ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
چه بنویسم از آن روزها ، چگونه عظمت آن روزها را بر صفحه کاغذ بنگارم .
بیش از هزار چهارصدسال از سال واقعه کربلا می گذرد و تو هر سال رخت سیاه می پوشی ....
حسی غریب نمی گذارد در خانه بنشینی حسی که تو را به حسینیه و تکیه مسجد می کشاند ،
اگر هم بمانی صدای طبل ها و نوای سوزناک مرثیه خوان ها دلت را بر کوچه و خیابان میر کشاند ،
دسته های کبوتران سیاه پوش می آیند و می روند و تو هر بار مثل کبوتری دل شکسته دلت را همراه با گروه کبوتران از راه رسیده پر می دهی ،
یک جا ایستاده ای اما دلت میان دسته های سینه زنی است که بر سر و سینه می کوبند ، بی اختیار بغض می کنی
پرده ای از اشک جلوی چشمانت را می گیرد و گاه گریه امانت نمی دهد ........
هر سال که محرم از راه می رسد این داغ کهنه ،
این زخم قدیمی سرباز می کند ؛
داغی که آتش در دل ها می افکند و شورها به پا می کند و تو هر سال این قدر را که مرور می کنی آرزو می کنی کاش آن روز با حسین بودی .........
محرم که می آید آسمان بهانه ی باران دارد
و آفتاب داغ تر از همیشه می تابد ، شب هایی که تاریک تر از همیشه است
ماهی که هم رنگ عشق است و 72 تن از بهترینان عالم جامه شهادت پوشیدند
تا بهترینان آینده بیاموزند آیین زیستن را و مردانه بودن را محرم که می آید
کوچه ها یک رنگ دارد رنگی که با صبر و شهادت و شجاعت یاران حسین ( ع ) آمیخته است
آری رنگ سیاه ، رنگ غم و اندوه چشم هایم پر از اشک ، دل ها بهانه ی گریستن دارد
و لب های ترک خورده از تشنگی .........
انگار شرمنده می شود قطره های بنوشد دستانمان از خورشیدی که بر عاشورا تابید ،
خجالت می کشد تا به آسمان دراز شود و طلب آمرزش کند
کاش ماهم در صحنه ی عاشورا بودیم تا جرعه ای آب
برای کودکان تشنه می بردیم ،
پرو بال شهدا را می بوسیدیم و در حسرت آن روزها نمی ماندیم
( فاطمه دامن نور ، دوم علوم تجربی ، دبیرستان شیخ الاسلام )
سلام
وبلاگ قشنگی داری با پست های زیبا
ممنون میشم به منم سربزنی