اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

میلاد ختم رسل مبارک

Related image


امشب شب میلاد عزیز مومنین است

شب میلاد محمد امین است


امشب شب رقص و آواز اهل زمین

شب چهل چراغان ستاره های آسمان است


خوش آمدی پنجمین پیامبر زمان

خوش آمدی امین ترین پیامبر جهان


خوش  آمدی عزیزترین قشنگ ترین

خوش آمدی قوی ترین بخشنده ترین


خوش آمدی تو آمدی با چهارده معصوم آمدی

خوش آمدی تو آمدی تو با شیرخدا آمدی


خوش آمدی تو آمدی با آفتاب آسمان آمدی

    خوش آمدی خوش آمدی با عصرجدید آمدی

**************************************************

آیدا  امیری - دبیرستان شیخ الاسلام - دوازدهم علوم تجربی

میلاد پیامبر ( ص) مبارک ...... 8


Related image

 

برخیز شتربانا بربند کجاوه

کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه

 

در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه

وز طول سفر حسرت من گشت علاوه

 

بگذر بشتاب اندراز رود سماوه

دردیدۀ من بنگر دریاچۀ ساوه

 

وز سینه ام آتشکدۀ فارس نمودار

تا آنکه گوید:

 

با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید

کاری که تو می خواهی از فیل نیاید

 

رو تا به سرت طیر ابابیل نیاید

بر فرق تو و فوم تو سجّیل نیاید

 

تا دشمن تو محیط جبریل نیاید

تأکید تو در مورد تضلیل نیاید

 

تا صاحب خانه نرساند به تو آزار

زنهار بترس از غضب صاحب خانه

 

بسپار بزودی شتر سبط کنانه

برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه

 

بنویس به نجاشی اوضاع، شبانه

آگاه کُنش از بد اطوار زمانه

 

وزطیر ابابیل یکی بر بنشانه

کانجا شودش صدق کلام تو پدیدار

 

تا آنجا که دربارۀ ولادت آن حضرت گوید:

این است که ساسان به دساتیرخبر داد

 

جاماسب به روز سوم تیر خیر داد

بربابک برنا پدر پیر خبر داد

 

بودا به صنم خانۀ کشمیر خبر داد

مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد

 

وان کودک ناشته لب از شیر خبر داد

ربیّون گفتند و نیوشیدند احبار

 

از شقّ و سطیح این سخنان پرس زمانی

تا بر تو بیان سازند اسرار نهانی

 

گر خواب انوشروان تعبیر ندانی

از کنگرۀ کاخش تفسیر توانی

 

بر عبد مسیح این سخنان گربرسانی

آرد به مدائن درت از شام نشانی

 

بر آیت میلاد نبی سیّد مختار

فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد

 

مولای زمان مهتر صاحبدل امجد

آن سید مسعود و خداوند مؤیّد

 

پیغمبر محمود ابوالقاسم احمد

وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد

 

این بس که خدا گوید «ما کان محمّد»

بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار

 

اندر کف او باشد از غیب مفاتیح

واندر رخ او تابد از نور مصابیح

 

خاک کف پایش به فلک دارد ترجیح

نوش لب لعلش به روان سازد تفریح

 

قدرش ملک العرش به ما ساخته تصریح

وین معجزه اش بس که همی خواند تسبیح

 

سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار

ای لعل لبت کرده سب سنگ گهر را

 

 

 ادیب الممالک فراهانی

میلاد پیامبر ( ص) مبارک ......7


 

Image result for ‫تصویر مرقد پیامبر‬‎

 

محمّد پرتو عین الیقین است

جهان را رحمتِ جان آفرین است‏

 

به چشمِ دل نگر او را که بینى

طلوع مهر و ماهش از جبین است‏

 

طراوت خیزِ گلهاى بهاری

چمن آراىِ باغ فرودین است‏

 

نسیم مشکبیزِ دشتِ توحید

ریاحین پرورِ گلزار دین است‏

 

سخن از لعل او، وحى الهى

پیامش جانفروز و دلنشین است‏

 

چو موسى دست او دست خدایى

چو عیسى معجزش در آستین است‏

 

صلاى دلکشِ عرش الهى

طنین افگنده در گوش زمین است‏

 

انیسِ خلوت شب زنده‏داران

شفیعِ بامداد واپسین است‏

 

محمّد آسمان لطف یزدان

محمّد آفتاب راستین است

 

زمانه خرّم از میلادِ او باد

دل ما، بوستانِ یاد او باد

 

محمّد جلوه بستانِ وحدت

دمیده چون گل از دامانِ وحدت‏

 

به فرش از روشنى آیینه دل

به عرش از نور هستى، جانِ وحدت‏

 

به فرمان الهى داد سامان

به آیین دگر، بنیان وحدت‏

 

دلارا گلشنِ جان بخش توحید

عبیر آمیز از باران وحدت‏

 

تماشایى است بعد از چارده قرن

به ستوارى چنین ارکانِ وحدت‏

 

به یمن آسمانى راى رهبر

خمینى، اختر تابان وحدت

 

در ایران، سرزمین خون و شمشیر

ز نو تجدید شد دوران وحدت‏

 

جهان جنبید و شد از خواب بیدار

به بانگِ آشنا، کیهانِ وحدت

 

مسلمانانِ عالم سر نهادند

به شادى بر خطِ فرمان وحدت‏

 

ز دریاى الهى موج آورد

به دامان، گوهر غلطان وحدت‏

 

جوانان وطن، در جنگ دشمن

چو شیرانند در میدانِ وحدت‏

 

دلى دارند چون آیینه دوست

سرى دارند در پیمانِ وحدت‏

 

دعاى خیرِ رهبر، یارشان باد

زمانه خیره در پیکارشان باد

 

شاعر: مشفق کاشانی

شعر انتطار .... 107


Related image

 

عاقبت او ظهور خواهد کرد

خاک را غرق نور خواهد کرد
 

روزی از این کویر این برهوت

ابر رحمت عبور خواهد کرد
 

دل ما را که خشک و پژمرده است

همچو باغ بلور خواهد کرد
 

آه می‌آید او که لبخندش

عاشقان را صبور خواهد کرد
 

سینه‌ها را ز کینه خواهد شست

غصه‌ها را بدور خواهد کرد
 

آه سوگند می‌خورم ای دل

عاقبت او ظهور خواهد کرد

شعر انتطار .... 106


Image result for ‫تصویر گل نرگس‬‎

 

با تو ام ای دشت بی پایان، سوار ما چه شد؟

یکه‌تاز جاده‌های انتظار ما چه شد؟
 

آشنای «لا فتی الا علی» آنک کجاست؟

صاحب «لا سیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟
 

چهارده قرن است چهل منزل عطش پیموده ایم

التیام زخم‌های بی شمار ما چه شد؟
 

چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد

روشنای دیده امیدوار ما چه شد؟
 

باز ای موعود! بی تو جمعه‌ای دیگر گذشت

کشت ما را بی قراری پس قرار ما چه شد؟
 

می‌نشینم تا ظهور سرخ مردی سبزپوش

آن زمان دیگر نمی پرسم بهار ما چه شد؟
 

مهدی جهاندار

میلاد پیامبراکرم ( ص ) مبارک


Related image

 

روزی که فلک زخوشحالی می خندد

روزی که ملائک به خوشحالی می خندد

 

روزی که جشن و سرور جهانیان است 

روزی که قفس توفان ، آزاده آزاد است

 

روزی که خدای بهشتیان با محبت می خندد

روزی که زمین و آسمان زآمدنش دلشادند

 

عشق زمین و آسمان به شوق او آمده 

عشق دیار کهکشان به شوق شادی او آمده

 

دولت عشق از دیدار محمد شاد است

دولت عشق ، از وجود او خوش حال است

 

میلاد زمین و آسمان هاست امروز 

میلاد زمین و کهکشان هاست امروز

 

میلاد بزرگ خوب و زیباهمین است

میلاد زمین و آسمان همین است

*******************************

نیلوفراسپید - دبیرستان شیخ الاسلام - دوازدهم علوم انسانی

ماجرای تزریق واکسن ضد عزا به اسرای ایرانی چه بود؟


یک ساعت بعد از تزریق آمپول‌ها، دست‌های برادران، به علت درد شدید، از حرکت باز می‌ماند.


تصویر ماجرای تزریق واکسن ضد عزا به اسرای ایرانی چه بود؟

به گزارش جام جم آنلاین از ایسنا، عارف سجاده‌چی از اسیران اردوگاه موصل در خاطره ای روایت می‌کند: افسر اردوگاه صحبت کرد و گفت:«چرا شما سینه می‌زنید و خودتان را سیاه می‌کنید و بدنتان کبود می‌شود این کار حرام را انجام می‌دهید که مثلاً بگویید ما داریم عزاداری می‌کنیم». یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت:«چطور ما خودمان را به خاطر حضرت اباعبدالله (ع) می‌زنیم سیاه می‌کنیم حرام است ولی شما ما را با کابل می‌زنید و سیاه می‌کنید حرام نیست!»

توزیع شربت عزا در اسارت

همچنین علیرضا زارع‌زاده از دیگر آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس می‌گوید: ماه محرم فرا رسید و ما نیز همچون سال‌های گذشته دور از چشم عراقی‌ها مراسم عزاداری برپاکردیم. طبق هماهنگی به عمل آمده، تصمیم گرفتیم در شب عاشورا بین برادران شربت توزیع کنیم.

بچه‌ها به یاد صحنه‌ی کربلا، شروع به عزاداری کردند و بر سینه زدند. مدت‌ها بود دچار کمبود آب بودیم؛ اما آن شب به لطف آقا امام حسین (ع) وقتی شیرها را باز کردیم، آب فراوانی از آن جاری شد که سابقه نداشت. لذا توانستیم بین۶۰۰ نفر از برادران آزاده شربت پخش کنیم

تزریق واکسن ضد عزا در اسارت بعثی‌ها

علی سیف‌اللهی مقدم از دیگر آزادگان دوران جنگ تحمیلی است او در خاطره‌ای از ظهر عاشورای سال ۶۵ توضیح می‌دهد: به خاطر دارم که بعد از ظهر تاسوعای سال ۶۵ در کمپ ۷ قاطع چهار، عراقی‌ها وارد اردوگاه شدند تا به بهانه تزریق واکسن کزاز، از عزاداری عاشقان حسینی جلوگیری کنند. البته مقدار مواد تزریقی خیلی کم ولی اثر آن بسیار زیاد بود. محتوی یک سرنگ را بدون تعویض سوزن به ۱۰ نفر تزریق می‌کردند.

یک ساعت بعد از تزریق آمپول‌ها، دست‌های برادران، به علت درد شدید استخوانی و عضلانی، از حرکت باز می‌ماند. هدف اصلی آنها از اجرای نمایش تزریقات، کاملاً مشخص بود، زیرا آنها اگر واقعاً به فکر سلامتی ما بودند، می‌توانستند کارهای زیادی در زمینه‌ی بهداشت، تغذیه و درمان ما انجام بدهند که در طی دوران اسارت از هیچکدام خبری نبود و حتی به هنگام اعتراض آزاده‌ها نسبت به عدم رعایت بدیهی‌ترین اصول اولیه‌ی زندگی در اردوگاه‌ها، تنها پاسخ آنها ضرب و جرح و شکنجه بود.

آن شب و شب‌های بعد گرچه دست‌هایمان درد می‌کرد و قدرت سینه‌زدن نداشتیم، اما دل‌هایمان می‌تپید و پردرد بود، از حادثه‌ی کربلا، از مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش، از قوم متجاوز و ستمکار؛ و با همین دل‌های دردمند بود که گریه و زاری می‌کردیم و نوحه می‌خواندیم تا ارادتمان و عشق و اخلاصمان را به اباعبدالله نشان دهیم.


کد خبر : 3878876786360670392

" جام جم "

ضرورت اجرای عدالت در ابراز محبت نسبت به فرزندان


Related image



امام‌باقر(ع) می‌فرماید: به خدا سوگند من گاهی با یکی از فرزندانم بیش از حد نرمی و مدارا می‌کنم، او را بر زانو می‌نشانم و به شیرین‌کاری با او می‌پردازم و از او تعریف و تمجید می‌کنم در حالی که می‌دانم حق با دیگر فرزندانم است. اما از این ترس دارم که مبادا ماجرای حضرت یوسف(ع) و آنچه برادرانش با او کردند بر سر او نیز بیاید و در حقیقت خداوند متعال این سوره را جز برای درس عبرت نازل نکرده است، از بهر آنکه بعضی از ما بر بعضی دیگر حسد می‌ورزند. چنانکه برادران یوسف(ع) بر او حسادت و ستم کردند. (1)
امام صادق(ع) به نقل از پدر بزرگوارشان فرمود: سوگند به خدا که من برخلاف میل باطنی‌ام با برخی فرزندانم بیشتر خوش‌رفتاری کرده، او را روی زانویم می‌نشاندم و بیشتر به او ابراز محبت کرده و تشکر می‌کردم، حال آنکه این همه حق دیگر فرزندان است. لکن این کارها برای آن است که فرزندان شایسته را از شر این (ناشایسته) حفظ کنم تا چنان نکنند که برادران یوسف با یوسف کردند. (2)

_______________
1- وسائل‌الشیعه، ج 13، ص 344
2- مستدرک‌الوسائل، ج 12، ص 626

۱۰ خاصیت پوست انار +جدول


انار یکی از میوه‌های پائیزی است که خاصیت‌های بی شماری دارد که این مطلب

به این موارد اشاره می‌کند.


تصویر ۱۰ خاصیت پوست انار +جدول

به گزارش جام جم آنلاین از ایرنا، فصل انار هم رسید و حالا در اکثر میان‌وعده‌ها انار دانه شده هم هست و آبمیوه‌فروشی‌ها با انواع ترکیبات این میوه جولان می‌دهند اما آیا این میوه خواصی هم دارد؟ از قدیم گفته‌اند انار برای تصفیه و پاکسازی خون بسیار مفید است، اما حالا درباره فواید این میوه آن‌قدر تحقیقات شده که از پوست آن هم کلی خواص پیدا کرده‌اند؛ از بهبود دستگاه گوارشی گرفته تا تقویت سیستم ایمنی و ....

نکته‌ها:

۱. افراد سرد مزاج نباید در مصرف خوراکی پوست میوه انار و فرآورده‌های آن زیاده روی کنند.

۲. مشکل افراد مبتلا به یبوست، با مصرف خوراکی پوست انار و فرآورده‌های آن تشدید می‌شود.

۳. برخی عقیده دارند در موقع مصرف خوراکی پوست انار و فرآورده‌های آن، باید از خوردن روغن کرچک خودداری شود، زیرا ممکن است ایجاد مسمومیت کند.

۴. در استفاده از پوست انار به عنوان ضماد، باید مواظب رنگ گرفتن لباس‌ها بود.


کد خبر : 3955002185192186825

 " جام جم "

تخصیص زمانی برای شناختن عیوب خود


 

Image result for ‫تصویر گل‬‎


قال‌الامام الرضا(ع): «اجتهدوا ان یکون زمانکم اربع ساعات: ساعهًْ منه لمناجاهًْ الله و ساعهًْ‌لامر المعاش، و ساعهًْ لمعاشرهًْ الاخوان و الثقات والذین یعرفون عیوبکم و یخلصون لکم فی الباطن، و ساعهًْ تخلون فیها للذاتکم و بهذه الساعهًْ تقدرون علی الثلاث ساعات»
امام رضا(ع) فرمود: «بکوشید که زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید: 1- زمانی برای مناجات با خدا، 2- زمانی برای تامین معاش 3- زمانی برای معاشرت با برادران و معتمدانی که عیب‌هایتان را به شما می‌شناسانند و در دل شما را دوست دارند 4- و ساعتی برای کسب لذت‌های حلال، و با بخش چهارم توانایی و نیروی انجام وظایف سه بخش دیگر را تامین کنید.»(1)

____________


1- فقه‌الرضا(ع)، ص 337

گروه‌هایی که توسط پیامبران لعنت شده‌اند


Related image



عبدالمومن انصاری از امام صادق(ع) نقل کرده که آن بزرگوار از قول پیامبر گرامی اسلام(ص)

فرمودند: هفت گروه هستند که من و هر پیامبر مستجاب‌الدعوه قبل از من آنها را لعنت کرده‌اند،

گفتند: آنها کیانند؟ حضرت فرمود:

1- کسی که بر کتاب خدا چیزی بیفزاید.

2- کسی که برنامه‌ریزی خدا را تکذیب کند.

3- کسی که با سنت من مخالفت کند.

4- کسی که تجاوز به حقوق و حرمت عترتم را حلال بشمارد.

5- کسی که به زور قدرت را به دست گیرد تا عزیزان الهی را ذلیل و خوارشدگان

خدا را عزیز کند.

6- کسی که اموال عمومی مسلمانان را به دار و دسته خویش (قبیله و باند خود)

اختصاص دهد.

7- کسی که حقوق و آزادی‌های خدایی را از مردم سلب کند.(1)

____________

1- تبیان، امام صادق و جهاد فرهنگی، مورخ 98/4/12 به نقل

از رسایل جاحظ 7 ص 106

ماجرای انهدام کاخ صدام


 

یکی از خلبان های عراقی جلو آمد و گفت: «این جا کشور دوم شماست. نگران نباشید این جا نرمال است. ما در هوا با هم دشمنیم ولی در زمین دوستیم.»

تصویر ماجرای انهدام کاخ صدام

به گزارش جام جم آنلاین از ایسنا، در دوران دفاع مقدس ۲۳۰ نفر از کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به اسارت دشمن درآمدند که ۵۶ نفر آنان از خلبانان این نیرو بودند.

عموما هم در طول دوران اسارت، اسرای مربوط به نیروی هوایی فاقد مشخصات در سازمان صلیب سرخ بودند و مفقودالاثر تلقی می‌شدند. خلبان آزاده سرتیپ «ابوالقاسم عبیری» یکی ازاین قهرمانان است.

او و چند هم‌پروازی‌اش در پی مأموریتی که به آنها ابلاغ می‌شود پس از انهدام هواپیمایشان در داخل خاک عراق به اسارت در می‌آیند. داستان اسارت آنها به این شرح است:

«عصر یکی از روزهای ماه رمضان ۱۳۶۴ بود. چیزی به اذان نمانده بود که عبیری به پست فرماندهی احضار شد. تقریباً می‌دانست به چه علت فرا خوانده شده است. مدتی قبل بر اثر یک سانحه «ایجکت» کرده بود و پایش شکسته بود. تازه داشت خوب می‌شد که مرتب به فرمانده عملیات اصرار می‌کرد که او را برای مأموریت برون مرزی در برنامه قرار دهد. اما او به دلیل آسیب دیدگی این کار را به تعویق انداخته بود.

هدف؛ انهدام قصر صدام


بلافاصله خود را به پست فرماندهی رساند. دیگر دوستان خلبانش (غفاری، دلخواه اکبری و اشکان) هم آمده بودند. فرمانده همه را در اتاقی جمع کرد و گفت: «مأموریت زدن شهر بغداد توسط شما باید انجام شود. باید مواظب باشید کسی از این عملیات بویی نبرد. غفاری با عبیری پرواز خواهد کرد و دلخواه اکبری با اشکان. صبح فردا به صورت دسته دو فروندی طوری باید پرواز کنید که طلوع خورشید بالای بغداد باشید. هدف زدن قصر صدام است. اگر نتوانستید شهر بغداد را بمباران کنید . هر گاه تهدید شدید سریع برگردید. جناب بابایی تأکید زیادی کرده‌اند که در صورت بروز خطر برگردید. حالا روی نقشه کار کنید.»

پرواز به سوی بغداد

نیم ساعت به طلوع آفتاب روز ۱۷ خرداد ماه سال ۱۳۶۴ مانده بود. جثه بزرگ دو هواپیمای مجهز به انواع بمب در درون آشیانه‌ها که انتظار چهار خلبان را می‌کشید تا پا در رکاب آنها گذارد و خواب خوش صبحگاهی را بر اهالی بغداد به خصوص صدام سلب کنند.

آرام آرام روی «رمپ» پروازی خزیدند و بدون این که با برج مراقبت تماس بگیرند، به ابتدای باند رفتند. ابتدا هواپیمای او و جناب غفاری که شماره یک بود از زمین برخاست و سپس هواپیمای شماره ۲ بال در بال آنها قرار گرفت و به سمت غرب کشور به پرواز در آمدند.

کمی اوج گرفتند. ضمن این که شماره ۲ را می پایید،۶دانگ حواسش را به دستگاه جنگ الکترونیک دوخته بود تا چنان چه تهدیدی مشاهده کرد، بتواند آن را خنثی کند.

تیمسار خسرو غفاری لیدر دسته پروازی و او کابین عقب او بود. انتظار داشت با ورودشان به محدوده شهر بغداد رادارهای دشمن آنها را بیابند، ولی برخلاف تصورش هیچ علامتی مبنی بر این که در بُرد رادار دشمن قرار گرفته‌اند مشاهده نکرد. این می‌توانست دو دلیل داشته باشد:

۱ـ ارتفاع آنها بیش از حد پایین بود و رادار در ارتفاع پست قادر به شناسایی نیست.

۲ـ دشمن ممکن بود متوجه حضورشان شده باشد ولی رادارهایش را برای اغوای آنها خاموش کرده باشد.

هواپیما آتش گرفت

درست به ۱۲ کیلومتری بغداد رسیده بودند. یک دقیقه دیگر لازم بود تا طبق برنامه روی هدف برسند که مجبور به خروج از هواپیما شدند.در این حال هواپیما تکانی خورد و یک پارچه آتش شد و موتورها خاموش شدند. بلافاصله صدای شماره ۲ در رادیو پیچید: شماره یکً هواپیما آتش گرفته بیرون بپرید.

عبیری به غفاری گفت:«هواپیما را زدند . سعی کن موتورها را روشن کنی.»

عبیری می‌گوید:«دسته گاز جواب نمی‌دهد دارم سعی می‌کنم. هواپیما داره سقوط می کنه ارتفاع به ۳۰۰ پا رسیده. موقعیت چیه؟» جواب می شوند که ۱۲ کیلومتر به هدف بین بعقوبه و بغداد.

در این حال شماره دو چرخی زد و گفت: «شماره یک! اوضاع خیلی وخیمه هر چه سریع تر هواپیما را ترک کنید.»

در یک لحظه سرهنگ عبیری دستش را به دستگیره صندلی پران برد و آن را کشید. هواپیما به زمین اصابت کرد و به کوهی از آتش تبدیل شد. کمی بالاتر، او و تیمسار خسرو غفاری چترشان به زحمت باز شده بود و به طرف زمین می آمدند.

سرهنگ احساس کرد غفاری روی آتش فرود می‌آید فریاد زد: «خسرو ... یه کاری کن. داری توی آتش می‌افتی.»

خوشبختانه به خیر گذشت و حدود ۲۰۰ متر آن طرف تر به زمین خورد. هواپیما روی دهی به نام «کشکول» سقوط کرد و تعدادی از عراقی ها کشته شدند.

آغاز اسارت

هنوز روی زمین خودشان را جمع و جور نکرده بودند که دیدند چند عراقی مسلح درحالی که اسلحه های خودشان را بالا گرفته بودند به طرف آنها می‌آیند. همراه آنها تعدادی زن و بچه هم بودند. سرهنگ به سرعت نقشه و مدارکی را که داشتند زیر خاک پنهان کرد.

عراقی‌ها درحالی که تیراندازی هوایی می‌کردند به طرف آنها آمدند. پیر مردی عراقی با وانت خودش را به آنها رساند و با زبان اشاره و عربی آنها را به درون ماشین فراخواند. بلافاصله داخل ماشین شدند. پیرمرد شیشه‌ها را بالا کشید و درها را بست. چند لحظه بعد جمعیت دور ماشین حلقه زده بودند و به شیشه‌های ماشین چنگ می‌انداختند. پیرمرد با آنها صحبت کرد اما آنها دست بردار نبودند و اجازه نمی‌دادند ماشین حرکت کند. سرانجام تعداد ازآنها سوار وانت شدند و اجازه دادند وانت حرکت کند.

مسیری را که نمی‌دانستند کجاست در پی گرفتند. ماشینی از نوع « بی- ام- و» سد راه وانت شد و سرنشینان آن سعی داشتند که آنها را از پیرمرد بگیرند. اما پیرمرد نپذیرفت. کمی جلوتر رفتند تا این که به پاسگاهی در حومه بغداد رسیدند . چند نفر با لباس شخصی جلوی پاسگاه ایستاده بودند . معلوم شد پیرمرد از ابتدا قصد داشته آنها را به پاسگاه تحویل دهد.

یکی از آنها نزد غفاری رفت و گفت: «چطور شد؟» منظورش این بود که چگونه مورد هدف قرار گرفتید؟ خسرو از روی تمسخر با دهان روی دستش کشید و همانند ساز دهنی صدایی در آورد و گفت: «این جوری.» در پاسگاه بودند تا این که هلی کوپتر آمد و آنها را سوار کرد و چند دقیقه بعد هم در پایگاه الرشید به زمین نشست. خلبان‌ها دورشان حلقه زدند و به آنها دست دادند. چون زبان انگلیسی بلد بودند، راحت‌تر می‌توانستند حرف‌های آنها را بفهمند. یکی از آنها جلوآمد و گفت: «این جا کشور دوم شماست. نگران نباشید این جا نرمال است. ما در هوا با هم دشمنیم ولی در زمین دوستیم.»

شروع بازجویی‌ها

سرهنگ ترجیح می‌داد در بازجویی‌ها ساکت باشد تا خسرو جواب دهد. زیرا او هم فرمانده دسته پروازی بود و هم ارشد او. فرمانده پایگاه پرسید:«چند خلبان دارید؟» خسرو پاسخ داد:« به اندازه کافی. - مثلاً چه تعداد؟- رادیو بی بی سی گفته ... نفر. - از خودت بگو نه از رادیو - حتماً آنها بیشتر خبر دارند!

چشم‌هایشان را بستند و سوار ماشین کردند. حدود نیم ساعت آنها را این طرف و آن طرف چرخاندند و سپس آنها را به وزارت دفاع بردند. در وزارت دفاع او را به اتاقی منتقل که تعداد زیادی از افسران نیروی زمینی عراق آن جا بودند . هر یک سوالی از او می ‌رسید.

وقتی با جواب‌های دو پهلو مواجه می شدند می‌گفتند:«این اطلاعات تو درست نیست.» ما جواب می دادیم: « شما از کجا می ‌انید درست نیست؟ اگر درستش را می‌دانید چرا از ما می‌پرسید؟» آنها می‌گفتند: «خلبانی که به بغداد می‌آید باید خیلی بیشتر از اینها اطلاعات داشته باشد!»ما هم جواب می‌دادیم: « ما همین قدر اطلاعات داریم. نوبت پروازم بود آمدیم. از چیز دیگری خبر نداریم.»

یکی از آنها پرسید: «ایران ادعا کرده موشکی ساخته که هواپیماهای ما را در ارتفاع ۱۵۰ هزار پایی می‌تواند بزند. آیا درست است؟» می‌گفتیم: «ما هم این مطلب را از رادیو شنیده‌ایم.»

عراقی‌ها وقتی دیدند نمی‌توانند، دست به حربه‌ای جدید زدند.

- ما این جا وسایلی داریم که می‌توانیم از شما حرف بکشیم.

- وقتی چیزی نمیدانیم شما هر کاری کنید جوابمان همین است.

اصرار زیادی داشتند که قاسم عبیری را برای مصاحبه تلویزیونی راغب کنند. هر بار به یک بهانه به سراغش می‌رفتند. می‌گفتند:

- اگر مصاحبه کنی خانواده‌ات از وجودت با خبر می‌شوند.

او می دانست که اگر مجبور به مصاحبه شود حتماً از او خواهند خواست که به مملکتش بد بگوید. به همین دلیل از این کار سرباز می‌زد.

پس از چند ماه که به اردوگاه رفت، تازه فهمید علت اصرار آنها برای مصاحبه چه بوده است. آنها به مردم عراق اعلام کرده بودند هواپیمایی در نزدیکی عراق سرنگون شده و خلبانانش اسیر شده‌اند و به زودی با آنها مصاحبه می‌شود.

روز بعد تیمساری عراقی به سراغ قاسم عبیری رفت و گفت:«این سلول مثل یک لیوان است. اگر مصاحبه نکنی آن قدر اینجا می ‌مانی تا بپوسی!» غیرتش اجازه نمی‌داد مصاحبه کند. این عقاب دربند ۵ سال در اسارتگاه‌های بعثی‌ها صبر کرد تا اینکه همراه با سایر اسرا به میهن باز گشت.

 

کد خبر : 3919331111611588967

" جام جم "

آغاز ابرها / در ساعت یک است به وقت نجف

Related image

 

آغاز ابرها
در ساعت یک است به وقت نجف
کمی پس از دو
باران گرفت در کنار بقیع
درست ساعت سه طوفان شد
در کربلا
حالا به ساعت من
فقط کمی به لحظه موعود مانده است. 

 

علیرضا قزوه

شعر انتطار .... 103


Related image

 

 

ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
 

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی

ای آنکه در حجابت دریای نور داری
 

من غرق در گناهم، کی می‌کنی نگاهم؟

برعکس چشمهایم چشمی صبور داری
 

از پرده‌ها برون شد، سوز نهانی ما

کوک است ساز د‌ل‌ها، کی میل شور داری؟
 

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
 

عباس سجادی

شعر انتطار .... 102


عکس تایپوگرافی یا اباصالح المهدی

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
 

مانند مرده ای متحرک شدم، بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
 

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

دنیا خلاف آنچه که می‌خواستم گذشت
 

دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام

از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت
 

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت
 

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
 

مولا شمار درد دلم بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
 

حالا برای لحظه ای آرام می‌شوم

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

 ***************

 نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه

بماند بین ما این رازها بینی و بین الله!
 

من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم

اجابت می‌شود این توبه کردن‌های با اکراه
 

برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است

همان لحظه که بیتی ناگهانی می‌رسد از راه
 

و شاید من سر از کاخ عزیزی در می‌آوردم

اگر تشخیص می‌دادم چو یوسف راه را از چاه
 

سیدحمیدرضا برقعی