اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

هنوز وقتش نشده(یک شهید، یک خاطره)


 
 
Image result for ‫تصویر مزرعه گل گندم‬‎
 
 
بعد شهادتِ حسن خیلی بی‌تاب بودم. دائم دلتنگش می‌شدم. شبی خواب دیدم
 
حسن در یک باغ بزرگ و زیباست! او  به قصری که آن‌سوی باغ قرار داشت اشاره
 
کرد و گفت: «آن قصر برای من است. می‌توانید وارد آنجا شوید.» متعجب اطراف را
 
نگاه کردم و گفتم: «برادر! کمی از این باغ را به من بده.» 

حسن در جوابش گفت: «هنوز وقتش نشده. بعد خواهید آمد.»
 
****

این روزها دیگر دلم بی‌تاب برادر نیست؛ می‌دانم جای حسن خوبِ خوب است.
 

*خاطره‌ای از شهید حسن آقاسی‌زاده شعرباف

*راوی: برادر شهید
 
 
مریم عرفانیان
 
 
" کیهان "
نظرات 1 + ارسال نظر
عمار شنبه 23 تیر 1397 ساعت 06:27

در شهادت باز باز است ............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد