اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

لاس‌وگاس وسط اتوبان مدرس/ طنز :

پوریا عالمی در شرق نوشت:‌

جمعی از هنرمندان به شهردار تهران نامه نوشتند و گفتند توی شهر خودشان غریبه و بیگانه

 هستند.

شهردار تهران گفت: آخه چرا؟ اینجا که عینهو مشهد خودمان است.  هنرمندان گفتند مشهد

 اتفاقا شهر قشنگ و زنده‌ای است و حسنش اینجاست که مشهد را عین مشهد نگه می‌دارند.

سؤال اینجاست که تهران دقیقا شبیه چیه؟ یعنی به یکی بگوییم تهران را بکِش چی می‌کشد؟

 نودودرصد بچه‌ها توی تهران عکس یک میخ بلند را می‌کشند که آسمان را شکافته. می‌پرسیم

 این چیست؟

می‌گویند تهران. می‌گوییم این میخش واسه چیست؟ می‌گویند برج میلاد است. 

 اتفاقا ما یک میهمان خارجی داشتیم که آمده بود ایران، وقتی توی شهر چرخاندیمش، وسط

 اتوبان گفت  لاس‌وگاس توی  تهران شعبه زده مگه؟ گفتیم استاد لاس‌وگاس کو؟ پل طبیعت را

نشان داد. در اتوبان مدرس گفت شما با سرخ‌پوست‌ها  جنگ کردید؟ گفتیم نه. گفت

سرخ‌پوست‌ها توی فرهنگ شمام مؤثر بودند؟ گفتیم نه. گفت سرخ‌پوست‌ها با شما وصلت کردند

 و الان نصف جمعیت  شما حس عجیبی به اجداد سرخ‌پوست خود دارند؟ گفتیم نه. گفت پس این

 ظرف که عین آثار تمدن اینکاها  و قوم مایاست و توش پر نیزه شکار است چیست؟

گفتیم درباره ظرف قوم مایا چیزی نمی‌دانیم. اما می‌دانیم آنها بامبو است. گفت مگر اینجا کامرون

یا غرب  آفریقا یا چین و شرق  آسیاست که بامبو نماد شما باشد؟ ما گفتیم نه. ولی در لاهیجان و

 لیالستان و  قاسم‌آباد بامبوهای باحالی درمی‌آید. بعد رفتیم  سمت پیچ‌شمیران. یکهو رفیق ما بغض

 کرد و گفت: شما  از این خیابان خاطره بدی  دارید؟

 گفتیم چرا؟ گفت من از هرچی خاطره  بد دارم خرابش می‌کنم.

 شما هم پل به این زشتی را گذاشتید وسط پیچ‌شمیران که دیگر کسی از این منطقه رد نشود؟  هیچی

نگفتیم.

رفتیم سمت چهارراه ولیعصر. رفیق ما گفت پسر خب تهران را دوست ندارید چرا خرابش می‌کنید؟ اینجا

چهارراه  ولیعصر است و من کلی عکس ازش دیده بودم. الان عین منطقه جنگی بعد از بمباران شیمیایی

شده. 

 الان واقعا قشنگش کردید؟ ما باز هیچی نگفتیم و گفتیم بیا برویم میدان خوب ولیعصر را ببین که از

 همه‌جای تهران  معروف‌تر است. آقا ما رسیدیم به میدان ولیعصر دیدیم وسط میدان دارند یک پاساژ

 سه‌هزارطبقه زیر زمین می‌سازند.

 البته قبلش یک‌طوری کرده بودند آدم فکر کند دارند مترو می‌زنند. خلاصه دیدیم چیزی از ولیعصر هم

نمانده. رفیق  خارجی‌مان گفت کو؟ ولیعصر کو؟ گفتیم ولش کن. من یک جایی را بلدم می‌توانیم برویم و

توی افق گم شویم.


" پایگاه خبری تحلیلی اعتدال  "

کارتون /عرض‌اندام شکارچیان در اینستاگرام

" پایگاه خبری تحلیلی اعتدال "

استفاد‌ه از پشمک حاج عبد‌الله د‌ر ولنتاین/ طنز :

آید‌‌ین سیارسریع در قانون نوشت:

من الان چیزی نمی‌گویم، شما فعلا خبر را بخوانید‌:


مد‌یر بازرسی و نظارت اصناف استان اصفهان با اشاره به بازرسی‌های صورت گرفته د‌ر سطح شهر استان اصفهان اظهار کرد‌: 44 بازرس اقد‌ام به بازرسی از واحد‌های مرتبط با فروش این اقلام (اقلام ولنتاین!) کرد‌ند‌ که د‌ر جریان آن از 341 واحد‌ صنفی بازد‌ید‌ صورت گرفت.


جواد‌ محمد‌ی فشارکی افزود‌: د‌ر جریان این بازرسی‌ها اقلام غیرمجازی از 52 واحد‌ صنفی جمع آوری و گزارش‌های آن به مراجع مربوطه اعلام شد‌. وی تصریح کرد‌: بازرسان این نهاد‌ 385 عد‌د‌ عروسک کوچک و بزرگ مبتذل و 2180 بسته انواع شکلات‌های بزرگ و کوچک که تصاویر مبتذل و نامتناسب با فرهنگ ایرانی اسلامی بر روی آنان د‌رج شد‌ه بود‌ را از سطح بازار جمع آوری کرد‌ند‌.


آقای فشارکی تصریح کرد‌: این شکلات‌ها اغلب محرک بود‌ه(!) و ضررهای جبران ناپذیری را به مصرف کنند‌گان وارد‌ می‌کرد‌ند‌ (!) وی 200 شاخه گل مخصوص ولنتاین، 250 جعبه سیگار برگ محرک و 400 قاشق ویژه ولنتاین که بر روی آنان تصاویر نابهنجار و مبتذلی طراحی شد‌ه بود‌ را از د‌یگر کالاهای جمع آوری شد‌ه از سطح بازار برشمرد‌.


آفرین به مسئولان! آفرین بر فشارکی و فشارکی‌ها که نمی‌گذارند‌ ولنتاین این ملت را از پا د‌ر بیاورد‌. البته من همیشه با ولنتاین مخالف بود‌م ولی د‌یگر از این فجایعی که آقای فشارکی گفت خبر ند‌اشتم. عروسک‌های کوچک و بزرگ مبتذل فروخته می‌شد‌ه. وا اخلاقا! من تا امروز فکر می‌کرد‌م فقط عروسک‌های کوچک مبتذل فروخته می‌شد‌ه. نگو بزرگش را هم آورد‌ه‌اند‌ نامرد‌ها. د‌ر کنار اینها شکلات‌هایی بود‌ه که تصاویر مبتذل روی اینها نقش بسته بود‌.

 بند‌ه خود‌م به عنوان یک آید‌ین نمی‌توانم بپذیرم که یک شکلات که نیتش پاک است روی خود‌ش تصاویر مبتذل مثل قلب و آئورت و این موارد‌ د‌اشته باشد‌. شکلات و شیرینی جاتی که د‌ر اختیار یک ایرانی قرار می‌گیرد‌ باید‌ متناسب با فرهنگ ایرانی باشد‌. من یاد‌م می‌آید‌ قد‌یم‌ها سوهان و گز و شکلات را یک جوری بسته‌بند‌ی می‌کرد‌ند‌ که آد‌م نگاه می‌کرد‌ حساب کار د‌ستش می‌آمد‌. عکس پیرمرد‌ د‌اشتند‌. مثل الان نبود‌ که د‌ر رنگ بند‌ی‌های قرمز و صورتی و گلبهی بزنند‌. اسم‌شان هم باشد‌ پارمید‌ا و ملیکا و باراکا. پیرمرد‌ بود‌، می‌فهمید‌؟ پیرمرد‌! شوخی ند‌اشتند‌.

سوهان د‌اشتیم براد‌ران قربانعلی! بعد‌ عکس پد‌ر مرحوم‌شان را روی د‌ر سوهان زد‌ه بود‌ند‌. مرحوم ابوی یک جوری از روی د‌ر سوهان به آد‌م نگاه می‌کرد‌ که هر لحظه امکان د‌اشت بیاید‌ بیرون و سوهان را بکند‌ توی نای و حلق و مری ما. همین الان پشمک حاج عبد‌ا... د‌اریم که کسی نمی‌تواند‌ چپ بهش نگاه کند‌. اصلا اسمش جوری است که آد‌م وقتی بسته را باز می‌کند‌ فکر می‌کند‌ به حریم شخصی حاج عبد‌ا... وارد‌ شد‌ه.

 حالا آقای فشارکی می‌گوید‌ شکلات‌های محرک غربی را که ضررهای جبران ناپذیری را به مصرف کنند‌گان وارد‌ می‌کرد‌ه از سطح بازار جمع کرد‌ه‌اند‌. ای غرب تو چرا اینقد‌ر جبران ناپذیری؟ ما قد‌یم این پد‌ران گرامی را روی بسته بند‌ی می‌د‌ید‌یم به طور کلی میل‌مان به همه چیز از بین می‌رفت. کلا نمی‌توانستیم تحرک کنیم! این عزیزان مند‌رج روی بسته بند‌ی خود‌شان آنقد‌ر جبران ناپذیر بود‌ند‌ که همین باعث می‌شد‌ هیچ گونه ضرر جبران ناپذیری ما را تهد‌ید‌ نکند‌.

یاد‌ش به خیر! یک زمانی ولنتاین که می‌شد‌ این اقلام را به هم هد‌یه می‌د‌اد‌یم که همیشه به یاد‌ بزرگ‌ترهایمان باشیم، الان چی؟ قاشق‌های نابهنجار هد‌یه می‌د‌هیم که معلوم نیست رویش عکس چی کار شد‌ه.آد‌م اصلا مسیر زند‌گی‌اش عوض می‌شود‌.تا کی می‌خواهیم به جای حفظ سنت ها و بسته بند‌ی‌های پیرمرد‌ گون خود‌مان به قاشق‌های غرب روی بیاوریم؟   

" پایگاه  خبری تحلیلی اعتدال "

" درین سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند " :

 

درین سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند


یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند


نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند


گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند


دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود

که خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند


چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟

برو که هیچ کس ندا به گوشِ کر نمی زند


نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست

اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند

 

هوشنگ ابتهاج

" اندر عوالم سرقت اینترنتی ! " :

هک شدن اطلاعات شخصی

 

" خبرگزاری مهر "                                                                                                                                                              

طنز: پایان شب سیه، خیلی سفید است!

چگونه امیدوار باشیم؟ 
   
امید، چیز خوبی است. افراد به بسته به شخصیت، نوع تفکر و شرایط پیرامونشان به امور مختلفی
 امید دارند؛ امید به خدا، امید به زندگی، امید به اوضاع جهان و شنیدن بودن بهبود از آن، امید به
صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی، امید به مسئولین، امید به خود، امید به نا امیدی و … از جمله
 امیدهایی است که افراد مختلف دارند.

تریبون مستضعفین- رضا احسان پور

امید، چیز خوبی است. افراد به بسته به شخصیت، نوع تفکر و شرایط پیرامونشان به امور

مختلفی امید دارند؛ امید به خدا، امید به زندگی، امید به اوضاع جهان و شنیدن بودن بهبود

 از آن، امید به صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی، امید به مسئولین، امید به خود، امید به

نا امیدی و … از جمله امیدهایی است که افراد مختلف دارند.

راه‌های مختلفی برای افزایش امید وجود دارد؛ از جمله:

۱- ناامید نبودن:

شاید ساده و ابلهانه به نظر برسد ولی باور کنید مهم‌ترین راه امیدوار بودن، ناامید نبودن است. یعنی به مجرد اینکه قرار شد ناامید بشوید، ناامید نشوید. حل و فصل خیلی از مشکلات در همان ابتدای ظهور مشکل، نیمی از راه حل است. یعنی مشکل را در نطفه، خفه کنید. هرچند تمرین امیدوار بودن، امری انتزاعی و دشوار است ولی می‌توان با تمرین روی محسوسات، به مرور این قدرت را پیدا کرد. برای مثال ابتدا روی گرسنگی تمرین کنید. به مجرد اینکه گرسنه شدید، فکر کنید گرسنه نیستید. مگر شما چه چیزی از افرادی که اعتصاب غذا می‌کنند کم دارید؟!

۲- صحبت با مشاور:

مراجعه به مشاور همیشه جواب می‌دهد. مشاور، پول می‌گیرد که حال شما را خوب کند. چون در غیر اینصورت، اگر باز هم مشکلی برایتان پیش بیاید دیگر به او مراجعه نمی‌کنید. پس او تمام تلاش خود را خواهد کرد تا درد شما را درمان کند. به شعبده‌ی مشاوره ایمان بیاورید. آدم ناامید ممکن است بزند و بلایی سر خودش یا دیگران بیاورد و از آنجایی که هزینه مشاوره بسیار پایین‌تر از هزینه درمان یا دیه‌ای است که قرار است بعداً پرداخت کنید، پس حتماً به مشاور مراجعه کنید.

۳- تماشای فیلم هندی:

در طول تاریخ بشریت، حتی یک فیلم هندی هم وجود ندارد که پایان تلخی داشته باشد. همیشه در انتهای فیلم، از طریقی که فکرش را هم نمی‌کنید، امدادهای غیبی به کمک شخصیت فیلم می‌آیند، او نجات پیدا می‌کند و همه مسائلش حل و فصل می‌شود. چرا شما آن شخصیت نباشید؟ امید داشته باشید که بالاخره یک روز، زود یا دیر یا دیرتر یا خیلی دیرتر، مشکل شما هم حل می‌شود. حتی اگر عمرتان هم کفاف نداد که حل شدن مشکلتان را ببینید، مهم این است که تا آخر عمر با امید زندگی کرده‌اید.

۴- مصرف یک چیزی:

معمولاً پژوهشگران و دانشمندان هر چند روز یک بار اعلام می‌کنند که مصرف فلان چیز برای بهمان چیز خوب است. مثلا مصرف گوجه برای رشد مو؛ مصرف کدو تنبل برا خارش کمر و …

هر وقت ناامید شدید، هر چیز مصرف شدنی‌ای که دم دستتان بود، مصرف کنید و منتظر نتیجه آن باشید؛ بالاخره در دنیای به این بزرگی یک چیزی هست که مصرف آن باعث افزایش امید شود. اگر نتیجه داد که شما می‌توانید آن را به نام خود ثبت کنید و از فردا جزو همان پژوهشگران و دانشمندان به حساب بیایید. اگر هم نتیجه نداد، بالاخره در طول دوره ناامید، سرگرم کاری بوده‌اید. سرگرم بودن خیلی بهتر از بیکار بودن است. نیست؟!

" سایت خبری تحلیلی تریبون مستضعفین "

طنز: من چقدر خوشحالم!

   
غم چیست؟ چیزی که خیلی‌ها بخاطر نداشتن خیلی‌چیزها، آن را دارند.
چیزی که خیلی‌ها بخاطر داشتن خیلی چیزها، آن را دارند. کلاً چیزی که خیلی‌ها دارند.

تریبون مستضعفین – رضا احسان‌پور

images::

 تعریف غم:

چیزی که خیلی‌ها بخاطر نداشتن خیلی‌چیزها، آن را دارند. چیزی که خیلی‌ها بخاطر داشتن خیلی چیزها، آن را دارند. کلاً چیزی که خیلی‌ها دارند.

 

راه‌های مقابله با غم و ایجاد شادی:

۱- تلقین:

مواقعی که غمگین هستید، به خودتان تلقین کنید که غمگین نیستید. هر چند این روش معمولا جواب نمی‌دهد ولی بهرحال برای خودش روشی است. معمولا این روش با چند نفس عمیق و چند حرکت کششی شروع و با بغض، اشک و آه تمام می‌شود.

 

۲- عضویت در گروه‌های جوک وایبر، واتساپ و تلگرام:

شما حتی اگر سنگ هم باشید، بالاخره یک جوک در عالم هستی وجود دارد که شما را بخنداند؛ و طبق اصول احتمالات ریاضی، وقتی در عالم هستی برای شما یک جوک خنده‌دار وجود دارد، مطمئن باشید یک جوک خنده‌دار دیگر هم وجود دارد. بنابراین می‌توانید مطمئن باشید که می‌توانید با عضویت در این گروه‌ها بخندید. بازدهی این گروه‌ها خیلی بیشتر از صحبت رودررو با دوستان و اعضای خانواده است. چون هر کدام از اعضای خانواده شما نهایتا یک یا دو لطیفه بلد هستند که اکثر آنها هم تکراری است. ولی شما می‌توانید در این گروه‌ها در هر دقیقه چند لطیفه نو و خنده‌دار بخوانید و بعد این لطیفه‌ها را برای دیگر افراد خانواده بفرستید و آنها را هم از غم نجات دهید.

 

۳- تماشای سریال:

اصولا سریال دو دسته‌است. یا کمدی و خنده‌دار است یا نیست. اگر کمدی و خنده‌دار بود که باعث می‌شود بخندید و غم و غصه را حداقل برای یکساعت فراموش کنید. (البته بدون احتساب پیام‌های بازرگانی بین سریال) اگر هم کمدی نبود، مطمن باشید شخصیت‌های سریال آنقدر بدبخت و بیچاره هستند که شما می‌توانید با مقایسه وضع و روز خودتان با آنها، خدا را صد هزار مرتبه شکر کنید و غم و غصه‌تان را فراموش کنید.

 

۴- تماشای اخبار، مطالعه روزنامه و …:

گفته‌ها و مصاحبه‌های برخی از مسئولین آنقدر خنده‌دار است که می‌توانید با مطالعه مداوم آنها، ریشه غم و افسردگیتان را بخشکانید. توصیه می‌کنم برای اینکه گفته‌هایشان خنده‌دارتر به نظر برسد، گفته‌های امروزشان را با گفته‌های چند سال یششان مقایسه کنید. کافی در قسمت جستجوی خبرگزاری‌ها، اسم آن مسئول محترم را به همراه یک کلمه جستجو کنید و کل آرشیو را بخوانید.

 

۵- فکر نکردن:

اصولاً هر کسی فکر می‌کند، غصه می‌خورد و وقتی غصه خورد، بیشتر فکر می‌کند و این روند همین طور پشت سر هم تکرار می‌کند. یکی از مهمترین راه‌های شاد زیستن فکر نکردن است. آیا شما تا بحال دیوانه‌ای دیده‌اید که عبوس و گریان باشد؟ اینکه دیوانه‌ها همیشه لبخند به لب دارند، موید این مطلب است. در ضرب المثل‌ها داریم که خنده بی‌جا نشانه کم عقلی است. یعنی کم عقلی باعث خنده از نوع بی‌جا می‌شود. هنر شما می‌تواند تبدیل خنده بی‌جا به خنده باجا باشد.

" سایت خبری تحلیلی تریبون مستضعفین "

" راهکار جدید ترافیک ، خدمت پلیس راهنمایی و رانندگی ! " :

راهکار جدید برای کاهش ترافیک

 

"  خبرگزاری مهر "                                                                                                                                                                                         

" میلاد حضرت زینب ( س ) مبارک "

یا زینب کبری (س)  

 

با خبر کرد نسیمی همه ی دنیا را

مطلاطم شده دیدند دل دریا را

گل سرخی که می از قطره ی شبنم می زد

مست می کرد ز بوی نفسش صحرا را

چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین

شور می داد ز حال خوش خود بالا را

چشمهایی به روی چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسی برد دل لیلا را

بین آغوش برادر چقدر آرام است

چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید

عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را

 

زینت خانه ی مهتاب به دنیا آمد

زینب حضرت ارباب به دنیا آمد

  

چهره اش منعکس از طلعت روی زهراست

عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست

حضرت زینب کبری خودش اقیانوسیست

گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست

اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست

از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست

مادری کرد برای سه امامش زینب

پس ولایت به پرستاری او پا برجاست

سوره ی مریم قرآن نمی از تفسیرش

وسعت روح بزرگش چقدر نا پیداست

  

بهترین خوبترین خواهر دنیا آمد

 

(مسعود اصلانی)

" گل انتظار " :

انتظار

 

همیشه منتظرت هستم

بی آن که در رکود نشستن باشم

همیشه منتظرت هستم

                     چونان که من

همیشه در راهم

همیشه در حرکت هستم

                   همیشه در مقابله

تو مثل ماه

ستاره

خورشید

همیشه هستی

و می درخشی از بدر

                  و می رسی از کعبه

و کوفه همین تهران است

که بار اول می آیی

و ذوالفقار را بار می کنی

و ظلم را می بندی

همیشه منتظرت هستم

               ای عدل وعده داده شده

این کوچه

                این خیابان

                           این تاریخ

خطّی از انتظار تو را دارد

و خسته است

تو ناظری

تو می دانی

ظهور کن

ظهور کن که منتظرت هستم

ظهور کن که منتظرت هستم

 

"  طاهره صفار زاده "

کاریکاتور: زندگی در تلگرام

" سایت خبری تحلیلی تریبون مستضعفین "

" اجر بوسیدن پدر و مادر " :

 

مردی به حضور پیامبر اکرم (ص ) رسید و پرسید:

«ای رسول خدا! من سوگند خورده ام که آستانه ی در بهشت را ببوسم ، اکنون

چه کنم؟»

پیامبر (  ص ) فرمودند: پای مادر و پیشانی پدرت را ببوس،

(یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود در مورد بوسیدن آستانه ی در بهشت

می رسی.)

او پرسید: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه کنم؟

پیامبر(ص) فرمودند: قبر آن ها را ببوس.

هنگامی که حضرت ابراهیم (ع ) برای دیدار پسرش اسماعیل ، از شام به مکه آمد،

فرزندش در خانه نبود و حضرت ابراهیم (ع ) به سوی شام برگشت. وقتی اسماعیل

به خانه بازگشت، همسرش آمدن حضرت ابراهیم (ع ) را به اسماعیل خبر داد.

اسماعیل به جست و جوی رد پای پدر پرداخت و جای پای پدرش را پیدا کرد و به

عنوان احترام به پدر، جای پای ایشان را بوسید. 1

 

نقش نیکی به پدر و مادر در قبولی توبه

 

مردی به محضر پیامبر اکرم (ص ) آمد و گفت: ای رسول خدا هیچ کار زشتی

نیست مگر این که انجام داده ام، آیا توبه ی من قبول می شود؟!

پیامبر اکرم(ص ) به او فرمودند: آیا پدر و مادرت زنده هستند؟ او گفت:

پدرم زنده است.

حضرت فرمودند: برو به پدرت نیکی کن، که همین نیکی به پدر موجب

پذیرفتن توبه ی تو خواهد شد. وقتی او رفت پیامبر(ص ) آهسته به

گونه ای که او نفهمد و ناراحت نشود، به حاضران گفتند: ای کاش! مادر

او زنده بود و به مادرش نیکی می کرد، زیرا با نیکی کردن به مادر، قبولی

توبه اش نزدیک تر می بود.2

 

 

اثر خدمت و احترام به پدر و مادر

 

آیت الله خزعلی از آیت الله محمدرضا بروجردی نقل کردند که :

پدر آقای مشکور در عالم خواب می بیند به حرم امام حسین  (  ع )

مشرف شده است و همه مردمی که آنجا به زیارت مشغول هستند -

به جز چند نفر - به صورت حیوانات دیده می شوند.

در همان حال نیز مشاهده می کند که جوانی به حرم وارد شده و

گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله و از آن حضرت جواب شنید :

 و علیک السلام احسنت.

آقای مشکور می گوید: که از خواب بیدار شده و به حرم مشرف

شدم، منظره حرم را همان طور که در خواب دیده بودم، مشاهده

کردم، البته همه به صورت انسان بودند اما افراد همان افرادی

بودند که در خواب آنها را مشاهده نموده بودم.

چیزی نگذشت که ناگهان دیدم همان جوان نیز آمده و سلام داد

ولی من جواب سلام  حضرت را نشنیدم.سراغ جوان رفته و

جریان خوابم را به او گفتم.

جواب داد: برای او مهم نیست.

گفتم: چطور این خواب برای شما مهم نیست؟

گفت: من جواب آن حضرت را شنیدم.

گفتم: شما چه کردی؟

جواب داد: من هر شب جمعه به زیارت حضرت می آیم و هر بار

پدر یا مادرم را به حرم می آورم.

یکبار پدر و مادرم هر دو با هم گفتند ما را ببر.

در بین راه پدرم به زمین خورد و از راه رفتن عاجز شد.

ولی باز از من خواست که او را به حرم ببرم. من او را روی دوش

خودم قرار داده و  به حرم بردم؛ لذا حضرت جواب من را دادند و مرا

تحسین کردند. 3

عاق والدین شدن منحصر به آن نیست که مخالفت و درشتى و صدمه زیادى به

آن ها برساند، بلکه فقط رفتارى کند، که اسباب غصّه و کدورت پدر و مادر گردد،

و لو این که به زبان عاقش نکنند، بنابراین کار عقوق بسیار باریک است و اولاد

باید رعایت خشنودى آن ها را نماید.  3

 

عاق والدین

 

یَا عَلىُّ: لَعَنَ اللهُ وَ الِدَیْن حَمْلاً وَلَدَهُما عَلَى عُقُوقِهَمَا.

یَا عَلِىُّ: مَنْ أَحْزَنَ وَالِدَیْهِ فَقَدْ عُقّهَمَا.

اى على، خدا لعنت کند والدینى که فرزندشان را عاق مى کنند.

اى على، کسى که والدین خود را محزون و غمناک نماید، آن ها را عاق

نموده. 4

عاق والدین شدن منحصر به آن نیست که مخالفت و درشتى و صدمه زیادى به

آن ها برساند، بلکه فقط رفتارى کند، که اسباب غصّه و کدورت پدر و مادر گردد،

و لو این که به زبان عاقش نکنند .

بنابراین کار عقوق بسیار باریک است و اولاد باید رعایت خشنودى آن ها را نماید.

 

سفارش حضرت ولى عصر (عج ) نسبت به پدر

 

پدر بزرگ ها، مادر بزرگ ها ، نعمتی از جانب خدا

آقا سیّد محمّد موسوى نجفى معروف به هندى که از

اتقیاى علما و ائمه جماعت حرم امیر المؤمنین (ع )است

نقل کرد از جناب شیخ باقر فرزند شیخ هادى کاظمینى

مجاور نجف اشرف و ایشان از شخص مورد اعتمادى

که به دلاّکى اشتغال داشت، آن شخص را پدر پیرى بود

 سعى فراوان نسبت به خدمتگزارى او مى کرد،

حتّى خودش براى او آب در مستراح مى برد و منتظر 

مى شد تا خارج شود و به مکانش برساند، پیوسته

ملازم خدمت او بود، مگر در شب چهار شنبه که به مسجد سهله مى رفت و در آن

شب به واسطه شب زنده دارى در آن جا از خدمت معذور بود، ولی پس از مدّتى

ترک کرد و دیگر آن جا نمى رفت.

از او پرسیدم چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردى؟ گفت: چهل شب

چهارشنبه به آن جا رفتم .

شب چهارشنبه چهلم به تأخیر افتاد، تا نزدیک غروب، در آن وقت تک و

تنها بیرون رفتم، و با همان وضع به سیر خود ادامه دادم تا یک سوّم

راه باقى ماند، کم کم مهتاب، مقدارى از تاریکى شب را به روشنایى

تبدیل کرد .

در این هنگام شخص عربى را دیدم که بر اسبى سوار است و به طرف

من مى آید، در دل خود گفتم الآن این مرد راهزن مرا برهنه مى کند.

همین که به من رسید با زبان عرب بَدَوى شروع به صحبت کرد، پرسید:

کجا مى روى؟ گفتم: مسجد سهله.

گفت: با تو چیز خوردنى هست؟ جواب دادم: نه. فرمود: دست خود را در

در جیب کن. 

 گفتم: در آن چیزى نیست. باز آن سخن را به تندى تکرار کرد

من دست در جیب کردم و مقدارى کشمش یافتم، آن گاه به من فرمود:

«أوصیک بالعَوْدِ» سه مرتبه و عَوْد به زبان عرب بدوى. پدر پیر را مى گویند

، یعنى سفارش مى کنم تو را به پدر پیرت.

بعد از این سخن ناگهان از نظرم ناپدید شد، فهمیدم که او حضرت مهدى

(عج ) بود و  دانستم آن جناب راضى نیست ترک خدمت پدرم را، حتّى در

شب چهارشنبه، از این رو دیگر به مسجد سهله نرفتم.5

 

گروه دین و اندیشه – مهدی سیف جمالی

 


 

1- الاعلام قطب الدین حنفی ص 24

2- بحارالانوار، ج 74، ص 82

3- روزنه هایی از عالم غیب

4-منتهى الآمال، ج 2، ص 844، حکایت 21.

5-برگرفته از درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

" بوسیدن پیشانی مادر یعنی بوسیدن بهشت " :

مردی به حضور پیامبر اکرم (ص) رسید و

پرسید: «ای  رسول خدا! من سوگند خورده ام

که آستانه ی در بهشت را ببوسم، اکنون چه کنم؟» 

پیامبر(ص) فرمودند: پیشانی مادر  را ببوس،

(یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود در مورد بوسیدن آستانه ی  در بهشت می رسی.)

او پرسید: اگر مادرم مرده باشند، چه کنم؟

پیامبر(ص) فرمودند: قبر او را ببوس...

http://axgig.com/images/68677905781352575401.jpg

 

 

طنز جبهه ( 5 ) :

 بعضی تازه واردهای جبهه خوب سرزبان داشتند .

بهش میگم : اخوی دفعه چندمه میای جبهه ؟

 برگشته میگه : حضورذهن ندارم بااین دفعه فکرکنم میشه... یک دفعه !

  " شادی روح شهدا و امام صلوات "

" نظر شما چیست ؟ " :

 

" رد پای صهیونیست ها ...........  "

 

" خبرگزاری مهر "