اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

انسان می داند می میرد اما باز گناه می کند ......

 

 Image result for ‫منظره کوهستانی‬‎

 

گویند : صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه اورا 


شناختند ؛ پس ، از او خواستند ڪه پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید.


 پذیرفت نماز جماعت تمام شد. چشم ‏ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل 


برخاست و بر پله نخست منبر نشست.


بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت :مردم! 


هر کس از شما ڪه مى ‏داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ،برخیزد! 


ڪسى برنخاست.


 گفت :حالا هر ڪس از شما ڪه خود را آماده مرگ ڪرده است ، برخیزد !


باز ڪسى برنخاست.


گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما براى رفتن نیز آماده


نیستید

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد