اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

درسوگ امام الغریب ( 2 )


Related image 

خورشید سر زد از سحرت أیها الغریب
از سمت چشم های ترت أیها الغریب


تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی
باران گرفت دور و برت أیها الغریب


جاری ست چشمه چشمه قدمگاه تو هنوز
جنت شده ست رهگذرت أیها الغریب


تو آفتاب رأفتی و کوچه کوچه شهر
در سایه سار بال و پرت أیها الغریب


با این همه، غریبِ غریبان عالمی
داغی نشسته بر جگرت أیها الغریب


از کوچه های غربت شهر آمدی ولی
داری عبا به روی سرت أیها الغریب


آقای من! نگو که تو هم رفتنی شدی
زود است حرف از سفرت أیها الغریب


شکر خدا جواد تو آمد ولی هنوز

بارانی است چشم ترت أیها الغریب


یک عمر خواندی از غم آقای تشنه لب
با اشک های شعله ورت أیها الغریب


هر گوشه‌ای ز حجره که رو می ‌کنی دگر
کرب و بلاست در نظرت أیها الغریب


در قتلگاه، لحظه ی آخر چه می کشید
جدِّ ز تو غریب‌ترت أیها الغریب


چشمان اهل خیمه دگر سوی نیزه هاست
ظهر قیامت است و سری روی نیزه هاست

 

یوسف رحیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد