اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

"مجادله با پیامبر(ص) برای زدودن سنت جاهلی " :




زنی از طایفه انصار به نام «خوله» و همسرش «اوس بن صامت» در یک ماجرا مورد خشم شوهرش قرار می‌گیرد. او که مردی تند خو و تأثیرپذیر و عصبانی بود تصمیم بر جدایی از زنش گرفت، و گفت: «انت علی کظهر امی» (تو نسبت به من همچون مادر من هستی!) و این در حقیقت نوعی از طلاق در زمان جاهلیت بود اما طلاقی که نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد می‌شد که بتواند همسری برای خود برگزیند، و این بدترین حالتی بود که برای یک زن شوهردار ممکن بود رخ دهد.
چیزی نگذشت که مرد پشیمان شد و چون «ظهار» در عصر جاهلیت نوعی طلاق غیر قابل بازگشت بود به همسرش گفت: فکر می‌کنم برای همیشه بر من حرام شدی! زن گفت: چنین مگو! خدمت رسول‌الله(ص) برو و حکم این مسئله را از او بپرس، مرد گفت: من خجالت می‌کشم. زن گفت: پس بگذار من بروم. گفت: مانعی ندارد.
 زن خدمت رسول خدا(ص) آمد و ماجرا را چنین نقل کرد: ای رسول خدا! همسرم «اوس بن صامت» زمانی مرا به زوجیت خود برگزید که جوان بودم و صاحب جمال و مال و ثروت و فامیل، اموال من را مصرف کرد، و جوانیم از بین رفت، و فامیلم پراکنده شدند و ستم زیاد شد، حالا اظهار کرده و پشیمان شده آیا راهی هست که ما به زندگی سابق برگردیم؟! پیامبر گرامی(ص) فرمود: تو بر او حرام شده‌ای! عرض کرد یا رسول‌الله (ص)! او صیغه طلاق جاری نکرده، و او پدر فرزندان من است، و از همه در نظر من محبوبتر، حضرت فرمود: تو بر او حرام شده‌ای! و من دستور دیگری در این زمینه ندارم. زن پی در پی اصرار می‌کرد، و سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض کرد.
خداوندا! بیچارگی و نیاز و شدت حالم را به تو شکایت می‌کنم، خداوندا! فرمانی بر پیامبرت نازل کن و این مشکل را بگشا. در اینجا حال وحی به پیامبر(ص) دست داد، و آیات آغاز سوره مجادله بر او نازل شد. فرمود: همسرت را صدا کن! آیات مزبور را بر او تلاوت کرد، پیامبر فرمود: آیا می‌توانی یک برده را به عنوان کفاره آزاد کنی؟ عرض کرد: اگر چنین کنم چیزی برای من باقی نمی‌ماند.
فرمود: می‌توانی دو ماه پی در پی روزه بگیری؟ عرض کرد: اگر نوبت غذایم سه بار تأخیر شود چشمم از کار می‌افتد، و می‌ترسم نابینا شوم. فرمود: آیا می‌توانی شصت مسکین را اطعام کنی، عرض کرد نه، مگر اینکه شما به من کمک کنید. حضرت فرمود: من به تو کمک می‌کنم و پانزده صاع (15 من) خوراک شصت مسکین را به او کمک فرمود. او کفاره را داد و به زندگی سابق خود بازگشت.
* محمدرضا حسینی نسب
__________________

1- تفسیر نمونه، ج 23، ص 408
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد