اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

گریه آسمان و زمین برای مؤمنان


Related image

بر پایه آموزه‌های قرآن، همه هستی از جماد و نبات و حیوان در حال تسبیح خداوند هستند.(اسراء، آیه 44؛ حدید، آیه 1؛ جمعه، آیه 1) البته تسبیح هر چیزی به حسب خودش است. بنابراین، تسبیح اختصاص به ذکر زبانی ندارد، بلکه به اشکال گوناگونی انجام می‌گیرد.
آنچه از اصل تسبیح گویی به دست می‌آید، شعور هستی است. به این معنا که هستی از شعور به نسبت خود برخوردار است؛ زیرا بدون شعور و ادراک نمی‌توان از تسبیح سخن گفت؛ چرا که تسبیح به معنای نفی نواقص و کمبودها از خدای سبحان است؛ پس اگر چیزی دارای شعور نباشد، نمی‌تواند به مقایسه بپردازد و در مقام مقایسه بگوید این دارای کمبود و نقص و آن دیگری دارای کمال و غنا و عدم نقص است.
بر همین اساس است که سنگریزه برای پیامبری رسول اکرم گواهی می‌دهد (مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج‌1، ص90) یا زمین در قیامت می‌تواند شهادت دهد؛ زیرا اینها شعور دارند و می‌توانند مقایسه و ارزیابی نیز داشته باشند. 
از آنجا که مومنان واقعی با حق متعال در ارتباط کامل هستند، به طوری که گفتار و رفتار ایشان به رضایت الهی است تا جایی که خداوند گفتار و رفتار آنان را به خود نسبت می‌دهد (انفال، آیه 17؛ نجم، آیه 4) می‌توان گفت هستی نیز متاثر از رفتار و گفتار مومنان است. بر همین اساس، اینکه آسمان بر کسی بگرید و نگرید، دور از انتظار نیست. خداوند درباره کافران فرعونی می‌فرماید: فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الأرْضُ؛ پس آسمان و زمین بر آنها نگریست و اشکی نریخت.(دخان، آیه 29)
امام صادق(ع) می‌فرماید: «بَکَتِ السَّماءُ عَلى یَحْیَى بْنِ زَکَرِیّا وَ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىِّ(علیهما السلام)اَرْبَعِیْنَ صَباحاً وَ لَمْ تَبْکِ اِلاّ عَلَیْهِما، قُلْتُ وَ ما بُکایُها، قالَ کانِتْ تَطْلُعُ حَمْراءَ  وَ تَغِیْبُ حَمْراءَ»؛ (آسمان بر «یحیى بن زکریا» [که از سوىِ طاغوتِ زمان خود به طرز بسیار رقت بارى شهید شد] و بر «حسین‌بن‌على» (علیهما‌السلام) چهل روز گریه کرد و بر کس دیگرى جز آن دو گریه نکرده است. راوى مى‌گوید: سؤال کردم گریه آسمان چه بود؟ فرمود: به هنگامِ طلوع و غروب، سرخىِ مخصوصى در آسمان ظاهر مى‌شد). (مجمع‌البیان، جلد 9، صفحه 65)
پیامبر(ص) به ابوذر می‌فرماید: یا أباذر، إن الأرض لتبکی على المؤمن إذا مات أربعین صباحا؛ ای ابوذر! براستی که زمین بر مومن تا چهل صبح گریه می‌کند. (الامالی، طوسی، ص535)
پیامبر(صلى الله علیه وآله) می‌فرماید: «ما مِنْ مُوْمِن اِلاّ وَ لَهُ بابٌ یَصْعَدُ مِنْهُ عَمَلُهُ وَ بابٌ یَنْزِلُ مِنْهُ رِزْقُهُ فَاِذا ماتَ بَکَیا عَلَیْهِ»؛ هیچ مومنى نیست، مگر اینکه درى در آسمان دارد که عملش از آن بالا مى رود و درى که روزی‌اش از آن نازل مى‌شود، هنگامى که مى‌میرد، این دو بر او گریه مى‌کنند. (همان)
آرى، براى مرگ تبهکاران و گناهکاران، «نه چشم فلک گریان و نى خاطر خورشید پژمان» گشت، آنها موجوداتِ خبیثى بودند که گویى هیچ ارتباطى با عالم هستى و جهان بشریت نداشته‌اند؛ هنگامى که این بیگانگان از عالم طرد شدند، کسى جاى خالى آنها را احساس نکرد، نه در صحنه زمین، نه بر پهنه آسمان و نه در اعماق قلوب انسان‌ها و به همین دلیل هیچ‌کس قطره اشکى بر مرگ آنها فرو نریخت. (نگاه کنید: تفسیر نمونه، ج 21، ص 191)

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت 16:15

چگونه عاقلی دیوانه می شود


از بازی با عروسک تا گردو بازی و سپس خاله بازی و معلم بازی. و سپس دختربازی و پسربازی و عشق بازی و سپس علم بازی و سیاست بازی و آزادی بازی و سپس قمار بازی، دین بازی و خدا بازی و …. براستی که بی ریاترین و بی خطرترین بازیها همان توپ بازی است که امروزه کشتار هم می دهد. بقول قرآن، حیات دنیا بازی و بازیچه ای بیش نیست. آدمی با جد ی ترین و مقدس ترین چیزها هم بازی می کند. در واقع این عمر آدمی است که به بازی گرفته می شود. خداوند می گوید: شما را به بازی نیافریده ام و اگر قصد بازی داشتم با خودم بازی می کردم، براستی آدمی فقط بازی کردن با خودش را نمی داند اگر فقط یک روز با خودش به تنهائی بازی کند دست از هر بازی می کشد و جدی می شود. آنکه دیگران را بازی می دهد خودش هم بازیچه می شود. بازیهای آدمی انتهائی ندارد فقط سوژه ها و اسباب بازیها فرق می کنند هر کس در شرایط خود بازی می کند زیرا خود را نمی شناسد که چیست و چه گنج بی انتها و جاودانه ایست . آدمی اگر ابدیت خود را باور کند دست از بازی می کشد. و این باور به ادعا و کلام نیست. بسیارند که مشغول دین بازی و علم بازی و مردم بازی و خدابازی هستند که خطرناکترین بازیهاست و بدترین عواقب را دارد. « هر جنگی اولش بازی بود « علی (ع). تیمارستانها مملو از کسانی است که روزی عقلایی بزرگ بوده اند ولی در جریان بازی با مقدسات به جنون افتاده اند: بازی با عشق، با جان مردم، با باورهای دیگران با اعتماد دوستان، با عواطف فامیل، با رأی مردمان و بازی با دردها و بدبختی کسانی که بدانها رجوع کردند . و نهایتاً بازی با نعماتی که خداوند بدانها داده بود تا بدینوسیله رشد وهدایت یابند و از بچگی و بازیگری بیرون آیند. بازی، عقل انسان را تباه می کند . لذا شاهد کسانی هستیم که غول بچه هائی دیوانه و آدمخوارند و آنچه که آنان را تا این حد به بازیگری کشانیده تیترها و مدارکی است که با خود حمل می کنند. ولی لذا شاهد موجی از ملایان و دکترها و هنرمندان و دولتمردان و دانشمندان دیوانه هستیم که گاه کارشان به تیمارستان می کشد و دیگر داروهای آرام بخش و روان گردان قادر به مهار جنونشان نیست. تبهکاری و جنایت ترمینال بازیگری انسان است بسیاری به جرم و جنایت معتادند و نه محتاج. جن زدگی و تناسخ روح حاصل غایت بازیگری است و یکی از انواع صورتهای بازیگری هم ریا است که در سینما تبدیل به حرفه ای مقدس می شود و لذا خود سینما یک دانشگاه بازیگری تا سرحد جنون و جنایت است که انواع بازیها را آموزش می دهد: از عشقبازی تا دین بازی و سیاست بازی و جنایت بازی.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۹۶

استاد علی اکبر خانجانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد