اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

کرامت نفس در آیینه شعر علی فوده شاعر مقاومت فلسطین - قسمت چهارم

   
 
 
 تصویر، image، عکس، مسجد، قبه الصخره
 
 

5-3-2-ایستادگی در صحنه مقاومت

پایداری در مقاومت و دفاع از وطن و ناموس و حریم و مهاجرت نکردن و ماندن تا شهادت از بارزترین مصادیق این موضوع در شعر شاعر است که به گونه ای به کرامت نفس یاران مقاومت خود اشاره می کند و این کرامت را سبب جاودان شدن آنان می داند.
سخن فوده درباره ی «أبو یوسف النّجار» در این زمینه است؛ شاعر با اسلوب پرسشی و در ظاهر توبیخی از او می خواهد که با دیگران تفاوت داشته باشد. در حقیقت می خواهد به این نکته اشاره کند که شخصی که کرامت نفس دارد، نوع غذا و لباس و نیز اندیشه اش را با دیگران متفاوت است و برای رسیدن به هدف متعالی خود، سختی های فراوانی می کشد. خطاب به او می گوید: (فوده: 265)
لِمَ تلعبُ بالثلجِ کباقی الأطفال...
چرا بسان کودکان دیگر با برف بازی می کنی؟ چرا غیر از گوشت اسب می خوری؟ چرا غیر از شیر حیوانات درّنده را می نوشی؟ غیر از لباس های مندرس می پوشی؟
چرا درد ملّت را در سینه ات درک نمی کنی؟ با آنان (دشمنان) مبارزه کن! بزن! بزن!
تا آخرین شخص دشمن... تا آخرین سر... تا آخرین پا...بکُش تا جایی که خون به زانو رسید، تا بیروت بخندد.
و بالاخره تو مبارزه کردی... آنان را بدرد آوردی... خودت نیز به درد آمدی.
شاعر یار دیگرش، کمال عدوان، را به جهاد و مقاومت و سکوت نکردن در برابر دشمن و نیز راستگویی دعوت می کند و خطاب به او می گوید: (فوده: 2003: 266)
«روزی به ما گفتی شما همواره باید راست بگویید، ما هم راست گفتیم. شما باید خون بدهید، ما هم خون دادیم. شما باید به روی دشمن آتش بگشایید، آتش گشودیم. تو هرگز ساکت نشدی، ما نیز هرگز ساکت نشدیم. آنگاه که از منطقه ی عملیات، پیکر تو را به سوی خاک بردیم(دفن کردیم) گفتیم: این خون یک فلسطینی است... این مرگ فلسطینی است... این نیزه ی فلسطینی است.
و نیز در خطاب به دیگر یارش «محمود صالح» از مبارزه سخن می گوید. شاعر ابتدا به او خبر می دهد؛ سپس از او سؤالی می پرسد:(همان: 267)
مطلوبٌ راسُک یا محمود... أتعلم؟ ای محمود (دشمنان) سر تو را می خواهند... آیا می دانی؟
او جواب می دهد: بله می دانم.
سپس سؤال می کند: (همان: 268)
«پس چگونه مرکب خویش را مجهّز ساختی و سلاح برکشیدی و از منازلشان گذشتی؟
او پاسخ می دهد: مادرم این را از من خواست، پس برای مبارزه با آنان شتافتم.»
سپس مبارزه ی این یاور دلاور و کریم النفس را با دشمنان به تصویر می کشد و آن دشمنان را موش خطاب می کند و پس از مبارزه ای طولانی با آنان می گوید: ها أناذا جئتُکِ یا امّی؟
«باجس ابوعطوان» از دیگر یاران شاعر است که با سرافرازی و کرامت نفس در پی مبارزات مستمر و دلیرانه به شهادت رسیده است. شاعر با تکیه بر جنبه مقاومت و پایداری خطاب به او می گوید: (همان: 268 و 269)
«ای باجس! تو درخاطره ی شب خونین طلوع می کنی. تو در نَفَس های گرمای سوزان و خلجات سرمای شکافنده یا درخت تا یا بمب ظاهر می شوی تا دشمن کمین کرده یا نگهبان امنیّتی دشمن را سرنگون کنی. تو دوباره از دل تاریکی سر می زنی و سخن مردم می شوی.» سپس شاعر می گوید:
«باجس گاهی می آید و گاهی می رود و خوابگاه دشمن را به لرزه در می آورد... ناگاه مرکب او لغزید... سوار بر زمین افتاد... و به حق پیوست.»
علی فوده با یکی از یاران مقاومت به نام «جیفارا غزه» گفت و گویی دارد و او را به خاطر دفاع از حریم وطن می ستاید. به او می گوید: (همان: 272)
«ای جیفارا! غزه در دل توست و تو مبارز آن هستی. ای جیفارا! وقتی که دشمنان به غزه تجاوز می کنند، چه می کنی؟
جیفارا پاسخ می دهد: به روی متجاوزان شمشیر می کشم و با آنان نبرد می کنم. دوباره به او می گوید: ای جیفارا! غزه در دل است و دل تو سخت است، عشقت سخت است. در پاسخ می گوید: به هیچ گلی به جز غزه علاقه ندارم و به هیچ عشقی بجز او سر فرود نمی آورم حتّی اگر همه خیابان ها و کوچه های آنان، گورستان دشمن گردد. در پایان، شاعر نتیجه ی گفت و گو را چنین بیان می دارد: (همان: 237)
و دفعتَ الثمنَ المطلوب یا جیفارا
«ای جیفارا! تو بهای مطلوب را پرداختی»
خانم جوانی به نام «لینا النابلسی» دیگر یار مقاومت است که به گونه ای غیر مستقیم دفاع از وطن، ایستادگی و مهاجرت نکردن او را می ستاید. شاعر او را به «بجعه»(= مرغ سقا) تشبیه کرده است. آنگاه که نیروهای تجاوزگر، صف به صف به سوی وطن او در حرکتند و تانک ها و زره پوش ها به خانه ها نزدیک می شوند، بعضی از مردم هجرت می کنند، لینا هم چنان ایستاده و صحنه را ترک نمی کند. شاعر بر او بانگ می زند که: (همان: 274)
برای چه ایستاده ای، منتظر چه هستی؟ دشمنان با سلاح به سویت می آیند. دور شو! هجرت کن! تو هنوز کوچک هستی. ای مرغ سقّا! تو تازه بال و پر درآورده ای، پیش از فرا رسیدن زاغان سیاه دور شو! او پاسخ می دهد: «دیگر زمان هجرت نیست؛ آتش چهره ی مرا می سوزاند و اندوه ها دل مرا آب می کند. به جز رویارویی با زاغان سیاه چه راه دیگری است؟»
او آن چنان در صحنه ی پیکار باقی ماند که ماشین جنگی دشمن، او را زیر گرفت و پیکرش به خون آغشته شد و در همان حال سرش را به سوی حاضران چرخاند و گفت: «ای وطن آتشین آیا به یاد خواهی آورد؟ به یاد خواهی آورد؟
«غسّان کنفانی»، ادیب و مبارز فلسطینی، دیگر مبارزی است که علی فوده از او یاد می کند و از دفاع او تا سر حد مرگ سخن می گوید. به عقیده علی فوده، غسّان کنفانی به دلیل داشتن کرامت نفس، همواره در مقابل دشمنان «لا» گفته است. درباره ی او می گوید:(همان: 275)
«دشمنان غسّان را محاصره کرده اند، افزون شدند... به سویش رفتند. ای غسّان ای غسّان به سویت آمدند.. تو به آنان چه می گویی؟ غسّان می گوید: به آنان «لا» می گویم... باز سؤال می کند: به سویت آمدند، با آنان چه می کنی؟ غسّان پاسخ می دهد: می کشم یا کشته می شوم. شاعر در پایان، چنین نتیجه گیری می کند: (همان)
و غصتَ یا غسّان فی بحرِ الدّماء
ای غسان تو در دریای خون غوطه خوردی.
و أنت لازلتَ تقول: «لا»
و همواره "لا"(=نه) گفتی!
از دیدگاه علی فوده، «سرحان بشاره»، یکی دیگر از یاران مقاومت، نمونه ی کم نظیر ایستادگی و دفاع از ناموس است. او بشاره را عاشقی غم زده معرفی می کند که دشمنان تجاوزگر، معشوقه اش را ربوده اند و سرحان به دنبال او در تلاش و مبارزه است.
شاعر با زبان هنری خویش، سرحان را فرامی خواند و او را تشویق و تهییج می کند و غیرتش را برمی انگیزد و دشمنان را همانند گرگ و افعی می داند که نباید به آنان مجال داد. بالاخره سرحان با پایمردی حمله می کند، مراحل مختلف را پشت سر می گذارد... وقتی معشوق را می بیند، فرصت را غنیمت می شمارد و آزادش می کند.
«طلال رحمه» یار دیگر در عرصه ی مقاومت و ایستادگی است که شهید علی فوده درباره ی او سخن می گوید.
او از ابتدا کرامت نفس طلال را می ستاید و نیازی نمی بیند که او را به امری فرا خواند و تشویق یا عتاب یا گله ای از او داشته باشد زیرا او به سان کوهی از مقاومت، استوار است و با عزمی راسخ به مبارزه خود ادامه می دهد. خطاب به او می گوید: تو از ابتدا چنین و چنان بوده ای. جامت با جوهر سرخ، خون سرخ و گل سرخ سرشار بوده است.
بنگر! رخسارت همانند برق می درخشد و دلت از ژرفای ژرف فریاد می زند و صدایت شور و اشتیاق شرق را به همراه دارد.
أنظر...
وجهک یلتمعُ کوجه البرق
و قلبک یصرخ مِن عمق العمق
و صوتک یحملُ أشواق الشرق
شگفت اینکه پس از بیان فوق از او می پرسد: «مِن اینَ أتیتَ بهذا الصّدق؟»....
لم تطلب منّا یوماً برّاً أو صدقه
عانقت الوطن المتسربل بدم العشاق
این صداقت را از کجا آورده ای؟ تو هیچ وقت از ما نیکی و یا صدقه ای درخواست نکردی و همراه و همدم وطن، آغشته به خون عاشقان بوده ای.
بی تردید اگر او یارای سخن گفتن داشت، پاسخ می داد: همه را از کرامت نفسم گرفته ام.
از بیانات علی فوده درباره طلال رحمه پیداست که او از ابتدا تا پایان زندگی، همواره در صحنه ی مبارزه ایستادگی کرده و حماسه آفریده است. 

4-3-3-عشق به وطن

شاعر در این قصیده به چهره لاغر و نحیف «حماده فراعنه» که سال های متمادی در زندان متجاوزان به سر برده است، نگریسته و آن چهره را مانند رود خندانی دیده است. قلب با شرافت او را آزموده، از آن خون می چکیده است. عمّان، عشق او و اردوگاه های آن، آشیانه اش بوده است. شگفت اینکه امروز از عمان قطران و علقم می چکد. شاعر می گوید: (فوده: 2003: 276)
«ما با هم عمّان را زیر و رو کردیم، کوچه به کوچه، خیابان به خیابان، مسجد به مسجد، کنیسه به کنیسه، همه را شناختیم، با هم در جنگ وارد شدیم و اشک های گرسنگان درمانده را پاک کردیم. دوباره منشور برادری را خواندیم و به دنبال مبارزان راه افتادیم. آیا به یاد می آوری یا اینکه سلول انفرادی حافظه ی زندانی تنها را به سرقت برده است؟!»

4-3-4-توجّه به هم نوعان و هم وطنان

«باسل کبیسی» دیگر یار مقاومت است که ابتدا شاعر با سخنان پرشور و انقلابی و حماسی خویش بر سر او بانگ می زند و او را به قیام دعوت می کند و ضرورت قیام او را با دلایل هنرمندانه ای بیان می دارد. خلاصه ی سخنش این است که فقیران و بی نوایان از کارگر زخمتکش تا کودک بی سرپرست، همه و همه با سختی زندگی می کنند و هیچ کس از آنان پشتیبانی نمی کند و صدایشان را به گوش کسی نمی رساند. از او می خواهد که بلندگوی فقیران، مدافع یتیمان و شمشیر آخته شهیدان باشد. از او می خواهد که صخره ی اندوه را از روی سینه ی بینوایان دور کند و به سان گلی سرخ در صحرای خشک و بی آب و علف آنان بروید... از او می خواهد که طلوع کند. چنین می سراید: (همان: 270 و 271)
الفقراء الآن بلاصوت یا باسل... کن صوتَ الفقراء
کن أغنیه الأرمله العربیه
درع الأیتام العرب و سیف الشهداء
باسل یا باسل...
زحرح هذی الصّخره عن صدر التعساء
سپس می گوید: ای باسل! بالاخره به سان خورشیدی در دل تاریکی و خشم سرکش طلوع کردی؛ به گونه ای که بعضی از دشمنان بزدل پا به فرار گذاشتند. به رویشان آتش گشودی ولی گلوله ی آنان سریع تر بود و تاریکی، تو را بلعید!(شهید شدی!) عیّاشان پاریس گریه نکردند و مجالس امرا به هم نخورد ولی فقرا، همان فقرا که به خاطرشان قیام کردی، اندوهشان همان اندوه توست. ای باسل! هرگز پشیمان مباش!
یار دیگر مقاومت «کبّوجی» است. توجّه و علاقه او نسبت به دوستان، بسیار عظیم و دشمنی اش نسبت به دشمنان، بسیار سهمگین است. علی فوده او را به چهره ی درخشان توصیف می کند و به گونه ای که چون باران رحمت در سرزمین خشک و بی آب و علف می بارد.
آنگاه که به سوی دوستان می آید، شادی را می پراکند. وقتی شیرینی سالگرد تولدش را میان هم رزمان توزیع می کند، هر کدامشان انقلابی آتشین و استوار عزم می شود.
شاعر مناعت طبع و اراده ی استوار برخاسته از کرامت نفس، پاکبازی و ایثار کبّوجی را به تصویر می کشد و او را شخصیّتی مقدّس می داند که به هم وطنان خویش توجه ویژه ای دارد و در راه زنده نگه داشتن روح مقاومت در دلشان تلاش می کند.(همان: 269 و 270) 

5- نتیجه

- انسانی که نمی خواهد تن به ذلّت بدهد، ناگزیر باید در مقابل ستم و تجاوز و کژی ها، مقاومت کند؛ در این راه لازم است به ابزارهایی مجهز و به سلاح هایی مسلّح شود. مهم ترین ابزارهایی که در راه مبارزه شخص را یاری می دهد، ابزارهای درونی است که یکی از مهم ترین آنها کرامت نفس است. علی فوده از شاعرانی است که هدف او فلسطین و مقاومت فلسطین است. او از یک سوی به عنوان شاعر و از سوی دیگر به عنوان مبارزی در سنگر جهادگران است و تا سرحد جان در این راه تلاش می کند.
- از ویژگی های اساسی علی فوده که در تکوین شخصیّت وی تأثیر بسزایی داشته و سبب شده است که او به فضایل نیکوی دیگر آراسته گردد، کرامت نفس است. این فضیلت در عرصه ی مقاومت تأثیر بسزایی داشته است.
- علی فوده برای حفظ کرامت نفس از صفاتی مانند شکیبایی، صداقت و اخلاص، شجاعت و... کمک گرفته است. او با ذوق و قریحه شاعری خویش توانسته است به عنوان شاعر مقاومت، ایفای نقش کند و خدمات ارزنده ای را به هم وطنان و هم نوعان ارائه دهد و سرانجام به درجه ی والای شهادت برسد.
- جلوه های کرامت نفس در شعر علی فوده در صفاتی بروز و ظهور دارد و او در این راستا شخصیّت هایی مانند بلال حبشی، عروه بن الورد و هفده تن از یاران مقاومت را به کار گرفته است.
- شاعر در گفتگوی خود با هفده تن از یاران مقاومت، موضوعاتی را مورد توجّه قرار می دهد که با کرامت نفس ارتباط دارد. شهادت، ایستادگی در صحنه مقاومت، عشق به وطن، توجه به هم نوعان و هم وطنان از مهم ترین این موضوعات است. 

منابع تحقیق :
 
- ابراهیم، خلیل و آخرون، 2005م، مرایا التذوّق الأدبی، دراسات و شهادات؛ داره الفنون مؤسسه خالد شومان، الأردن: عمّان، ط1.
2- الخطیب، حسام، 2002م، «مشروع منهج متکامل لدراسه الأدب الفلسطینی الحدیث»، مجله نزوی، أردن: یولیو، العدد 31. گرفته شده از پایگاه اینترنتی مجله در تاریخ 2010/2/5
http://www.nizwa.com/articles.php? id=3147
3- داد، سیما، 1383، فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید.
4- شریف رضی، ابوالحسن محمد، 1395 ه.ق، نهج البلاغه (گزیده ای از سخنان امام علی(ع))، تصحیح و تنظیم: صبحی الصالح، قم: انتشارات هجرت.
5- شفیعی کدکنی، محمّدرضا، 1380، شعر معاصر عرب، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوّم.
6- فوده، علی، 2003م، الأعمال الشعریه، بیروت: المؤسسه العربیه للدّراسات و النشر.
7- قطوس، بسام، 2000م، مقاربات نصیه فی الأدب الفلسطینی الحدیث، عمان: دارالشروق للنشر و التوزیع.
8- کیانی، حسین و میرقادری، سید فضل الله، 1388، «شهید و جانباز در شعر ابراهیم طوقان»، نشریه ی ادبیات پایداری، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال اوّل، شماره اوّل، صص 127-142.
9- مجاهد، احمد، 2006م، أشکال التناص الشعریّ(دراسه فی توظیف الشخصیات التراثیه)، القاهره: الهیئه المصریه العامّه للکتاب.
10- محسنی نیا، ناصر، 1388، «مبانی ادبیات مقاومت معاصر ایران و عرب»، نشریه ی ادبیات پایداری، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال اوّل، شماره اوّل، صص 143-158.
11- مطهری، مرتضی، 1385، انسان کامل، تهران: صدرا، چاپ 38.
12- هیأه المعجم، 2008م، معجم البابطین لشعراء العربیه فی القرنین التاسع العشر و العشرین، الکویت: مؤسسه ی جائزه عبدالعزیز سعود البابطین للإبداع الشعری، ط1. 

پایگاه های اینترنتی 

منبع : دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنرکرمان-نشریه ادبیات پایداری-سال دوم شماره 3 و 4.
-http://www.Alifodeh.com/2008-07-22-15-25-29.html م 2010/9/6
- http:llpulpit.Alwatan voice.com/content-99581.html-م 2010/9/6
 
نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه سادات حسینی چهارشنبه 19 شهریور 1393 ساعت 11:36

سلام : مطالب این چهار قسمت بسیار به دردم خورد.

مفق باشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد