اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" چه بنویسم از آن روزها " :

چه بنویسم از آن روزها ، چگونه عظمت آن روزها را بر صفحه کاغذ بنگارم .

بیش از هزار چهارصدسال از سال واقعه کربلا می گذرد و تو هر سال رخت سیاه می پوشی ....

حسی غریب نمی گذارد در خانه بنشینی حسی که تو را به حسینیه و تکیه مسجد می کشاند ،

اگر هم بمانی صدای طبل ها و نوای سوزناک مرثیه خوان ها دلت را بر کوچه و خیابان میر کشاند ،

دسته های کبوتران سیاه پوش می آیند و می روند و تو هر بار مثل کبوتری دل شکسته دلت را همراه با گروه کبوتران از راه رسیده پر می دهی ،

 یک جا ایستاده ای اما دلت میان دسته های سینه زنی است که بر سر و سینه می کوبند ، بی اختیار بغض می کنی

پرده ای از اشک جلوی چشمانت را می گیرد و گاه گریه امانت نمی دهد ........

هر سال که محرم از راه می رسد این داغ کهنه ،

این زخم قدیمی سرباز می کند ؛

داغی که آتش در دل ها می افکند و شورها به پا می کند و تو هر سال این قدر را که مرور می کنی آرزو می کنی کاش آن روز با حسین بودی .........

محرم  که می آید آسمان بهانه ی باران دارد

و آفتاب داغ تر از همیشه می تابد ، شب هایی که تاریک تر از همیشه است

ماهی که هم رنگ عشق است و 72 تن از بهترینان عالم جامه شهادت پوشیدند

تا بهترینان آینده بیاموزند آیین زیستن را و مردانه بودن را محرم که می آید

کوچه ها یک رنگ دارد رنگی که با صبر و شهادت و شجاعت یاران حسین ( ع ) آمیخته است

آری رنگ سیاه ، رنگ غم و اندوه چشم هایم پر از اشک ، دل ها بهانه ی گریستن دارد

و لب های ترک خورده از تشنگی .........

انگار شرمنده می شود قطره های بنوشد دستانمان از خورشیدی که بر عاشورا تابید ،

خجالت می کشد تا به آسمان دراز شود و طلب آمرزش کند

کاش ماهم در صحنه ی عاشورا بودیم تا جرعه ای آب

برای کودکان تشنه می بردیم ،

پرو بال شهدا را می بوسیدیم و در حسرت آن روزها نمی ماندیم

( فاطمه دامن نور ، دوم علوم تجربی ، دبیرستان شیخ الاسلام )

نظرات 1 + ارسال نظر
نگان جمعه 8 آبان 1394 ساعت 11:18 http://negan-80.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگی داری با پست های زیبا
ممنون میشم به منم سربزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد