اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

درسوگ حضرت فاطمه زهرا ( س ) 9


Related image

 

با چشم های نیمه بازت گاه گاهی


چشمان خیس و خسته ام را کن نگاهی



وقتی تنور خانه روشن شد برایت


گفتم خدا را شکر کم کم رو براهی



دستاس را چرخاندی اما رنگ خون شد


دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی



از بس به پای گریه هایت آب رفتی


چیزی نمانده از وجودت مثل کاهی



پهلو به پهلو می شوی و می چکد خون


از زخم های پیکرت خواهی نخواهی



از درد شانه ، شانه می افتد ز دستت


خون می نشیند کنج لبهایت ز آهی



در خواب بودی چادرت را باز کردم


شاید ببینم چهره ات را در پگاهی



دیدم که پائین تر ز چشمان تو پیداست
زخم عمیق پنج انگشت سیاهی



این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی
از سر گذشتم از جدایی بی پناهی



گفتی غروبی شعله می پیچد به بالم
گفتی که می سوزم میان خیمه گاهی



در حلقه ی نامحرمان و نیزه داران
هرجا که می گردم ندارم تکیه گاهی

 


***حسن لطفی***

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد