفران کند بعد از تحقق این وعده، او واقعا فاسق است.
طبق این گفتار، «کفر» دامنه وسیعی را در بر میگیرد و به این معنا است که هرکس این موهبت الهی را ضایع کرده و از آن استفاده نکند، فاسق بوده و از راه عبودیت و بندگی خارج شده است.پس از بیان قسمتهای گوناگون آیه، اکنون جای این پرسش است که: منظور خداوند از این وعده، شامل چه افرادی میشود؟
برخی از مفسران-مانند صاحب تفسیر نمونه- معتقدند: آیه عمومیت دارد و نتیجه آن چنین است که در هرزمان، که پایههای ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود؛ آنان دارای حکومتی ریشهدار و پرنفوذ خواهند شد. البته بیشک، حکومت حضرت مهدی علیه السّلام مصداق کامل این آیه است.
علامه طباطبایی (ره) بیان بلندی در این زمینه دارد که خلاصه آن چنین است: از ظاهر آیه استفاده میشود که آیه مربوط به برخی از افراد امت اسلام است و اینان دارای مجتمعی صالح خواهند بود. این جامعه دارای دین مرضیّ خدا بوده و دین اسلام به گونهای در جامعه برقرار میگردد که تزلزلی در آن راه نخواهد یافت و امنیت به گونهای در آن اجتماع به وجود میآید که دیگر از هیچ دشمنی (خارجی، داخلی، علنی و پنهانی) نمیترسند. [چرا که همه زمینههای خوف از بین میرود و لذا خوف تبدیل به امنیت میشود]. اینچنین امنیتی است که جای امتنان دارد؛ چرا که آیه در مقام امتنان و منت گذاشتن بر مردم است و امتنان وقتی مناسب و پذیرفتنی است که جامعه از هرجهت در امان بوده و آزادی برای همه باشد. در این جامعه اخلاص در عبادت عمومیت پیدا میکند و بنیان هر کرامتی غیر از تقوا منهدم میشود. این جامعه با این صفات تاکنون به وجود نیامده است.
پس اگر مصداقی داشته باشد، در روزگار امام مهدی علیه السّلام میباشد و حق مطلب این است که اگر واقعا بخواهیم حق معنای آیه را به آن بدهیم، آیه جز با اجتماعی که با ظهور حضرت مهدی علیه السّلام تشکیل میشود، قابل انطباق با هیچ مجتمعی نیست.
ممکن است کسی بگوید: هرچند این آیه مربوط به حکومت حضرت مهدی علیه السّلام است؛ ولی آیا از این آیه میتوان استفاده کرد که ایشان زنده و حاضر است؟ در پاسخ باید گفت: آری، وجود امام زندۀ حاضر را از همین آیه و باتوجّه به آیات دیگر، میتوان برداشت کرد.
دین مورد رضایت خدا، اسلام است و این دین آنهنگام کامل و مورد رضایت خدا قرار گرفت که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در غدیر خم؛ امام علی علیه السّلام را به عنوان خلیفه و ولیّ تعیین کرد و این ولایت و خلافت را جزء دین قرار داد و وجود آن را باعث اکمال و اتمام دین دانست:
« اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ...» پس تا دین هست، ولایت و خلافت نیز باید باشد و چون در هرزمان دین هست، ولی و خلیفه نیز باید تا قیامت باشد.
هررهبری که بخواهد حکومت کند، خود باید برای تشکیل این حکومت برنامهریزی کند؛ چنان که سنت خدا بر این قرار گرفته است و با رجوع به خلافت و رهبری پیشوایان و پیامبران گذشته؛ این مطلب روشن میشود. امام زمان علیه السّلام نیز که میخواهد حاکمیت دوران ظهور را بر عهده داشته باشد، باید خود رهبری قیام و تشکیل حکومت را در دست بگیرد و نیروسازی کند. پس باید زنده و حاضر باشد و در راستای ایجاد انقلاب جهانی و تشکیل حکومت خویش، فعالیت کند.
وعده خدا در هرزمان که مقتضی فراهم و موانع مفقود باشد، امکانپذیر است و خداوند این را به عهدۀ انسانها گذاشته است.
«إِنَّ اَللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بانفسهم»(رعد/۱۳) یعنی، هرزمان که انسانها بخواهند،
خدا تغییر میدهد. پس هرزمان که انسانها حاکمیت مهدی علیه السّلام را بخواهند، خداوند آن را رقم میزند. بنابراین باید امام و رهبر در هر زمان باشد تا با خواست انسانها، قیام جهانی و حکومت عدل برقرار شود. امام صادق علیه السّلام در روایتی فرمود:
«إنّه لم یجیء تأویل هذه الآیة و لو قام قائمنا، سیری من یدرکه ما یکون من تأویل هذه الآیة، و لیبلغنّ دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله ما بلغ اللّیل حتّی لا یکون مشرک علی ظهر الارض کما قال اللّه تعالی:« یَعْبُدُونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً»
تأویل و مصداق این آیه هنوز نیامده است. هنگامی که قائم ما قیام کند کسی که او را درک میکند، تأویل این آیه را میبیند.
هر آینه دین محمد صلّی اللّه علیه و آله به هرجایی که شب برسد، میرسد (همه کره زمین) ؛ به صورتی که هیچ مشرکی بر روی زمین نخواهد بود؛ همانگونه که خداوند فرمود یَعْبُدُونَنِی...
خبرگزاری مهر
برگرد ای توسل شب زنده دارها
پایان بده به گریه ی چشم انتظارها
از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو
حاجت روا شوند هزاران هزارها
یکبار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها
از درد بی حساب فقط داد میزنم
آیا نمیرسند به تو این هوارها
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو "مهزیار" شد
یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها
دیگر برای تو صدقه رد نمیکنم
بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها
یکبار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاد بارها
شب ها بدون آمدنت صبح می شوند
برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند
یا ایها العزیز تمام ندارها
***** علی اکبر لطیفیان ******
مستضعف فکری کسانی هستند که دچار نادانی هستند. ناتوان بهشمار میروند و وظیفه دانشمندان و آگاهان بیرون آوردن آن افراد از تیرگی نادانی به نور دانش است.
این وظیفه در طول تاریخ بر دوش پیامبران و اولیای الهی بوده است. چنانچه خداوند متعال در آیه ۱۶۴ سوره مبارکه آل عمران می فرماید«لقد منّ الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین ، به درستی که خداوند بر مومنین منت گذارد که یکی را از آن میانه برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان بخواند و بر کسانی کتاب و حکمت تعلیم کند که پیش از آن در گمراهی آشکار قرار داشتند.»
امام علی(ع) دربخشی از خطبه ۳۴ نهج البلاغه می فرمایند «فأما حقُّکم علیَّ... تعلیمکُم کیلا تجهَلُوا و تأدیبُکُم کیما تعلموا؛ اما حق شما بر عهده من، تعلیم شماست تا جاهل نمانید و نیز تأدیب و تربیت شما است تا اینکه در شمار عالمان و وارستگان قرار گیرید.»
رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به حضرت فاطمه علیها السّلام میفرماید: «فیبعث الله عند ذلک منهما-حسنین-من یفتح حصون الضلالة و قلوبا غلفا»«خداوند از نسل ایندو (حسن و حسین علیهما السّلام) شخصی را برمیانگیزد که دژهای گمراهی را میگشاید و دلهای سیاه قفل خورده را تسخیر می نماید.»(۱)
«در صورتی انسان به قدرتهای نهفته در وجود خود دست می یابد و به تکامل عقلی می رسد که عقل او از اسارت [حب جاه و مقام ، دنیا طلبی ، شهوت و... ]آزاد شود. » این آزادی، یکی از بزرگترین آزادی هایی است که عصر تکامل بخش ظهور آن را برای انسان ها به ارمغان می آورد.
با آزاد شدن عقل و خرد از بندهایی که قدرت های شیطانی و نفسانی او را به زنجیر کشیده است ، نیروهای عقل از اسارت رها گشته و انسان به راحتی می تواند قدرتهای عقلی خویش را به کار بندد.
دوران تیره غیبت، عصرجولان لشکر نفس است و عموم افراد-به جز گروهی اندک- در دست سپاه نفس گرفتارند و همواره به سوی آنچه نفس از آنان می خواهد بسیج می شوند؛اما در روزگار فرخنده ی ظهور با تکامل یافتن عقل ، نفس انسانها نیز پاکیزه شده و در فرمان عقل و خرد قرار می گیرند.
اینک جامعه ی بشریت درگرداب هوا و هوس غرق شده و گرفتار لشکر نفس بوده و از لشکر عقل –به جز مقداری بس اندک- بهره ای ندارد.
قیام شکوهمند حضرت مهدی (عج) برای حیات بخشیدن به لشکریان عقل و تکامل آنها در میان افراد جامعه ی بشریت می باشد.
با تکامل لشکریان عقل، لشکریان جهل (نفس) نابود شده و از آنها اثری باقی نمی ماند....موجودات دیگر نیز در مسیر تکامل قرار گرفته و به سوی تکامل روی می آورند.»(۲)
امام خمینی (ره) درباره ی این ویژگی حضرت(عج) می فرماید« رسول ختمی ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ که برای اصلاح بشر آمده بود و برای اجرای عدالت آمده بود و برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا، و آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند که فقط قضیۀ عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت. انسان اگر هر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش. این ایجاد عدالت است در انسان. اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد، این عدالت در او تحقق پیدا کرده است. اگر در عقاید یک انحرافاتی و کجی هایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیدۀ صحیح و صراط مستقیم، این ایجاد عدالت است در عقل انسان.
در زمان ظهور مهدی موعود ـ سلام اللّه علیه ـ که خداوند ذخیره کرده است او را از باب اینکه هیچ کس در اولین و آخرین، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد، و آن چیزی که انبیا موفق نشدند به آن با اینکه برای آن خدمت آمده بودند، خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که همان معنایی که همۀ انبیا آرزو داشتند، لکن موانع، اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند، و همۀ اولیا آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود.»(۳)
منابع:
۱-نشانه هایی از دولت موعود ،ج ۱، ص ۲۳۷ به نقل از عقد الدرر، ص ١۵٢ ؛ احقاق الحق، ج ١٣ ، ص ١١۶ ؛ اثبات الهداة، ج ٣ ، ص ۴۴٨ ، ۴٩۵
۲-دولت کریمه امام زمان (عج) صص۱۵۱-۱۵۰
۳- میلاد مبارک حضرت ولی عصر (عج) ، شنبه ۰۷ تیر ۱۳۵۹ ، صحیفه امام ، ج ۱۲،ص۴۸۱
روزگاری دلم پر از غم بود
هرچه میخواستم فراهم بود
داشتم باغ حیرتی سرشار
چشمم آیینهدار شبنم بود
هر خیالی به غیر خاطر دوست
در دلم مینشست، مُبهم بود
دل به سستی به دست غم دادم
رشته مهرِ دوست محکم بود
حیف شد در ترازوی کرَمش
بار سنگین جُرم من کم بود
اینکه ما را به توبه عادت داد
اولین اشتباهِ آدم بود
دادم آیینه را به دستِ دلم خود
شدم باعث شکستِ دلم
شعلهوارم، زبانه ای دارم
داغدارم، نشانه ای دارم
جان زهرا، به عشق توست
اگر نالهها را بهانه ای دارم
همنوا با ترنمِ دلِِ خون
نینوایی ترانه ای دارم
بی تو گم در مسیر طوفانها
با تو اما کرانه ای دارم
میتوانی بپرسی از مهتاب
نالههای شبانه ای دارم
تا سحر با ستارههای صبور
قصه از تازیانه ای دارم
قصه از تازیانه ای که هنوز بر تن
عشق میخورد شب و روز
خواست آتش مرا که آب شوم
در تب و تاب غم کباب شوم
اگر آتش زبانه غمِ توست
دوست دارم در آتش آب شوم
عاشقم، از بلا نپرهیزم تا ابد
هم اگر عذاب شوم
ذرهام در پناه سایه تو
میتوانم که آفتاب شوم
آمدم تا حریم خانه تو
شاید از محرمان حساب شوم
اولین فصل عشق را خواندم
عنقریب است لاکتاب شوم
روسیاهم، عنایتی، زهرا
بیپناهم، بگیر دستم را
به حسینی که زاده زهراست
دو جهان در اراده زهراست
عشق با آن شکوهِ بیمانند
عضوی از خانواده زهراست
خیمه نُه فلک از آن بر پاست
که به پا ایستاده زهراست
این سبکسیرِ شعلهور ، خورشید
تا ابد مست باده زهراست
چرخ گردون به دوستی سوگند
که دل از دست داده زهراست
آنچه شرحش همیشه دشوار است
زندگانی ساده زهراست
وصف او چون کنم که زهرا کیست؟
شعر من لایق ثنایش نیست
***ناصر فیض***
بدون یار شدم، رفت آن که یارم بود
همان که وقت غم و غصّه غمگسارم بود
از این قنوت و از این دست های سرد تهی
مشخص است که هم دار و هم ندارم بود
مرا به تیغ نیازی نبود تا او بود
به ذوالفقار چه حاجت که ذوالفقارم بود
نکشت و کشت مرا، جان گرفت و هم جان داد
تبسّمش، که تسلّای جان زارم بود
هزار گل پس از او روی بسترش جا ماند
ولی مدینه نفهمید او بهارم بود
منم پیمبرِ بعد از پیمبر خاتم
که گریه، وحی من و چاه کوفه، غارم بود
در آن زمان که عدو خواست تا مرا ببرد
جواب محکم زهرا «نمی گذارم» بود
سکوت کردم و آهی کشیدم آن وقتی -
که در نماز پسین، دومی کنارم بود
***پیمان طالبی***
وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشد
لفظ بیا ببند به زخمت روا نشد
صبح دراز تو سر مغرب شدن نداشت
مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد
قدری غذا بخور جگرم ریش ریش شد
شاید که ماندی و سفرت از قضا نشد
در خانه روسری به سرت قاتل من است
قتل کسی به پارچه ای نخ نما نشد
قحط طبیب شرم علی را مضاف کرد
قحطی چنین پر آب عیان هیچ جا نشد
جان خودم قسم که همین چند روز پیش گفتم
که کج کنم سر این میخ را نشد
پهلوی و روی موی و وضوی جبیره ات
چون من بساط قتل کسی رو به را نشد
***محمد سهرابی***