اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" به یاد شاعر معاصر حمید سبزواری " :

وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم

دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم

***

گاه سفر آمد ؛ نه هنگام درنگ است

چاووش می گوید که ما را وقت تنگ است

***

گاه ِ سفر شد ، باره بر دامن برانیم

تا بوسه گاهِ وادیِ ایمن برانیم

***

وادی پر از فرعونیان و قبطیان است

موسی جلودار است و نیل اندر میان است

***

از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم

بانگ از جرس برخاست وای ِ من خموشم

***

دریادلان راه سفر در پیش دارند

پا در رکاب ِ راهوار خویش دارند

***

گاه سفر آمد برادر ! گام بردار !

چشم از هوس از خُرد از آرام بردار !

***

گاه سفر آمد برادر ! ره دراز است

پروا مکن بشتاب ! همّت چاره ساز است

***

رهتوشه باید عقل را در کار بندیم

دل بر خدا ، آنگه به رفتن باره بندیم

***

رهتوشه باید شب را در دل نشانیم

وادی به وادی باره تا بر دل نشانیم

***

باید خطر کردن ، سفر کردن ، رسیدن

ننگ است از میدان ، رمیدن ، آرمیدن

***

تنگ است ما را خانه ، تنگ است ای برادر !

بر جای ما بیگانه ، ننگ است ای برادر !

***

فرمان رسید : این خانه از دشمن بگیرید!

تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!

***

یعنی کلیم ، آهنگِ جان سامری کرد

ای یاوران ! باید ولی را یاوری کرد

***

گر صد حرامی ، صد خطر در پیش داریم

حکم جلودار است سر در پیش داریم

***

حکم جلودار است بر هامون بتازیم

هامون اگر دریا شود از خون بتازیم

***

از دشت و دریا در طلب باید گذشتن

بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن

***

گر صد حرامی ، صد خطر در پیش داریم

حکم جلودار است سر در پیش داریم

***

فرض است فرمان بردن از حکم جلودار

گر تیغ بارد ، گو ببارد نیست دشوار

***

جانان من برخیز! بر جولان برانیم

زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم

***

آنجا که جولانگاه اولاد یهوداست

آنجا که قربانگاهِ زعتر ، صور ، صیداست

***

آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد

آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد

***

جانان من ! اندوه لبنان کشت ما را

بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را

***

جانان من ! برخیز باید بر جبل راند

حکم است باید باره تا دشت امل راند

***

باید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین

باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطین

***

باید به سر زی مسجد الاقصی سفر کرد

باید به راه دوست ، تَرک جان و سر کرد

***

جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش

آنک امام ما علم بگرفته بر دوش

***

تکبیر زن ، لبیک گو ، بنشین به رهوار

مقصد دیار قدس ، همپای جلودار ...

" حمید سبزواری "

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 23:27 http://www.p14masom.blogfa.com

ما به درگاه تو با بخت سیاه آمده ایم [گریه]

شکر وصد شکر ز بیراهه به راه آمده ایم [چشمک]

نه پی سیم و زر و ملک و سپاه آمده ایم [شیطونک]

نه پی تخت و نه دنبال کلاه آمده ایم [خونسرد]

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم [خنده]

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم [تعجب]

عماد خراسانی[نیشخند]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد