اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" خاطرات آزادگان( 22 ) " :

حال عراقی ها را گرفتن لذت بخش بود

یک روز  من و ولی پور ( اینجا را دقیق بیاد میارم) باهم داشتیم قدم می زدیم که
 
  گروهبان رحیم صدامون زد و در حالیکه باد به غب غب انداخته بود و خیلی سرخوش
 
بود و  با افتخار از فرهنگ  امت عرب بویژه عراقیها و اینکه  اعراب  دارای تمدن کهن
 
و فرهنگ  غنی هستند  و بقیه ملل دنیا پشیزی ارزش ندارند سخنوری می کرد. ما
 
هم همینطور نگاهش  می کردیم .
 
ولی پور هم که استاد پوزخند زدن تمسخر آمیز بود ( البته الان دیگه برای  خودش
 
رجل سیاسی شده دیگه این کارها را نمیکنه ، فقط ترکه چوب میگیره دستش و علنا 
 
کتک می زنه !!!!!)  چند بار سرش را بالا و پایین کرد و همراه همین کار پوزخند های
 
  مثال زدنی خودشو زد ، من هم همینطور ساکت گوش می دادم .
 
 چون ساکت بودم ، رحیم باورش  شده بود که من حرفهای بی ربط رحیم را قبول کرده
 
و  باوردارم. در حالیکه از ولی پور  بشدت عصبانی بود ، رو به من کرد و گفت  : مگه
 
اینطور نیست حمید ؟ من داشتم فکر  میکردم خدایا جوابشو چی بدم ، ذاتا رحیم  پررو
 
هست اگر کوتاه بیام که دیگه هیچ .  یکدفعه یاد فحش و ناسزاهایی افتادم که شب و
 
روز نثارمان می کردند.
 
با آرامش بهش گفتم  : آره واقعا شما دارای فرهنگ غنی هستید و ما از شما چیزهای
 
زیادی یادگرفتیم. رحیم  شتابزده پرید وسط حرفهای من و  درحالیکه ذوق زده شده بود
 
و فکر میکرد من تاییدش  کردم با خوشحالی   پرسید مثلا چه چیزهایی ؟ منم شروع
 
کردم به بازگو کردن تمام فحش  های عراقیها نظیر : کلب ابن الکلب ، قشمار ، قندره
 
و ... .

رحیم بشدت عصبانی شد و دو سه تا چک آبدار زد تو گوش من و ولی پور و  با پوتین

کوبید تو ساق پاهامون و گفت پس اینم بهش اضافه کنید . سخت  اما شیرین بود  .

در هر حال ، حال عراقیها را گرفتن لذت بخش بود.

 

خاطرات حمید رضایی از گروهبان رحیم  - جماعت خمسین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد