هجوم بیماری های در انفرادی
مقدار غذایی که به ما می دانند نه تنها از جهت حجم، که به طریق اولی از نظر
کالری و ویتامین ، نیاز یک انسان را بر آورده نمی کرد ، به همین خاطر به بیماری
هایی که اصلا با شرایط سنی ما سازگار نبود مبتلا می شدیم.
برای مدتی دست هایم کاملا از کار افتادند . دستها ، مچ ها و زانوهایم باد
کردند و امکان انجام هر کاری را از من گرفتند . هفته ای یک بار پتو هایمان را
در کاسه حمام می تکاندیم . و چون هیچ منفذی به بیرون وجود نداشت ، گرد
و خاک از پتو رانده شده دوباره نصیب ریه هایمان می شد ، چاره ای جز این
کار نداشتیم ، روش تهویه و حرارت متمرکز آن ساختمان باعث می شد که
گرد و دود فراوانی به درون سلول ها بیاید .
من ، به علت جوان تر بودن و برخورداری نسبی از سلامتی ، اغلب سعی
داشتم که این کار را انجام دهم اما از زمانی که بیماری به سراغم آمد چندان
ضعیف و لاغر شدم که حتی قدرت نگه داشتن بشقابی را هم نداشتم ! به
همین خاطر از انجام کلیه کارها معاف شده بودم ، حمام ردن من هم به گ
ردن فریدون و ابراهیم افتاده بود .
آن دو با بزرگواری مرا به حمام می بردند ، لباس هایم را می شستند و
خشکم می کردند .
در ساختمان یک پزشکیار عراقی مستقر بود . بارها وضعیت دستم را
برای او تشریح کردم و گفتم که ابتدا گوشم عفونت کرد و درد طوری
شده بود که نمی توانم بخوابم ، اما فایده ای نداشت ! البته یک بار به
دیدار پزشک متخصص هم رفتم .
با او به انگلیسی صحبت کردم . او گفت : نمی شود کاری کرد ! این
حالت در اثر محیط است ، کمی ویتامین به تو می دهم . و همان طور
که قابل پیش بینی بود ، از مقدار کم ویتامین تجویز شده تنها اندکی
نصیب من شد ، آن اندک هم طبیعی است افاقه نکرده باشد .
و درد ، کماکان درمان نشده باقی ماند !
درد دندان ! پس از آن به سراغم آمد و وقتی به حضور دندانپزشک که
در اتاق شکنجه مطب زده بود ! رسیدم ، او تشخیص خود را پس از معاینه
سرسری که انجام داد این طور اعلام کرد : تو خیال می کنی دندانت
درد می کند ! و مرا به سلول باز گرداندند .
بخش عمده این بیماری ها ، ناشی از دو مشکل اساسی بود ، تغذیه
و بهداشت . در واقع باید گفت : گرسنگی و آلودگی در حقیقت اصلی
سلول ها بودند .
غذای بدون تنوع کافی و با حجم ناچیز ، نمی توانست جوابگوی نیازهای
جسمانی ما باشد . بدن ما به سرعت تحلیل می رفت و تتمه توانمان
هم صرف می شد ، مقاومت در برابر گرسنگی ، وقتی که عزت نفس
ارزش پذیرفته شده ای باشد ، عملی و شدنی است اما سختی آن
کماکان بر قرار است .
ما نمی خواستیم به قیمت سیر کردن شکم مان از احترام و ارزش
خودمان بکاهیم و گرنه می شد مثلا از سطل آشغال ، وقتی که
مشترکا بین ما و همسایه هایمان مورد استفاده قرار می گرفت ،
متنعم شد !
سایت سجاد