اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" اینجا ویزای سرزمین خورشید را می‌دهند " :

عشق به امام حسین(ع) برای خیلی از دلدادگان ایشان تفسیر«ادب»است. هرچه عاشق تر،مودب تر! ادبی که باعث می شود آدم ها برای خوشامدگویی به عزاداران امام حسین(ع) خاضعانه جلوی در هیئت بایستند، یا بی هیچ غروری ازآنها پذیرایی کنند، یا حتی در شب های عزاداری خیابان به خیابان راه بروند و ظروف یکبار مصرف غذای نذری را از روی زمین جمع کنند.

سر این رشته را بگیر و تا «پیاده روی اربعین» و «موکب های بین راه» بیا. جایی که عراقی های تنگ دست ولی دریادل ،به عشق سیدالشهدا(ع) در برابر زائرش ادب می کنند و  دار و ندارشان را به پای قدم های او می ریزند. در روزهای نزدیک به اربعین سراغ آدم هایی رفته ایم که برایشان خدمت به زائرین امام حسین(ع) معنایی فراتر از شغل و وظیفه دارد. کسانی که به عشق امام حسین(ع) خستگی را تاب میاورند تا ویزای زائر ایشان را به موقع آماده کنند. کسانی که در این روزهای شلوغ، گذرنامه مُهرخورده  متقاضیان را با احترام و  لبخندی شیرین به آنها تحویل می دهند و با «التماس دعا»ی گرمی، مسافران اربعین را بدرقه می کنند. در ادامه گزارش کوتاهی از فعالیت های موسسه «طلوع آسمان» را می خوانید.

 

ایستادن در یکی از طولانی ترین و شیرین ترین صف های زندگی

 

«ضلع جنوب شرقی میدان ولیعصر(عج)، کوچه شقایق، کوچه سوم، ساختمان اداری مسجد حضرت ولیعصر(عج)» ، از آن آدرس هایی که این روزها پیداکردنش اصلاً سخت نیست. دقیق ترین آدرس،همین جمعیت پرتعداد متقاضیان ویزای عراق است که دورتادور مسجد، از اواسط کوچه شقایق تا داخل کوچه سوم صف کشیده اند. درست کنار جمعیت، دستفروش ها بساط «کوله پشتی های مسافرتی» را پهن کرده اند و فروش خوبی هم دارند. آن طرف تر، یک زن جوان افغان در پیاده رو کنار چند کوله و چمدان نشسته است .دو پسر کوچکش روی پتویی خوابیده اند و کلاه هایشان را تا روی گوش ها پایین کشیده اند تا سرمای پاییز را حس نکنند. هر سه، منتظر مرد خانواده هستند تا با ویزای چهارنفره از مسجد بیرون بیاید:« پارسال که بچه ها کوچکتر بودند هم، در پیاده روی اربعین شرکت کردیم. ساکن مشهد هستیم، فقط آمده ایم تهران که ویزای عراق را از اینجا بگیریم و برویم. تنها تفاوتش با شما همین است که ما باید پاسپورت الکترونیک داشته باشیم.» ورودی بخش اداری مسجد حسابی شلوغ است.

چند مأمور نیروی انتظامی به کمک اهالی موسسه آمده اند تا جمعیت مردم، منظم و به ترتیب وارد مسجد شوند. صف خانم ها نسبت به صف آقایان جمعیت بسیار کمتری دارد و به همین دلیل، زودتر به کار آنها رسیدگی می شود. زائرین یکی یکی رسید گذرنامه را نشان می دهند و وارد می شوند. صف، از همان پایین راه پله ها شروع می شود و تا طبقه اول و روبروی پیشخوان ها ادامه دارد. مرد میانسالی با ظاهر و ادبیات «هیئتی»، مسئولیت مرتب کردن صف ها و هدایت جمعیت را به عهده دارد:« برو فدایت شوم، دم شما گرم...خدا خیرتان بدهد...عجب ورزشی می کنید امروز!...ماشاءالله جوان!...حاج آقا، شما هم که جوانید! بفرمایید توی صف بایستید الآن نوبت شما می شود.»

 

از همین ساعت های انتظار برای ویزا، زائر امام حسین(ع) هستیم

 

اتاق مدیریت موسسه از شلوغی ها و سرو صداها دور نیست. هر زائری که ویزایش مشکلی داشته باشد ،پشت در این اتاق می آید و سراغ آقای حسینی را می گیرد تا راه حلی برایش پیدا کند. آقای «سید یحیی حسینی» ، از سال۱۳۸۷ مدیر شرکت «طلوع»،کارگزار سفارت عراق در تهران است. می‌گوید خیلی از سفارتخانه ها روزی ۵۰ ویزا هم صادر نمی کنند، اما سفارت عراق در روزهای عادی سال ، روزی حدوداً ۱۰۰۰ویزا و در این ایام، روزی نزدیک به ۲۰ تا ۳۰ هزار ویزا به دست متقاضیان می رساند:« به لطف خدا و به دلیل تجربه ای که در این سال ها به دست آورده ایم، اعتماد و مراجعه مردم به موسسه طلوع روز به روز بیشتر می شود. ما در روز نزدیک به ۱۰۰۰۰ ویزا صادر می کنیم و تا الآن با همه فشار کاری، سعی کرده ایم سر موعد مقرر گذرنامه های مُهرخورده را به زائران تحویل بدهیم.»

طبق آمار ثبت شده در سیستم موسسه، نود درصد متقاضیان ویزا آقایان هستند، هرچند که از سمت آنها منع و محدودیتی هم برای خانم ها وجود ندارد. ویزای انفرادی ۷۲ ساعته و ویزای گروهی ظرف ۴۸ ساعتِ کاری آماده می شود:«از ۶صبح تا ۱۱ شب، دریافت ویزا داریم. گذرنامه ها از ۱۰ تا ۲ نیمه شب به دست ما می رسد. گاهی شهرستانی ها اطراف مسجد داخل ماشین می خوابند.آنقدر می مانند که گذرنامه را بگیرند و بروند.در این ۷- ۸سالی که در این مجموعه خدمت کرده ام، آدم های عجیبی را دیده ام. زائرینی که در عین بی پولی و نداری هم به هر دری می زنند تا راهی کربلا بشوند. تا آماده شدن ویزا، اطراف همین مسجد روی یک تکه مقوا می خوابند و می گویند ما از همینجا «مشایه»(زائر پیاده) هستیم .اصلاً انگار که در بین الحرمین خوابمان برده باشد.»

 

ویزایش که رسید، بلند بلند می گفت :«ارباب! دارم می آیم»

 

 هشت سال حضور در این موسسه و صدور ویزا برای زائران امام حسین(ع) ، خاطرات زیادی را برای آقای حسینی به یادگار گذاشته است.از جلو انداختن صدور ویزای جوانی که پدرش همین دیروز در عراق به شهادت رسید، از جانباز ۶۰ درصدی که فکر نمی کرد ویزایش صادر شود یا مادر یکی از شهدای دفاع مقدس که همراه و همسفری برای پیاده روی نداشت :« یک ساعت قبل از آمدن شما، مادر شهیدی اینجا بود که مشکل مالی هم نداشت اما به خاطرسن بالا و نداشتن همراه، سفر برایش سخت بود. حدود نیم ساعت روی آن صندلی گوشه اتاق من نشسته بود و گریه می کرد که من را هم ببرید پیاده روی اربعین. آخرش هم دخترخانمی از داخل راهرو صدای ایشان را شنید و گفت: مادر! من شما را می برم.» تاکید می کند که بعضی اتفاقات را باید خودتان حضور داشته باشید و از نزدیک ببینید، تا عمق عشق مردم به سیدالشهدا(ع) را درک کنید:« یک روز قبل از تاسوعای امسال،برای اینکه مردم به زیارت تاسوعا و عاشورا در کربلا برسند، گذرنامه هایی را که تا ظهر به دستمان می رسید،برای همان شب آماده می کردیم. ساعت ۶ بعد از ظهر خانمی آمد که حجاب کاملی نداشت. به او گفتیم این ساعت عصر کنسول رفته و نمی توانیم ویزا بدهیم، اما او قانع نمی شد.اصرار می کرد که شما وظیفه دارید کار من را راه بیندازید. گذرنامه آن خانم را فرستادم سفارت عراق. ساعت ۸ شب رابط ما و سفارت برگشت. پرسیدم چی شد؟ گفت خیلی اتفاقی برای کنسول کاری پیش آمده بود، برگشت سفارت و گذرنامه ایشان را هم امضا کرد. حس و حال این خانم، آن هم با آن ظاهر و پوشش متفاوت، همه کارمندان و زائران را متاثر کرده بود. همانجا وسط سالن ایستاده بود، گریه می کرد و بلند بلند می گفت: ارباب ! دارم می آیم. »

 

از مردم خواستیم بیایند این طرف پیشخوان و به ما کمک کنند

 

موسسه طلوع ۲۵ کارمند ثابت دارد که این تعداد در روزهای نزدیک اربعین، به ۸۰ تا ۱۰۰ نفر می رسد. در این ایام خاص، خیلی ها داوطلبانه و بدون دریافت وجه برای راه انداختن کار مردم به موسسه کمک می کنند. بعضی هایشان اهالی مسجد محله آقای حسینی هستند، بسیجی های «مسجد مفتخر» در بلوار اندرزگو که همیشه پای کار هستند.اما اینجا یک مجموعه نیمه مردمی است و همین اعتماد، باعث شده خیلی از مردم استان های دیگر هم این روزها ویزای عراق را از «طلوع» بخواهند.در این ایام، فشار کار در موسسه آن قدر زیاد می شود که همه توان کارمندان و داوطلبان کمک هم، پاسخگوی حجم درخواست ها نیست. اهالی موسسه گاهی فقط دو ساعت در شبانه روز می خوابند و همین باعث می شود از خود مردمی که گذرنامه به دست ایستاده اند، کمک بخواهند :« بعضی وقت ها از آدم های توی صف که می خواستند گذرنامه شان را تحویل بدهند و بروند، میخواستیم که بیایند و چندساعت به ما کمک کنند.

یکی از شیرین ترین خاطرات آقای حسینی به روزهای نزدیک به اربعین سال ۹۳ برمی گردد.وقتی  چندنفر از کت و شلوار فروش های باب همایون که آدم های درویش مسلکی هم هستند، تا نیمه شب در صف می ایستند تا ویزا بگیرند: «رفتیم و فقط از آن ها پرسیدیم دیپلم دارید؟! اگر کمکمان کنید، ما هم ویزای شما را زودتر تحویل می دهیم. جز آن شب، این آدم ها ۱۵ روز دیگر هم از شب تا صبح آمدند و پا به پای ما کار کردند. یکی از آنها می گفت من سالها دنبال یک ذکر خاص بودم و حالا حس می کنم این تیک-تیک منگنه زدن فرم زائرین اربعین در دل شب، همان ذکر خاص است.» شیرینیِ راه انداختن کار زائرین امام حسین(ع) آنقدر زیرزبان این آدم ها مزه می کند که سال های بعد هم داوطلبانه برای شیفت شب تا صبح موسسه اعلام آمادگی می کنند.

 

حضرت زینب(س) بیشتر سختی کشید یا شما که چندساعت در صف ویزا معطل شدید؟!

 

طبیعی است که حجم زیاد درخواست ها و تعداد بالای متقاضیان گاهی باعث ایجاد تنش یا شکایتی شود. اما آقای حسینی می گوید همه چیز به برکت اسم بزرگی که همگی زائر ایشان هستند، سر و سامان می گیرد:« دیشب تعدادی از خانم ها اینجا منتظر ویزا نشسته بودند. دیگر حسابی کلافه شده بودند و مدام گلایه می کردند. همان وقت یکی از دوستان عراقی-ایرانی ما کناری نشست و شروع به روضه خواندن کرد! روضه حضرت زینب(س) را می خواند و مدام می پرسید سختی معطلی شما در یک ساختمان امن و راحت بیشتر است یا سختی های حضرت زینب(س) در کنج خرابه؟! و همین روضه و اشک های خانم ها، جمعیت را حسابی آرام کرد.» آقای حسینی از بحران هایی که تبدیل به اتفاقات شیرین شده اند، خاطرات زیادی دارد. او بعضی ها را وسط دعوا و داد و بیدادشان از صف بیرون کشیده و با آنها رفیق شده، و حالا همان ها از همکاران کادر موسسه طلوع هستند.

آقای حسینی خانمی را نشانم می دهد که پشت یکی از پیشخوان ها نشسته و مشغول جستجوی شماره گذرنامه های گمشده است:«این خانم ساکن بندرعباس است.آمده بود اینجا ویزا بگیرد.اما پاسپورت ایشان گم شد.دیشب تا ساعت ۲:۳۰ صبح خودم پیگیرش بودم، بعد فهمیدیم که آن را به خاطر تشابه اسمی به اشتباه فرستاده بودند قم! این خانم از ساعت ۶صبح همینجا نشسته و داوطلبانه به ما در رسیدگی به کارهای مردم کمک می کند تا زمان بگذرد و گذرنامه اش را برگردانند.»

پذیرایی گاه به گاه از متقاضیان ویزا هم کار همان عشق خدمت به زائرین امام حسین (ع) است.زیاد پیش می آید که کادر موسسه همت می کنند تا برای مردمی که ساعت های زیادی در صف مانده و گرسنه شده اند، خوراکی یا غدایی بخرند.اصلاً خیلی ها نذری را که می خواستند در موکب های بین راه بین مردم پخش کنند، همین جا به دست آنها می رسانند:« جوانی داریم به نام آقای حسینعلی که وارد کننده قهوه است. نذر کرده بود صد کیلو قهوه را در موکب ها به مردم بدهد، بعد گفت چه فرقی می کند؟! همین ها هم زائر هستند.اگر از اتاق بروید بیرون،لابلای جمعیت او را می بینید که با فلاسک و لیوان یک بار مصرف در دستش بین صف های مردم می چرخد و به آنها قهوه تازه تعارف می کند.»

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد