ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
چه می توان گفت از از صحرایی که خورشید عاشورا با پرتوایی زعفران رنگ ، بر تمامی دشت
نینوا گسترده شد .
از کودکی چندماهه که در دامان پدر می نالد ، چه می توان گفت از تیری سه شعبه که برگلوی
نازک کودکی معصوم خورد .
از دختری سه ساله که از غم واقعه رفته بر پدر ش ، تازیانه می خورد از دختری که از غم از
دست دادن پدر ، دست از دنیا کند و بر دامان خاک آرمید و سخن می گوید از دختری که
آفتاب عطش تشنگی اش را بیشتر می کرد و تشنگی را تحمل نکرد و اشک عمو را درآورد و
از عمویی که با گام های استوار با لبانی تشنه بر سرچشمه رفت اما آب ننوشید که می داند
که برکودکان خیمه های حرم سوخته و غارت شده چه گذشت .
کربلا یعنی خون ، خونی که با عاشقان حسین در راه حسین ریخته شد.
کربلا یعنی صحرای عطش تشنگی کودکان حسین ، یعنی ایثار و شجاعت و رشادت عمو ،
کربلا یعنی خیمه های نیمه سوخته ، شاهدی تا به ابد بر ظلمی که رفت ...
صحرایی که پرتوهای خورشیدش و دشت خون ، دشت لاله های پرپر ،تا همیشه تاریخ لاله ها
سبز می مانند ...
( میترا سالاری ، سوم علوم ریاضی ، دبیرستان شیخ الاسلام )
چه زیباست ، احسنت
سلام استاد ارجمند :
لطفا از شعرها و متن های ادبی تان برای ما مطالبی
ارائه فرمایید . تشکر
سلام : حتما ، خواهر خوبم