اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

مواظبت فوق‌العاده در امانتداری!(حکایت اهل راز)


 

عکس از طبیعت زیبا و رویایی - عکس نودی

 

 آخوند ملا علی معصومی‌همدانی که از شاگردان آیت‌الله حائری بود‌ند نقل می‌کنند: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى فرمودند: در کربلا در مسجد‌ى برای عد‌ه‌ای از طلبه‌ها مد‌ت سه ماه د‌رس مى‏گفتم و از همان ابتدا پاره‏د‌وزى نیز به درس مى‏آمد، من به او گفتم: آقا این درس به درد شما نمی‌خورد، شما به کار خود‌تان مشغول شوید. اما او همچنان به درس می‌آمد. چند روز غایب شد.

روزی که آمد من پرسیدم: چند روز غایب بود‌ید؟ کجا بود‌ید؟ گفت آقا آن ایامی‌که من نیامد‌م باید جویای احوال من می‌شد‌ید، گفتم حق باشماست. گفت: باید جریمه بشوی من ناهار به منزلتان می‌آیم، به شرط آنکه هرچه د‌ر خانه است می‌خوریم و به زحمت نیفتید. گفتم فرد‌ا تشریف بیاورید. ولی فراموش کرد‌م به اهل منزل بگویم فرد‌ا میهمان د‌اریم.

روز بعد مشغول د‌رس شد‌م تا چشمم به پاره‌دوز افتاد، تازه از د‌عوت ناهار یاد‌م آمد. درس که تمام شد آد‌رس خانه را به آن آقا داد‌م و خود‌م زود‌تر به منزل رفتم دید‌م فقط در منزل نان و ماست موجود است و پول هم ند‌اشتم.

عده‌ای از زوّار می‌خواستند به سامرا بروند، یکی از آنها مقد‌اری پول به‌عنوان امانت پیش من گذاشته بود؛ من از پول امانتی مقداری کباب و تخم‌مرغ تهیه کرد‌م، وقتی سفره باز شد د‌ید‌م پاره دوز فقط نان و ماست می‌خورد. گفتم میل بفرمایید کباب مطمئن است. گفت مگر شرط نکرد‌م هر غذایی را میل می‌کنید برای من هم همان را بیاورید و خود را به تکلّف نیند‌ازید. گفتم: نه تکلیفی نیست.

گفت: شما از پول امانتی کباب تهیه کردید شما مطمئن هستید تا صاحبان امانت بیایند و امانت را صحیح و سالم تحویل بگیرند زند‌ه هستید؟! قدری نان و ماست خورد و رفت و د‌یگر او را ند‌‌یدم. آخوند می‌گوید به حاج شیخ عرض کرد‌م: آقا چون بنا بود شما زعامت حوزه را برعهد‌ه بگیرید آن پاره‌دوز فرستاد‌ه حضرت ولی‌عصر(عج) بود‌ه و خواسته به شما بفهماند در امانتداری بسیار مواظب باشید.
* یاد فنا به روایت آیت‌الله سید رضا فاضلیان،
چاپ دوم، 1392، ص 239 تا 241.

روشنی، من، گل، آب

ایده‌هایی برای تزیین نون پنیر سبزی سفره افطار :: بخار مگ


روشنی، من، گل، آب
 

ابری نیست

بادی نیست.
 

می‌نشینم لب حوض:

گردش ماهی‌ها، روشنی، من، گل، آب

پاکی خوشه زیست.
 

مادرم ریحان می‌چیند

نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی‌هایی تر

رستگاری نزدیک: لای گل‌های حیاط.
 

نور در کاسه مس، چه نوازش‌ها می‌ریزد!

نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می‌آرد.
 

پشت لبخندی پنهان هر چیز.
 

روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست

چیزهایی هست، که نمی‌دانم

می‌دانم سبزه‌ای را بکنم خواهم مرد

می‌روم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم

راه می‌بینم در ظلمت، من پر از فانوسم
 

من پر از نورم و شن

و پر از دار و درخت

پرم از راه، از پل، از رود، از موج

پرم از سایه برگی در آب:

چه درونم تنهاست.

 

سهراب سپهری

راهکارهای تقویت معرفت و عقلانیت

 

جاهای دیدنی مازندران: تفریحات و جاذبه‌ها با لوکیشن و عکس | مجله علی بابا

 

قال‌الامام‌الحسین(ع):

«دراسهًْ العلم لقاح المعرفه، و طول التجارب زیاده فی‌العقل».


امام حسین(ع) فرمود: آموختن علم و دانش نطفه بارور شدن شناخت و معرفت است و تجربیات

طولانی و بسیار مایه فزونی عقل و خرد است.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 75، ص 128

صدقه واقعیصدقه واقعی


5 دانلود | طبیعت | پس زمینه

 

روزی در حضور امام‌حسین(ع) سخن از شخصی به میان آمد که از وابستگان حکومت بنی‌امیه بود (عبدالله ابن عامر). مطلب آن بود که وی صدقه فراوانی داده و ظاهرا برای خود فخری به حساب آورده است!
امام ‌حسین(ع) فرمود: مثال این شخص به کسی ماند که از حاجیان (و کاروانیان حج) اموال دزدیده و سپس آنچه را که سرقت کرده صدقه دهد. همانا صدقه حقیقی آن است که صاحب آن مال برای بدست آوردنش به زحمت و تعب افتاده و از عرق جبین مایه گذارد و در کسب آن مال، چهر‌اش از فرط زحمت غبارآلود شود. همان‌طور که امام‌علی(ع) این‌گونه بود و از چنین اموالی صدقه می‌داد. (1)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 96، ص 27، ح 56

بهترین راه‌ها برای رهایی از مشکلات (حکایت اهل راز)


دشت گل بهار منظره چشم انداز - پارس گرافیک



 آیت‌الله بهاء‌الدینی می‌فرمایند: ما تجربه زیادی به دست آورده‌ایم و وجدان کرده‌ایم که برای

رهایی از مشکلات، راه‌هایی هست که بهترین راه‌هایی که آنها را خود حس کرده‌ایم و به کمک

آنها به حاجت‌هایمان رسیده‌ایم، چهار چیز است:


1- نذر کردن گوسفند برای فقرا

2- خواندن حدیث کساء به‌صورت پی‌در‌پی

3- پرداختن صدقه

4- ختم صلوات.


* محمد لک علی‌آبادی شهره آفاق «شرح کلمات عرفانی آیت‌الله بهاء‌الدینی

قم، نشر هنارس، چاپ دوم، 1390، ص 123 و 124.

شعر انتظار ....

برای ظهورش دعا کنیم...اللهم عجل لولیک الفرج...الهی آمین - ویسگون


 

آقا بیا تصویر دنیا را عوض کن

یا چشم های خسته ی ما را عوض کن

 

یا واژه های شعر من را زیر و رو کن

یا حس و حال این غزل ها را عوض کن

 

یا عشق را تفسیر کن با خنده هایت

یا معنی مجنون و لیلا را عوض کن

 

وقتی شما باشید دریا بی کران نیست

ای بی کران مفهوم دریا را عوض کن

 

خیلی عوض کردند دنیا را پس از تو

برگرد و این تغییر بیجا را عوض کن

 

برگرد زهرا مادرت چشم انتظار است

بین در و دیوار خیلی بی قرار است

 

وحید محمدی

شعر انتظار .......


محل واقعی زندگی امام زمان (عج) کجاست؟

 

عمریست که من برای تو سر بارم

هر جمعه دل تو را که می آزارم،

پنهان ز شما نیست حقیقت من به

این شیوه ی انتظار خود شک دارم

 

چون مرد نبوده ایم آقا پایت

هر جمعه نهاده ایم ما تنهایت

شرمنده ام از نبودنت، می دانم

تقصیر من است این نبودن هایت

 

تا بنده ی عشق و مال دنیا هستیم

دور از نفس امام تنها هستیم

افتاده گره به کارمان از بس که

غافل ز دل یوسف زهرا هستیم

وحید محمدی

دینداران حقیقی ‌اندکند


زیباترین عکس های طبیعت

 

امام‌حسین(ع) در مسیر کربلا خطبه کوتاهی فرمود: آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌کنند و از باطل دست نمی‌کشند؟! در چنین شرایطی بر مومنان شایسته و سزاوار است که مشتاق دیدار پروردگار و شیفته شهادت و لقای خدای خود باشند، و من نیز مرگ را جز سعادت و شهادت، و زندگی با ستمگران را جز ننگ و خواری نمی‌بینم.

به راستی که بیشتر مردم بندگان دنیا و زر خرید مال و ثروت هستند، و دین و دیانت بر سر زبان و لقلقه لسان آنها است، و همچون آب دهانی است که بر روی زبانشان جاری است، و دین و دیانت را تا زمانی می‌خواهند که امر معاش و دنیای آنان به وسیله آن تامین شود. اما وقتی که به بلا و امتحان در دین مورد آزمایش قرار می‌گیرند. دینداران حقیقی بسیار اندک هستند. (1)
‍____________
1- بحارالانوار، ج 75، ص 116

پاداشی فراتر از آرزوهای عبادت‌کنندگان مخلص


آلبوم زیباترین عکس های منظره برای پروفایل (2) - تــــــــوپ تـــــــــاپ

 

قال‌الامام‌الحسین(ع) «من عبدالله حق عبادته، اتاه الله فوق امانیه و کفایته.»


امام‌حسین(ع) فرمود: هرکس خدا را آن‌گونه که شایسته و سزاوار است پرستش

و عبادت کند، خداوند به او بالاتر از آرزوهایش و بیشتر از آنچه او

را کفایت می‌کند، عطا می‌فرماید.(1)
‍____________
1- بحارالانوار، ج 68، ص 184، ح 44

روایت شاعرانه از دولتمردان شهید/ راه رجاء بسته نیست، گرچه رجایی برفت


 

شهیدان رجایی و باهنر هم خود شاعر بودند و هم با شهادتشان، دیگر شاعران را

به سرودن شعر و سرود حماسی تشویق کردند.

 

روایت شاعرانه از دولتمردان شهید/ راه رجاء بسته نیست، گرچه رجایی برفت

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس،  سی و پنجمین سالروز شهادت شهیدان جاوید انقلاب اسلامی، محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر است.

شاید برای علاقهمندان به تاریخ شخصیتهای انقلاب اسلامی جالب باشد که در این روز تاریخی، ضمن مرور برخی اشعار و سرودهای سروده شده درباره شأن و مقام این دو عزیز، برخی از اشعار خود این دو شهید انقلاب را نیز از نظر بگذرانند.

در این باره میتوان به این سرود امیدوارانه محمدعلی رجایی در سالهای ابتدایی انقلاب اشاره کرد که با اندکی جستجو در فضای مجازی میتوان آن را با نوای زیبای خود او، شنید:

اگر صفا بُوَد، به دل وفا بود
همیشه بر سرت لطف کبریا بود

روا بود که حق برملا شود
اگر به راه حق جان فدا شود

که خون دل باغبان پیر
دهد شاخه ای غنچه ها شود

چو برملا شود، ز غم رها شود
جهان پاک ما، وه چه باصفا شود

تلاش و کوشش و پرتو امید
سرای جاودان میدهد نوید

به راه زندگی با صفا و مهر
به درگه خدا میتوان رسید

همچنین از این شهید بزرگوار، شعری هم تقدیم به همسرش موجود است که در زندانهای رژیم ستمشاهی سروده شده و در ادامه می آید:

تا بشیر تابناک روز، دامن گستراند
از فراز کوهساری دور در دامان صحرا
بوسه رگبار دشمن
دور از چشم عزیزان مینوازد پیکر خونین ما را
همسر من!

زندگی هر چند شیرین است
اما با تمام آرزوها دوست میدارم
به دشت سرخ خون گلگون برویم
یا که بر امواج هستی قطرهای شفاف باشم تا که از دریا بگویم
همسر من!

لاله ای خونین به روی سینه بنشان
چون شب اندیشان هراسانند از گلواژه ی خون
همسر من!

سرفرازا چهره بگشا
خوشه های اشک را از دیده برچین
تا مبادا یاغیان شب بپندارند
تو از شوی دربندت به زندان ننگ داری
همسر من!

بعد من با کودکانت مهربانتر باش، عین نور چشمانت
تا که ننشیند غبار غم به روی چهره معصومشان هرگز!
همسر من!

کودکانت روزگاری گر نشانی از پدر جویند یا که از نام پدر گویند
گو که شد در راه ایمان کشته با لبهای خندان.

در عین حال، این شعر از محمدجواد باهنر نیز، نشان دهنده طبع شاعرانه این مدیر و شهید نخستین روزهای انقلاب اسلامی است:

شور عشقت به دل افتاد چنان مست شدم
که زخود قطع نمودم، به تو پیوست شدم

آتش عشق تو در دل شرری زد که سحر
سوختم، خاک شدم، یکسره از دست شدم

نیست از من اثری هرچه بگردم چه کنم؟
لیک در کوی تو چون نیست شدم، هست شدم

سر نهادم به کفت پای بر افلاک زدم
مهر گشتم چو تو را ذره شدم، پست شدم

با تو بی پرده بگویم که گرفتار تو ام
بی جهت نیست که آزاده و سرمست شدم

و اما یکی از مشهورترین سرودهای مربوط به شهادت این دو بزرگوار، سرود جاودانه پدر شعر انقلاب اسلامی، مرحوم استاد حمید سبزواری است که با عنوان سرود راه رجاء معروف است و با نوای محمد گلریز، در ذهن و جان همه ایرانیان، طنین انداز است:

هر دم از این رهگذار، رهگذری میرود
در پی مردان مرد، پی سپری میرود

عرصه نگردد تهی، گرچه ز همسنگران
گه جگری می درند، گاه سری میرود

روزن فتح و ظفر، بسته نخواهد شدن
گر ز قضا ناوکی بر قدری میرود

راه رجاء بسته نیست، گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری میرود

روضه نماند به زاغ، ور همه با درد و داغ
از صف مرغان باغ، نغمه گری میرود

جلوه خورشید ما، جمله جهان در نوشت
شعله به عالم زند، تا شرری می رود

مکتب اسلام باد زنده که در راه آن
گاه "شُـبیر"ی رود، گه "شـبر"ی می رود

در سفر زندگی، آمد و شد کار ماست
تا پسری در رسد، خود پدری می رود

راه رجایی به جاست، شور رهایی به پاست
گرچه ز نام آوران، ناموری میرود

استاد سبزواری اما در ادامه این سرود، یادی هم از شهید باهنر دارد:

بی هنران را بگو، گنج هنر زان ماست
گرچه ز ملک هنر، باهنری میرود

دامن دریای عشق تا که صدف پرور است
صیرفیان را چه باک، گر گُهری میرود

تا که خدای ِ جهان، حافظ این امت است
هر نظری می رسد، صد خطری میرود

راه رجاء بسته نیست، گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر، برگ و بری میرود

یکی دیگر از شعرهای مربوط به رثای رئیس جمهور و نخست وزیر سالهای نخستین انقلاب اسلامی، از مرحوم دکتر حسن حبیبی است؛ شعری که تنها دو روز پس از شهادت آن دو یار امام و در روز دهم شهریور ماه 1360 سروده شده است:

 مرحبا ای همدلانِ نیکبخت
عزمِ حق کردید و بَر بَستید رخت

آفرین بر راه و رسمِ پاکتان
سیرِ عرفانی سوی افلاکتان

سالها در عشقِ دین، خوش سوختید
علم و ایمان را به هم، بَر دوختید

ای عزیزان، راهِ ما راهِ شماست
چون رهِ هموارتان، راهِ خداست

با امام ِ اُمّتِ حق جوی خویش
عهد میبندیم محکمتر ز پیش

چون رجایی، باهنر، بی گفت و گو
جان و سَر، بازیم اندر راهِ او

و اینک شعری حماسی از شاعر انقلاب، مرحوم سید حسن حسینی را در این موضوع با هم مرور میکنیم:

ز سوگ سرخ یاران بار دگر شررها
بر جمع همسرایان، بر خیل همسفرها

از وادی سپیده پیکی زره رسیده
کز هجرت شقایق باز شود خبرها

غوغای مادران است دشنام بر پلیدان
چاووش این شهیدان، غمناله ی پدرها

بارد دوباره نم نم از ابر سوگ و ماتم
باران بی قراری بر سینه ها و سرها

باور نمی کند دل دزدیده خصم قاتل
با پنجه ی شقاوت، از باغ حق، ثمرها

گویید خصم دون را، زنجیری جنون را
ماییم در مسافت آماده ی خطرها

ما از عشیرهی خون، رویین تنان عشقیم
شمشیرمان شهادت، ایثارمان سپرها

آیین پرگشودن، کِی می توان زدودن
سوزند گر ز مرغان زینگونه بال و پرها

هرگز نمی تواند این باغ را بسوزد
توفان آتش افروز، با یاری تبرها

خفاش گر بریزد خون ستاره غم نیست
باشد شبان تیره آبستن سحرها

این امت دلاور زین پس بسان کوثر
زاید بسی رجایی، بسیار باهنرها

رضا اسماعیلی نیز از دیگر شاعرانی است که در شأن و مقام شهیدان رجایی و باهنر، شعری دارد؛ شعری که با آن، این نوشتار را به پایان می آوریم:

از زندگی افسوس! چیزی نفهمیدیم
جز حسرت و کابوس، چیزی نفهمیدیم

در محضر مجنون، از عشق جا ماندیم
از علم جالینوس، چیزی نفهمیدیم

تفسیر ما از عشق، نشخوار لذت بود
از عشق - این قدّوس -،  چیزی نفهمیدیم

قاموسی از عبرت، میراث آدم بود
اما از این قاموس، چیزی نفهمیدیم

در شرح بوی گل، در حاشیه ماندیم
از متن گل افسوس! چیزی نفهمیدیم

بر چشم ما طاووس، رنگ تغافل زد
جز رنگ از طاووس، چیزی نفهمیدیم

از سیب سرخ وحی، با این دل بیمار
جز مزه سالوس، چیزی نفهمیدیم

با عافیت خو کرد، نفس کلاغ ما
از آتش، از ققنوس، چیزی نفهمیدیم

با رخوت مرداب، یک عمر سر کردیم
از بوی اقیانوس، چیزی نفهمیدیم

با شب تمام عمر، در گفت و گو بودیم
از محضر فانوس، چیزی نفهمیدیم

در دخمه غفلت، بی درد پوسیدیم
از زندگی افسوس! چیزی نفهمیدیم

کد خبر: ۹۸۲۱۶

تاریخ انتشار: ۰۸ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۹ - 29August 2016

منبع: مهر

فروتنی و پاسخ بهتر احسان


طبیعت زیبا و رویایی برای گذراندن وقت در تابستان

 

در روایت نقل شده است که روزی امام ‌حسین(ع)، عده‌ای از مسکینان را دید که عباهای خود را زیرانداز کرده‌اند و نان خشکی را، که نزدشان است، می‌خورند.

وقتی حضرت را دیدند، ایشان را دعوت کرده، گفتند: یابن‌رسول‌الله! بفرمایید.

حضرت نشست و با آنان غذا خورد، آن‌گاه این آیه را تلاوت کرد «انه لایحب المستکبرین» همانا خداوند مستکبرین را دوست ندارد (نحل - 23)

سپس حضرت آنان را دعوت کرده و از آنان پذیرایی شایانی فرمود. (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- وسایل‌الشیعه، ج 24، ص 300

با خورشید انقلاب(خاطراتی از رهبر معظم انقلاب)


دشت کوه روبار، ماسوله استان گیلان این دشت در فصل بهار آکنده از گلهای زرد  آبی بنفشه های کوهیست کو :: ایجیگا

 

آشنایی با علوم غریبه
روزی که رهبر معظم انقلاب در منزل آیت‌الله حسن‌زاده آملی حضور پیدا کردند، آیت‌الله حسن زاده در مقابل آقا دو زانو نشسته بودند و مکررا می‌گفتند: آقای من! مولای من! سرور من!
آیت‌الله حسن زاده، اسطرلابی را آوردند و درباره آن مطالبی را بیان کردند، رهبر انقلاب نیز گاهی مطالبی می‌فرمودند و آیت‌الله حسن‌زاده قبول می‌کردند. ما به دلیل ناآشنایی به علم اسطرلاب متوجه نمی‌شدیم. از اینجا معلوم بود که آقا به علوم غریبه نیز آشنا هستند.

*حجت‌الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت - تهران) پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، 24/7/1390.

شعر انتظار .....



	زیباترین اشعار درباره امام زمان (عج) | وب

 

جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد

تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد
 

حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده

غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد
 

شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم

دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می‌خواهد؟
 

پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی

مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد
 

پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من

جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه می‌خواهد
 

تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است

مسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد
 

چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم

باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد
 

ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه

غیر از ظهور تو مگر مادر چه می‌خواهد
 

علی اکبر لطیفیان

شعر انتظار .....

امام زمان (عج) در یک نگاه - چمرانیها


 

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم

«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم
 

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب

موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم
 

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد

مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه‌های سردابیم
 

بی‌ تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین

یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم
 

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟

و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم
 

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد

ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»
 

آمدی بغض کوچه‌ها وا شد، اشک‌ها قطره قطره دریا شد

با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم
 

قاسم صرافان