اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

طنز جبهه( 52 ) :

 تصویر مرتبط

 روز که جای خود داره ، شب هم آسایش نداشتیم .

تازه چشممون می خواست گرم خواب بشه که

یکی از اون سر چادر داد می زد :

آخ ! جلوی پات رو نگاه کن .

یکی دیگه می گفت:

می خوام نماز شب بخونم ، پا تو جمع کن .

اون یکی دیگه می گفت :

بابا تو نماز صحبت رو زورکی میخونی !

این جوری می شد که همه بیدار می شدن !

نظرات 4 + ارسال نظر
یاسمن شنبه 28 اسفند 1395 ساعت 06:15

همه مطالب تان عالی است

پوپک شنبه 28 اسفند 1395 ساعت 06:16

شیرینی های خوشمزه ایی است

سال نو، فرصتی مناسب برای ارج نهادن به ارزشهای والای انسانی برخاسته از فکر و فطرت

:) یکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت 00:29 http://my-netbook.blogsky.com

یاد همگی گرامی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد