اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" دور خواهم شد از این خاک غریب "


قایقی خواهم ساخت‌، 


 خواهم انداخت به آب‌.



دور خواهم شد از این خاک غریب 


 که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق 


 قهرمانان را بیدار کند.



قایق از تور تهی 


 و دل از آرزوی مروارید، 


 هم چنان خواهم راند.


نه به آبی ها دل خواهم بست 


 نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در می آرند 


 و در آن تابش تنهایی ماهی گیران 


 می فشانند فسون از سر گیسوهاشان‌.



هم چنان خواهم راند.


هم چنان خواهم خواند: «دور باید شد، دور.


مرد آن شهر اساطیر نداشت‌.


زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.



هیچ آیینه تالاری‌، سرخوشی ها را تکرار نکرد.


چاله آبی حتی‌، مشعلی را ننمود.


دور باید شد، دور.


شب سرودش را خواند، 


 نوبت پنجره هاست.»



هم چنان خواهم خواند. 

 
هم چنان خواهم راند.

" سهراب سپهری "

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا سادات سه‌شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت 22:33 http:///www.p14masom.blogfa.com

گاهی باید از هرچه که تو را با معبودت دور می کند

دور شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد