اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

قدس از آن مسلمانان است


Image result for ‫تصویر قدس‬‎

 

گریان به آبِ زخم بشو خنجر مرا


زین کن ـ برادر ـ اسب گران‌پیکر مرا


 

دستار من به شیوة مرد سفر ببند


چون غنچه‌ام به صبح شهادت کمر ببند


 

از بام عشق بانگ خدا را سماع کن


تا فرصت است دست برآور، وداع کن


 

*


ما را چو رود خشک چه پروای بستر است؟


صحرا هنوز زیر سُم باد کافر است


 

بی‌ما سراب‌ها همه بر دشت می‌تنند


دیوانِ گردبادِ بلا چرخ می‌زنند


 

تیغ تموزْ بیخِ گلِ باغ می‌زند


محنت هنوز بر دل گل داغ می‌زند


 

خون ریخته‌ست خارِ مصیبت به کام دشت


خنجر کشید پشگبنان در تمام دشت


 

ما را چو شط خشک چه پروای بستر است؟


صحرا هنوز زیر سمِ باد کافر است


 

*


گاه عزیمت است، چو گل دل به مرگ نِهْ


فرمان رسید، اسب مرا زین و برگ نِهْ


 

فصل وفا به عهدِ قدیم اوفتاده باز


فرمان رسیده، کاری عظیم اوفتاده باز


 

هنگامه‌جوی سامریان تیغ بسته‌اند


موسای راد را به عصا پشت خسته‌اند


 

بستند دست خسته هارونِ پیر را


بر دختران پاک شعیب آبگیر را


 

فارغ ز نیل حادثه‌شان بر کرانه باز


بی شرم و حجب، سیر و عدس را بهانه باز


 

افسانه بود فاجعه تا زخم می‌زدیم


ای کاش گاو حادثه را زخم می‌زدیم


 

سِحر عاقبت به شعبده ره بر عصای بست


غافل شدیم و فاجعه‌مان دست و پای بست


 

با آن‌همه عزایم و عزّ پیمبری


خفتیم و گوی حادثه را برد سامری


 

ای عرصه‎ی بلندِ فرومایگانِ سست


ای قدس، ای بلادِ خدا، قبله‎ی نخست


 

ای چشمه‌سارِ جوششِ عزمِ پیمبران


ای ساحتِ مقدسِ بزمِ پیمبران


 

ای می‌کشانِ عرشْ خراباتیانِ تو


داوود در ترانه خرابات‌خوانِ تو


 

ای آسمان ز حشمت والات صحنه‌ای


یحیات کاهنی و سلیمانْت شحنه‌ای


 

ای انبیا به برزنت اندر قلندری


در عشق طفل مکتبت عیسای ناصری


 

ای اولیات تا به ابد سر بر آستان


ای قدس، ای پناه زمینیِ آسمان


 

آفت رسید در تو، که آفات بر یهود


رفت از حد این ستم، که مکافات بر یهود


 

کفران‌شان شکست حریمْ آستانه را


حرمت نگه نداشت خداوندِ خانه را


 

رخت از حریم قدس به افسانه بست امن


از طاغیان به وادی ایمن شکست امن


 

سنگینی‌ای که حادثه با خاره‎ی تو کرد


نامردمی به مردم آواره‎ی تو کرد



 

دستی که از تبار تو خون بی‌گناه ریخت


خون ریخت آن‌چنان که بهار از گیاه ریخت



 

داغی به داغ مریم و موسی فزود هم


نفرین به دودمان یهودا، یهود هم



 

*


ای غیبت غرور غیوران، حضور باش


ای قدس، ای بلادِ بلاکش، صبور باش



 

ما غازیانِ سهم‌شتابِ محمدیم


لختی دگر بپای، قوی باش، آمدیم




" علی معلم "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد