اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" خاطرات آزادگان( 23 ) " :

 

 

 

توباید دوباره برگردی بغداد

ساک و وسایلم جاماند و  از یک مشکل بزرگ به خواست خدا رهایی پیدا کردم
 

عراقی هاگفتند نه توباید دوباره برگردی بغداد در همین حین رئیس حلال احمر

ایران که برای سرکشی به منطقه آمده بود بنده را دید گفت شما چرا نمی خواهی

به ایران بیایی گفتم من می خواهم بیایم اینها می گویند اسم تو درلست مبادله

شده هااست

رئیس هلال احمر باچند نفر از پاسدارن دور من را گرفتند و در آن شلوغی جوری

من را به انطرف بردن که عراقی ها نفهمیدن چی شد...

 

روز آزادسازی اسرا بنده بعنوان مترجم همراه صلیب سرخ بودم از اسرای اردوگاه

رمادیه دو ثبت نام می شداز همه سوال می کردند آیا می خواهید به ایران بروید یا

نه تا اینکه ثبت نام به پایان رسید و عراقی ها آمدند و اسامی همه را خواندند و سوار

اتوبوس شدند اما اسم من و دو نفر دیگر را نخواندند به گمانم آن دو نفر خواب مانده

بودند بنده هم که همراه صلیب سرخ بعنوان مترجم بودم من را هم ثبت نام نکرده بودند.

خلاصه ما سه نفر شب رفتیم بیرون از اردوگاه کنار عراقی ها خوابیدیم آن شب برای

ما خیلی سخت گذشت صبح شد و یک خودروی ایفا آمد مارا سوار کرد به طرف مرز

خسروی برد وقتی به مرز رسیدیم صلیب سرخ به لیست نگاه کردند روی اسم من

خط قرمز کشیده شده بود یعنی بنده علی گنجی مبادله شده ام من گفتم علی گنجی

منم من هنوز مبادله نشده ام .

عراقی هاگفتند نه توباید دوباره برگردی بغداد در همین حین رئیس حلال احمر

ایران که برای سرکشی به منطقه آمده بود بنده را دید گفت شما چرا نمی خواهی

به ایران بیایی گفتم من می خواهم بیایم اینها می گویند اسم تو درلست مبادله شده ها

است رئیس هلال احمر باچند نفر از پاسدارن دور من را گرفتند و در آن شلوغی جوری

من را به انطرف بردن که عراقی ها نفهمیدن چی شد .ساک و وسایلم همه جاماندو

بنده هم از یک مشکل بزرگ به خواست خدا رهایی پیدا کردم .

ساجد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد