اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" خط سیر راه سران بی سر ، که علمدار ان راه مظلومانند " :

چشم باز می کنم خود را درون یک بیابان می بینم آفتاب تا مغزانسان نفوذ می کند بیابانی خشک روبروی گسترده شده

گویی این بیابان تمنای قطره ایی آب دارد ، ناگهان صدایی توجهم را جلب می کند ، گوش می دهو صدایی همچو صدای

داد و شیون می آید به دنبال صدا می گردم از دیدن منظره ایی که می بینم حیرت می کنم :

این ها که هستند ؟ ! اصلا این جا کجاست ؟ !

خمیه هایی را می بینم که به آتش کشیده شده و کودکان و زنانی که برسر زنان شیون می کنند و از دست یک عده آدم

 بیشتر به حیوان های وحشی می رسانند

آری از دست یک عده حیوان وحشی در فرارند نزدیک تر می شوم صحنه هایی درون مغزم در حال تداعی است یاد محرم

 می افتم یا عزاداری ها هرساله وقتی فکر می کنم می بینم این صحنه ها مرا سخت یاد محرم و واقعه کربلا می اندازد

 یعنی من .....  واقعا باورکردنی نیست ، دل ها ریش می شود .

 آه از این نامردمی ها ! حتی به طمع گوشواره ها از گوش ها خون می چکد

مطمئن می شوم در کربلا هستم ، اگر این جا کربلاست پس امامم کجاست ؟ پس سقای کربلا کجاست ؟

یا الله یعنی الان امام و یارانش سرهایشان بر سر نیزها است ؟ و این گونه ددمنشان به خاندان آل رسول جفاکردند

آهای زمین ! چه می شد دهن باز کنی و ببلعی آن ها

آهای آسمان چه می شد شهاب سنگ هایت را بر سرشان فرود آوری

آهای خورشیدکاش می شد به آتش بکشی آن ها را ، خورشید عاشورا به دو نیم گشته

با گام هایی سنگین جلو می روم و اشک روانند و قلبی ناآرام

چشم هایم را می بندم تا حک کنم یاد ، یادواره های دشت پرخون را

خط سیر راه سران بی سر ، که علمدار ان راه مظلومانند

همچون خورشیدی از غرب از مدینه طلوع خواهد کرد به دادخواهی بیاید

( حدیث ارژنگ ، سوم علوم ریاضی ، دبیرستان شیخ الاسلام )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد