اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

من زنده بودم اما .........


Related image


من زنده بودم اما انگار مرده بودم 

از بس که روزها را با شب شمرده بودم 


یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که 
او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم 


یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم 


در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد 
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم 


وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد 
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم 


 محمد علی بهمنی

نظرات 2 + ارسال نظر

سلام و تقدیم احترام شما هم با افتخار لینک شدید...بازم بهمون سر بزنین ممنون

سپاس

یادش بخیر اون روزن هستریم به یاد هم

وا مه تگو مال توام فقط ، خیالت جَم



یادش بخیر اون روزن یادت به یادُم هستره

تو همونی که هر روز دلت به دادُم هستره



یادش بخیر اون روزن هوش وحواست هسترم

به مه از دل خو ادکند ، مه که به پاتو کفترم



ب ناحق شکنجه ادی و فکرت نسیب ای دل

آه اکشه ای دل ،آه که فرهاد کیپن ن یک پا گِل

تقدیمی از خودم

بسیار زیباست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد