هجوم بیماری های در انفرادی

65663

 

مقدار غذایی که به ما می دانند نه تنها از جهت حجم، که به  طریق اولی از نظر

کالری و ویتامین ، نیاز یک انسان را بر آورده نمی کرد ، به همین خاطر به بیماری

هایی که اصلا با شرایط سنی ما سازگار نبود مبتلا می شدیم.

 

 برای مدتی دست هایم کاملا از کار افتادند . دستها ، مچ ها و زانوهایم باد

کردند و امکان انجام هر کاری را از من گرفتند . هفته ای یک بار پتو هایمان را

در کاسه حمام می تکاندیم . و چون هیچ منفذی به بیرون وجود نداشت ، گرد

و خاک از پتو رانده شده دوباره نصیب ریه هایمان می شد ، چاره ای جز این

کار نداشتیم ، روش تهویه و حرارت متمرکز آن ساختمان باعث می شد که

گرد و دود فراوانی به درون سلول ها بیاید .

من ، به علت جوان تر بودن و برخورداری نسبی از سلامتی ، اغلب سعی

داشتم که این کار را انجام دهم اما از زمانی که بیماری به سراغم آمد چندان

ضعیف و لاغر شدم که حتی قدرت نگه داشتن بشقابی را هم نداشتم ! به

همین خاطر از انجام کلیه کارها معاف شده بودم ، حمام ردن من هم به گ

ردن فریدون و ابراهیم افتاده بود .

آن دو با بزرگواری مرا به حمام می بردند ، لباس هایم را می شستند و

خشکم می کردند .

در ساختمان یک پزشکیار عراقی مستقر بود . بارها وضعیت دستم را

برای او تشریح کردم و گفتم که ابتدا گوشم عفونت کرد و درد طوری

شده بود که نمی توانم بخوابم ، اما فایده ای نداشت ! البته یک بار به

دیدار پزشک متخصص هم رفتم .

با او به انگلیسی صحبت کردم . او گفت : نمی شود کاری کرد ! این

حالت در اثر محیط است ، کمی ویتامین به تو می دهم . و همان طور

که قابل پیش بینی بود ، از مقدار کم ویتامین تجویز شده تنها اندکی

نصیب من شد ، آن اندک هم طبیعی است افاقه نکرده باشد .

و درد ، کماکان درمان نشده باقی ماند !

درد دندان ! پس از آن به سراغم آمد و وقتی به حضور دندانپزشک که

در اتاق شکنجه مطب زده بود ! رسیدم ، او تشخیص خود را پس از معاینه

سرسری که انجام داد این طور اعلام کرد : تو خیال می کنی دندانت

درد می کند ! و مرا به سلول باز گرداندند .

بخش عمده این بیماری ها ، ناشی از دو مشکل اساسی بود ، تغذیه

و بهداشت . در واقع باید گفت : گرسنگی و آلودگی در حقیقت اصلی

سلول ها بودند .

غذای بدون تنوع کافی و با حجم ناچیز ، نمی توانست جوابگوی نیازهای

جسمانی ما باشد . بدن ما به سرعت تحلیل می رفت و تتمه توانمان

هم صرف می شد ، مقاومت در برابر گرسنگی ، وقتی که عزت نفس

ارزش پذیرفته شده ای باشد ، عملی و شدنی است اما سختی آن

کماکان بر قرار است .

ما نمی خواستیم به قیمت سیر کردن شکم مان از احترام و ارزش

خودمان بکاهیم و گرنه می شد مثلا از سطل آشغال ، وقتی که

مشترکا بین ما و همسایه هایمان مورد استفاده قرار می گرفت ،

متنعم شد !

سایت سجاد