اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

تجلی حق و اعلای کلمه‌ الله

Related image


در روز عاشورا وقتی شمر روی سینه امام‌حسین(ع) نشست، حضرت که چشمشان پر از خاک و خون بود، فرمود: «من انت؛ تو کیستی که روی سینه من نشسته‌ای؟ گفت: انا شمربن ذی‌الجوشن ذبابی» حضرت فرمود: من انا من کیستم؟ گفت: «انت حسین بن علی».
 
حضرت پرسیدند؛ ماترید می‌خواهی چکار کنی؟ گفت: می‌خواهم سرت را ببرم: چرا؟ گفت:‌ «من یعطی الجایزهًْ عن ید یزید» اگر این کار را نکنم چه کسی از یزید جایزه را بگیرد؟ چون او گفته است: هرکس سر حسین(ع) را ببرد، به او جایزه می‌دهم.

من می‌خواهم جایزه بگیرم. امام‌حسین(ع) از آنجا که حق و اعلای کلمه حق را می‌خواهد نه خود را به شمر می‌فرماید: حاضری یک معامله بکنیم؟ شمر گفت: چکار کنم؟ امام‌حسین(ع) فرمود: از جایزه صرف‌نظر کن.
 
من از پیغمبر اکرم(ص) تقاضا می‌کنم تو را شفاعت کند. شمر خبیث در جواب گفت: «والله دانق من الجائزهًْ عندی خیر منک و من جدک» به خدا سوگند، یک دانه جایزه نزد من از تو و جد تو بهتر است. در تاریخ آمده است. «فضحک فی وجهه» حضرت یک تبسمی کردند و آن نامرد هم سر مبارک را جدا کرد. (1)

_____________________

1- جلوه‌هایی از عاشورا، سیدعلی اکبر پرورش، ص 301
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد