اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" تأملی بر مفهوم رند در اشعار حافظ " :

       

خبرگزاری فارس: تأملی بر مفهوم رند در اشعار حافظ               
 

رند در معنی اصلی خود یعنی فردی بی‌بند و بار، لاابالی و هرزه‌گرد و در تاریخ بیهقی و بوستان سعدی نیز در همین پست آمده است، اما در نظر حافظ شیرازی مقامی بس ارجمند می‌یابد. رند حافظ فردی وارسته و رسته از تعلقات مادی است و بار تعلقات را به دور افکنده است. او انسانی آزادست و می‌خواهد روح خود را از قفس تن آزاد و منیت و خودپرستی را نابود سازد.

  همین رندی خاص حافظ است که او را به گلشن رضوان فرا می خواند و سزای مرغ خوش الحان چون او را قفس تن نمی داند. رند در دیدگاه خواجه شیراز مستی است که از حقایق آگاه است و از راز درون پرده خبر دارد که هرگز این حالت به زاهد دست نخواهد داد: راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را در عرصه و جولانگاه رندان ،حاکم و پادشاه نمی تواند خودنمایی کند و شاه و سلطان در مقابل او گدایی بیش نیست:

 تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند                عرضه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

به گفته حافظ کسی که نازپرورده تنعم باشد و از عشق بی خبر ، هرگز به دوست راه ندارد وکسی لیاقت پیمودن این راه را دارد که اهل رنج کشیدن و بلا دیدن باشد و عاشقی شیوه و روش چنین افراد پاکباخته ای است: نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد اگر کسی از حافظ راه را جویا شود برای غلبه بر حرص و طمع و به زندان کردن شهوت و آز بایستی از مذهب رندان پیروی کند:

سالها پیروی مذهب رندان کردم             تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم

و آنگاه که رند چنین شد به مقامی نائل می گردد که به صفای دلش می توان سوگند یاد کرد و با آن صفای اندرون چه بسیار قفل ها گشوده و درها باز شود و دعای رندان کلیدی برای گشایش گرفتاری ها می‌گردد آن هم رندان صبوحی زده و اهل شراب صبحگاهی (سحرخیزان خداجو) به صفای دل رندان صبوحی زدگان بس در بسته به مفتاح دعا بگشاید او شکوه می‌کند که کسی به رندان در این روزگار توجهی ندارد و آنان را که به مقام ولی رسیده اند کسی جرعه آبی نمی‌شوید:

 رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس            گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت

اما حاصل کردن عشق و رندی جان را می‌سوزاند و در حالی که آغازش آسان جلوه می کند در نهایت مشکلات خاصی در سر راه رند عاشق پاکباز پدید می‌آورد: تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل رندی در دیدگاه حافظ لطف ازلی است و قسمتی است که از آغاز در لوح سرنوشتش ثبت شده است:

مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند              هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد

رند میخواه‌ای است که به میکده معرفت افتخار می‌کند و خدمت رندان دیگر را برای خود مقامی بس شگرف می‌داند و آرزو می‌کند که با افزایش عمر و ادامه حیات به این بندگی و خدمت رسانی با جان و دل بپردازد:

گر بود عمر و به میخانه رسم بار دگر به جز از خدمت رندان نکنک کار دگر صلاح و تقوا و توبه که مضهر زهد و عبادت ریایی است در پیشگاه رند جایگاهی مدارد:

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی را               سماع وعظ کجا، نغمه رباب کجا

 صلاح و توبه و تقوا ز ما مجو حافظ ز رند و عاشق و مجنون کسی نجست صلاح و همین رند است که در مقابل زاهدان ریایی قدعلم می کند و در تقابل آنان خودی

 نشان می دهد:

نوبت زهدفروشان گرانجان بگذشت               وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

رند دشمن تزویر و ریاست و در پیشگاه رند، نفاق و زرق هرگز صفای دل حاصل نمی کند و اگر کسی اهل صفای دل باشد باید طریق رندی و عشق برگزیند که این دو با هم توامانند و از هم جداشدنی نخواهند بود:

نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ                    طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

 رند قلندری است صاحب قدرت که توان دخل و تصرف دارد و افسر شاهی را می تواند جابه جا کند. او قادر است که قدرت را بگیرد و به کس دیگری بدهد.این افراد قدرت مافوق دارند: بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی رند ظاهرا گداصفتی است که همتی والا دارد و کیمیاگر است و در عین فقر پستی ها را اصلاح کرده ، مس وجود را طلا می کند:

 غلام همت آن رند عافیت سوزم                    که در گداصفتی کیمیاگری دارند

رند در دید حافظ مقامی دارد که هرگز زاهدآن را فهم و درک نخواهد کرد و همچنان که دیو از قاریان قرآن می گریزد زاهد نیز در مقابل رند گریزان است و

تاب و قرار ندارد:

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد                      دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

 و در نهایت مصلحت بین و ملاحظه کار نیست و چون وابسته به کار ملک و مملکت نیست تدبیر و تامل به کارش نیاید: رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش آری رند مورد ستایش حافظ چنین است و رسیدن بدین مقام مایه مباهات آن کسی است که به حق لسان الغیب است.

/نوشته امین رحیمی، استادیار دانشگاه علامه طباطبایی/

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم حداد عادل زاده سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 16:46 http://www.p14masom.blogfa.com

بسیار جالب بود ، مطلبی که آوردید ، سپاس

خواهش می کنم :

ما نگوییم بد و میل بنا حق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم

عیب درویش و توانگر بکم و بیش بداست
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم

گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور بحق گفت جدل با سخن حق نکنیم "

مرتضی اژدری سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 16:48

قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت

روان تان شاد

بله همین گونه است :

عشقت رسد به فریاد یاد ار خود بسان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد