اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" خاطرات آزادگان( 17 ) " :

شستن تلویزیون!!

 

آب آشامیدنی از معضلات اصلی اردوگاه بود که باید با آب تانکر تامین می شد و بیشتر
 
اوقات گل آلود بود بچه ها برای تصفیه آب ناچارا یک تصفیه کننده ساختند بدین شکل
 
که از پارچه های اضافی لباس های اسارت یک گونی بزرگی به اندازه داخل حُبّانه
 
( ظرف سفالی خمره شکلی که برای خنک کردن آب داده بودند) درست کردند و داخل
 
آنرا با سه لایه ماسه و شن ریگ تا نیمه پر کردند .
 
 
 وقتی آب گل آلود را روی آن می ریختیم بعد از مدت کوتاهی از زیر آن آب زلالی بیرون
 
می آمد که برای شرب مصرف می شد ولی ناچارا باید دو سه روز یکبار شن و ماسه ها
 
را می شستیم چون پر از لجن می شدند . دقیقا یادم نیست که روزی که وارد اردوگاه
 
جدید شدیم، در هر آسایشگاه تلویزیون بود یا بعد آوردند.
 
 
چند روزی هم یکی از آسایشگاه ها برخی افراد تلویزیون را روشن می کردند و
 
برنامه هایش را می دیدند و این مسئله کم کم داشت به قول امروزی ها وحدت را
 
بین بچه ها می شکست .
 

یکروز که نظافت عمومی بود و همه باید وسایلشون را بیرون از آسایشگاه می بردند

تا تمام کف سالن آسایشگاه شسته شود و این سنتی بود مرسوم که در همه اردوگاه ها

 اجراء می شد و کار خوبی هم بود و از بسیاری از آلودگی ها جلوگیری می کرد.

 

آن روز گویا هماهنگ شده بود که در سه آسایشگاه افراد نظافتچی در حین شستن

آسایشگاه تلوزیون ها را هم بشویند با این بهانه که پر از گردوخاک هستند و این که

ما در ایران از این دستگاه ها نداشتیم تا راه تمیز کردنش را بلد باشیم .

 

و ماجرا با همان ترفند انجام شد و اولین تلویزیون که داخل آسایشگاه ما بود ناگهان

صدای بلندی دادو از داخلش دود بلند شد طراحی این عملیات در آسایشگاه ما از

حاج حمید طایفه نوروز بود .

 

با بلند شدن صدای بلند و دود کردن تلویزیون نگهبان ها با عجله وارد آسایشگاه

شدند و صحنه را که دیدند شروع کردند به فحش دادن و بدوبیراه گفتن چون هنوز

کف تاید بر روی آنها مشاهده می شد.

 

کاظم نگهبان داخلی در حالیکه از خشم قرمز شده بود و مرتب با سبیلش ور

می رفت  ، عبدالخانی مترجم را آورد و گفت آخه کسی تلویزیون را می شوره که

شما کله پوک ها آنرا با تاید شستید آخه بابا کی تا حالا دستگاه برقی را شسته

اونم دستگاه تلوزیون بعد کسی را که شسته بود را به اتاقش برد به نظرم رحیم

از بچه های تبریز این کار را تقبل کرده بود که در بازجویی هم کاظم عراقی نتونست

چیزی ازش به دست بیاره چون گفته بود

 

سیدی این اولین باریه که من با  تلویزیون برخورد کردم و قبل از اسارت ما از این

چیزا ندیده بودیم امروز هم نظافت عمومی بود و هر چه را که توی آسایشگاه جا

گذاشته بودند را شستم و همان روز تلویزیون ها جمع شد و به خارج از اردوگاه

برده شد که به یاری خدا این معضل فرهنگی هم به نوعی حل شد .

 

راوی: آزاده جلیل حسین زاده

اسارتگاه-اردوگاه عنبر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد