روزی
جمعی از دوستان امام باقر(ع) به منزل ایشان آمدند. یکی از فرزندان خردسال ایشان
دچار تب شدید و بیماری سختی بود. امام نیز از این موضوع سخت ناراحت بودند،
بهگونهای که آرامش نداشتند و آثار اندوه در چهره ایشان دیده میشد. مهمانان با
مشاهده سیمای اندوهگین امام، بر حال ایشان نگران شده و با خود گفتند: اگر این فرزند
از دنیا برود حتماً از اندوه و پریشانی برای امام اتفاقی میافتد.
در همین اثنا،
صدای گریه زنان از اتاق مجاور شنیده شد، و همگی دانستیم که برای کودک اتفاقی
افتاده. اندکی بعد باخبر شدیم که فرزند خردسال امام از دنیا رفته است. امام به اتاق
مجاور رفت و پس از ساعتی بازگشت اما بر خلاف انتظار حاضرین، دیگر در چهره ایشان
اثری از پریشانی دیده نشد، به امام عرض کردند: وقتی که ما نزد شما آمدیم بهگونهای
پریشان بودید که ما نگران حال شما شدیم (اما اینک اثری از ناراحتی در شما
نمیبینیم!) امام فرمودند: ما نیز (مثل شما) دوست داریم که عزیزانمان تندرست و به
دور از آسیب باشند، ولی زمانی که امر الهی سر رسید و تقدیر خدا محقق گردید (گردن
نهادن در برابر) امر خدا برایمان عزیزتر
است.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج11، ص86