اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

درسوگ امام الغریب ( 3 )


Related image

      پر اشک است دو چشم تر تو
شده وقت نفس آخر تو

در دل حجره زمین افتاده
به روی خاک چرا پیکر تو

مرغ بسمل شدی و بال زدی
خاک حجره است به روی پر تو

آنقدر فاطمه گفتی آمد
و شده سینه زنت مادر تو

خواهرت نیست کنارت اما
هتک حرمت نشده خواهر تو

گریه می کرد کنار تو جواد       
       خوب شد آمده او در بر تو

جگرت پاره تنت سالم بود
هست در دست تو انگشتر تو

گر چه از زهر گلویت می سوخت
پاره پار ه نشده حنجر تو

سر تو در بدنت باقی ماند
به سر نیزه نرفته سر تو

تو سخن گفتی و سنگت نزدند
روی نیزه نشده منبر تو

به روی خاک نشستی اما
دل گودال نشد بستر تو

تشنه بودی و نزد هیچ کسی
خیزرانی به لب اطهر تو

همۀ شهر عزادارت بود
اشکریزان همه در محضر تو

من بمیرم که به دروازۀ شام
به سری سنگ زدند از سر بام
 
 
 
مجتبی شکریان همدانی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد