اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" ضیافت آسمانی " :

از صخره های کوه ابوقبیس بالا می روم و بر بلندی صخره های سرد خاکستری به دشت

می نگرم : خورشید در حال غروب و گردی طلایی رنگی آسمان و زمین را پوشانده است .

بادسردی در حال وزیدن است و سرمایش تمام وجود آدمی را می لرزاند ماه با قرصی

کامل در حال ورود به صحنه آسمان و همراهانش ستارگان یکی یکی به مهمانی وارد و

جایگاهشان می نشینند .

آمده ام تا تجربه ی آخرین ختم رسل ( ص ) را  با تمام وجودم حس کنم .زمانی که در

غار حرا به مناجات می پرداخت . اما اول باید را تولدش ببینم :

نگاه آسمانی ام را به دور دست ها می دوزم : شب از راه رسیده است و من آسمان را

آبستن رویدادی عظیم می بینم ، همه چیز با بقیه شب ها فرق دارد : ناگاه نوری از سوی

شهر مکه به آسمان می رود و همه جا روشن می شود : آمد .... آمد ......

چنان ذوق زده ام که اگر بال داشتم به مکه می رفتم دق الباب می کردم و مهمان خانه ی

عبدالمطلب می شدم : او مهمان نواز است و همه را می پذیرد !

به غار حرا وارد می شوم و کوله بار خاطره ام را به گوشه ایی می نهم ، سجاده ی عشقم را

می گسترم و قامت می بندم : الله اکبر ! تو بزرگی و رحیمی و کریمی ! در تمامی لحظات با

منی و بی من نیستی و من گاهی فراموشت می کنم ! و شرمنده ام خالق من ، تویی که

هر لحظه عظمتت را نشانم می دهی و با وجودتت من رایحه گل های پردیس می گیرم و

بی تو محو می شوم .

در عرشت ضیافت ها برپاست و برادران در آن جا گرد آمده اند و بی رویای نابه هنگام

ضیافت بر پا نمی کنند ! باید رفت و دید که وصف نمی گنجد ....

به زودی فرشته وحی خواهدآمد و مولود عرش را به عرشیان عرضه می کندو تمامی

ملائکه صف در صف به استقبال آمده اند :

همه جا نورباران است واین جا بر فراز چکادها تنها نیستم و سردم نیست ، بادسرد هنوز

در حال وزیدن است و من با عشق ختم رسل ( ص ) ، گرم و گرمم هست بایدبه ضیافت رفت :

(( پایان قسمت اول : دل نوشته رویا پوراحمدگربندی : به مناسبت تولد پیامبراکرم ( ص )   ))

نظرات 1 + ارسال نظر
ملیکا طلوعی شنبه 5 دی 1394 ساعت 21:53

احسنت استاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد