اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" و زمین نیز از دیدن این صحنه شرمسار شد که آبی نیست.... " :

خورشید امروز با شدت بیشتری پرتوهای گرم خود را به زمین می تاباند ، گویی همانند فردی

 است که از انتظار خسته شده است . کودکان این طرف آن طرف می دوند ، هیچ زن و بچه ایی

آرام و قرار ندارند همه منتظر خبری از امام و یاران هستند .

حضرت زینب برای بدست آوردن خبر به طرف تپه ای ی در همان نزدیکی ها است می رود که

نلاگهان گل های پرپرشده ی خود را می بیند . همان زمان است که در اندیشه ی چگونه خبر

دادن به زن های حرم فرو می رود .

حال چه کند بر غزیز خود بگرید یا بر عزیز دیگران ؟ و خورشید نیز که انتظار شنیدن این خبر

 ناگوار را نداشت همانند گویی آتشین گرمای خود را مانند مارهایی باز همه حرارت آتشین خود

را به مهد می فرستد گویی می خواهد با این پرتوها ، خیمه دشمنان را به آتش خشم خود

بسوزاند و انتقام طفل شش ماهه حسین را بگیرد .

و زمین نیز از دیدن این صحنه شرمسار  شد که آبی نیست.... تا بتواند هنگام پرپر شدن گل ها

آن را آبی دهند  تا سیراب شوند و کاش بارانی بود تا این خون را بشوید اما این خون ها هرگز

پاک نمی شود

اما همه می دانند چه اتفاقی در حال رخ دادن است  و این رخداد روی می دهد و تا ابد زمین

شرمسار از دفن بهترین گل دنیا و آخرت است .

( زهرا مقدسی ، دوم علوم تجربی ، دبیرستان شیخ الاسلام )

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدیه اکبری منش شنبه 23 آبان 1394 ساعت 18:41

من نیز می دانم که روز عاشورا روز ازمون خطا نبود روز

تعیین خط مرز شر و خیر و بهشت و دوزخ بود

همین گونه است

حسن امیری شنبه 23 آبان 1394 ساعت 20:50

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

امیرعلی امیری شنبه 23 آبان 1394 ساعت 20:52

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران حسین ( ع )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد