اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

دل بردی از من به یغما ، ای تُرک ِ غارتگر من


Related image

 

 

دل بردی از من به یغما ، ای تُرک ِ غارتگر من

 
دیدی چه آوردی ای دوست ، از دست دل بر سر من 


 

عشق تو در دل نهان شد ، دل زار و تن ناتوان شد 


رفتی چو تیر و کمان شد ، از بار غم پیکر من

 


می سوزم از اشتیاقت ، در آتشم از فراقت 


کانون من سینه من ، سودای من آذر من 

 


بار غم عشق او را ، گردون نیارد تحمل 


چون می تواند کشیدن ، این پیکر لاغر من ؟

 


اول دلم را صفا داد ، آیینه ام را جلا داد 


آخر به باد فنا داد ، عشق تو خاکستر من

 

 صفای اصفهانی

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ندا شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 06:08

آدم را میل جاودانه شدن
از پله های عصیان بالا برد
و در سراشیبی دلهره ها
توقف داد
از پس آدم،آدمها
تمام خاک را
دنبال آب حیات دویدند
سرانجام
انسان به بیشه های نگرانی کوچید
و در پی آن میل
جوالهای زر را
با خود به گور برد تا امروز
و ما امروز
چه روزهای خوشی داریم
و میل مبتذلی که مدام ما را
به جانب بی خودی و فراموشی می برد

سلمان هراتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد