ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
محرم می آید و قصه ی اندوه آلاله را در گوش جان ها زمزمه می کند .
دوباره شهر بوی غمی آسمانی می گیرد .
خیابان ها ، سیاه پوش زخم بزرگ تاریخ می شوند .
محرم می رسد با یک دنیا اشک و غم
محرمی که یادآور کربلاست .
همان سرزمینی که تمام هستی به گردش طواف می کند .
محرم می آید ،
روزهای گریه بر عزیز ؛
روزهای عطش و تشنگی ، ایثار و شهادت و .......
گاه می اندیشم به بیابان های عطش ، به بوته های سوخته ، به قلب های کوچک اما به وسعت تاریخ
به کودکان نینوا و یتیمان کربلا آن ها ، یادآوری دردشان ، تمام وجودم را می سوزاند .
گاه کربلا را به خاطرمی آورم دشت نینوا را ..........
کربلا با حسین ( ع ) معنا می یابد
او که عطر حضورش را از خیمه هایی که آکنده از نگاه سکینه بود حس می کنم و فریادش را که در بلندای آسمان
به گوش می رسد ،
هنوز نوای کربلایی اش همه جا شنیده می شود .
" اگر دین ندارید لااقل آزاده مرد باشید "
کربلا یعنی صبر و ایستادگی زینب ، امان از دل زینب ......امام از دل پردرد زینب .......
امام از صبر زینب ...... کدام مصیبت را باور کند و بر کدام عزیزش بگرید و ناله سر دهد .........
کربلا یعنی درد یعنی بلا و مصیبتی که بر سر عشق آمد یعنی تشنگی و عطش ........
( زهرا جلال زاده ، دوم ریاضی ، دبیرستان شیخ الاسلام )
گلادیاتورها دستهای از بردگان و جنگجویان حرفهای بودند که با یکدیگر و گاهی با حیوانات درنده می جنگیدند تا موجبات تفریح تماشاگران را فراهم آورند. این پیکارها که گاه به مرگ ایشان میانجامید در میدانگاههای ویژهای در بسیاری از شهرهای امپراتوری روم اجرا میشد. آنان نه فقط حقوق فردی و اجتماعی خویش، بلکه حتی زندگی خود را با ظاهر شدن در صحنه این نبردها در معرض خطر قرار میدادند.
اغلب گلادیاتورها، به عنوان برده، خوار و خفیف شمرده میشدند؛ تحت شرایطی دشوار تأدیب میگردیدند و از نظر اجتماعی به حاشیه رانده شده بودند. آنان همواره تحت تبعیضات نژادی قرار میگرفتند و عموماً به مرگ محکوم بودند. با این وجود، نه فقط در زمان انجام نبرد، بلکه در حال مرگ نیز مورد تحسین تماشاچیان قرار داشتند...
... روضه خوان بر فراز منبر ناله می زند: شاهزاده ای که هنگام زیارت قبر مادر، به دستور مولی، شمعها برایش خاموش می شد؛ کسی جلو می افتاد تا نامحرمی او را نبیند و غیرت برادران را حمایل می کرد تا از کوچکترین بی حرمتی در امان باشد؛ عصر عاشورا، یکه و تنها میان حرامیان بود... شاهزاده ای که هنگام خروج از مدینه، برادران و برادر زادگان، نگهبان حریمش بودند و برای سوار شدن بر مرکب، زانو می گرفتند؛ عصر عاشورا، یکه و تنها میان حرامیان بود...
... تلویزیون فیلمی نشان می دهد که قهرمانش خانمی است اسلحه به دست، بزن بهادر و البته در دقایقی از فیلم، اسیر دست دشمنان. خانمی که در بیشتر صحنه ها خوار و خفیف می شود؛ از بیشتر حقوق اجتماعی و فردی محروم است و بسیاری خواهان مرگ او هستند. قهرمانی که نه حریمی دارد و نه برادران با غیرتی. خانمی که البته موجبات تفریح تماشاچیان را فراهم می کند و مورد تحسین آنان است...
و دختران ما، قهرمانانشان گلادیاتور رومی است، نه شاهزاده اسلامی. آنان ترجیح می دهند برای درس خواندن و شاغل بودن و در یک کلام، حضور اجتماعی داشتن؛ از نگاه ناپاک شاگرد اتوبوس و متلک پرانی همکلاسی سبک مغز گرفته تا توهین های ارباب رجوع و مافوق را بر خود هموار کنند تا مادری نباشند که در خانه مانده است. آنان ترجیح می دهند گلادیاتوری باشند در میان حرامیان؛ تا شاهزاده ای در میان خویشان.
و البته ایراد در این است که ما گلادیاتورها را تحسین می کنیم و شاهزادگان را افراد ضعیف می شمریم.