اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" خاطرات آزادگان( 21 ) " :

پیشنهاد صلیب سرخ به اسرای ایرانی

یک  روز مأموران صلیب سرخ جهانی وارد اردوگاه شدند و خطاب به ما گفتند: «زمان  آزادی

شما فرا رسیده است و همین روزها آزاد خواهید شد.  تمام امکانات در  خارج از کشور

در اختیار شما قرار داده خواهد شد.

 

خبرگزاری فارس: پیشنهاد صلیب سرخ به اسرای ایرانی برای رفتن به اروپا

به‌گزارش فارس (باشگاه توانا)، رژیم بعثی عراق در طول جنگ تحمیلی با ایجاد جنگ روانی در

اردوگاه های اسرای کشورمان سعی در پایین نگه داشتن روحیه اسرا می کرد. مطلب زیر یکی

از این جنگ های روانی است.

پیشنهاد صلیب سرخ به اسرای ایرانی

بیست و یکم تیرماه سال 1367 درست یک سال مانده از خدمت سربازی‌ام در  مناطق جنگی «عین خوش» و «نهرانبر» انجام وظیفه می‌کردم که ناگهان دشمن  عملیات خود را آغاز کرد.

لحظه به لحظه دشمن بر فشار حملاتش می‌افزود. از بخت بد سلاح‌های سنگین ما  در مرکز تعمیر و نگهداری سلاح قرار داشت و ما ناچار بودیم با ژه3 و  کلاشینکف در مقابل هجوم بی‌امان دشمن مقاومت کنیم تا عصر آن روز در حالی که  زیر آتش شدید دشمن قرار داشتیم و تلفات زیادی داده بودیم.

با چنگ و دندان ایستادگی کردیم. مهماتمان تمام شده بود. رفته رفته حلقه‌ی  محاصره‌ی دشمن تنگ‌تر می‌شد. عراقی‌ها مثل مور و ملخ همه جای منطقه را  گرفته بودند. راهی جز اسارت نداشتیم.

آنها پس از خلع سلاح و ضرب و جرح ما، چشم‌ها و دست‌هایمان را بسته، ما را  به «العماره» بردند. در «العماره» وقتی چشم‌هایمان را باز کردند، دیدم  دشمنان دین و قرآن نیروهای زیادی از یگان‌های مختلف را به اسارت گرفته و  همگی را در آن جا جمع کرده‌اند.

بعثی‌ها تا شب از ما با باتوم و کابل و ... پذیرایی کردند. با توجه به  این که تعدادی از اسرا در حین عملیات مجروح شده بودند بر اثر شدت ضربات مشت  و لگد و باتوم و کابل، عده‌ای از آنها به شهادت رسیدند و عده‌ای نیز به  شدت زخمی شدند.

آن شب ما را با فشار و عذاب به درون یک سوله وارد کردند، تا سیاهی ظلمت  را به سر می‌بریم، سوله چنان تنگ بود که حتی جایی برای نشستن نداشتیم، چه  برسد به این که پایمال را دراز کنیم و راحت بخوابیم.

بدون آب و غذا، با بدنی کبود و زخمی باید شب را در سوله می‌گذراندیم. آن  شب ناله‌ی زخمی‌ها و گرسنگی و تشنگی دست به دست هم داده بود تا ما را از  پای در آورد. نه پتویی داشتیم و نه زیرانداز. از شدت ضعف هر کس به زمین  می‌نشست دیگر توان برخاستن نداشت.

نزدیکی‌های صبح کمی به وضع موجود عادت کرده بودیم که ناگهان عراقی‌ها،  یکباره وحشیانه به داخل سوله هجوم آوردند تا ما را از سوله بیرون کنند.  حمله‌ی وحشیانه‌ی آنها به داخل سوله همراه با ضرب و جرح اسرا و ازدحام  جمعیت در داخل سوله باعث شد تعدادی از اسرا و عده‌ای از جمله زخمی‌ها، در  زیردست و پا شهید شوند. ما در آن روز و همچنین شب اول اسارت، نیروهای زیادی  را از دست دادیم، روحشان شاد.

*ایران یا اروپا

مرداد ماه سال 1369 آخرین روزهای اسارت را در کمپ شش رمادی دو، پشت سر  می‌گذاشتیم. یک روز مأموران صلیب سرخ جهانی وارد اردوگاه شدند و خطاب به ما  گفتند: «زمان آزادی شما فرا رسیده است و همین روزها آزاد خواهید شد. شما  مختارید از بین ایران و اروپا یکی را انتخاب کنید. تمام امکانات در خارج از  کشور در اختیار شما قرار داده خواهد شد. حال حواستان را جمع کنید و یکی را  انتخاب کنید. ایران یا اروپا».

چند تن از اسرا که در ایران تمامی اعضای خانواده‌شان را از دست داده  بودند برای اقامت در اروپا ثبت‌نام کردند. اما ما خطاب به مأموران صلیب سرخ  گفتیم: «ایران برای ما بهشت برین است و هرگز اروپا را به این مکان مقدس  ترجیح نخواهیم داد. ایران وطن ماست. پاره‌ی تن ماست و ما ذره‌ای از خاک آن  را با تمام اروپا و کشورهای بیگانه‌ی دیگر عوض نمی‌کنیم.»

بعد از رفتن مأموران صلیب سرخ، فردی به نام «ابریشم‌چی» دام تزویر خود را  پهن کرد و در میان تدابیر امنیتی به یاوه‌گویی علیه نظام جمهوری اسلامی  ایران و مسئولان نظام پرداخت. با نهایت تأسف تنها یک نفر که اراده‌ی مصممی  نداشت به آنها (منافقین) پیوست و من و بقیه‌ی اسرا اعتنایی نسبت به اظهارات  ابریشم‌چی نکردیم و کاری کردیم که زود اردوگاه را ترک کند. چرا که دل‌های  ما تنها به شوق ایران عزیز می‌تپید: زیرا شنیده بودیم که بدان اعتقاد  داشتیم که «چو ایران نباشد، تن من مباد!»

فاش نیوز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد