اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

حواله‌ای از آقا، امام رضا(ع)


Related image



   حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی بهجت می‌گوید: دستم به قفسۀ کتاب‌ها خورد و زخم عمیقی برداشت.
جراحی کردند؛ زخم، دهان بست و بهبود یافت.
چند ماه بعد در مشهد بودیم که در جای زخم احساس درد شدیدی کردم، مخفی کردم و حرفی نزدم.
یک روز که به کارهای خودم مشغول بودم، آقا فرمودند:
بر من مکشوف...
تمام حواسم را جمع کردم؛ ازآنجاکه ایشان در هیچ موردی نمی‌گفت: «بر من مکشوف شد». 
ایشان ادامه داد که: «بر من معلوم شد که اگر کسی جایی‌اش درد می‌کند، جای درد را به هر کجای حرم امام رضا(ع) بمالد، آن درد مرتفع می‌شود».
من در حال نوشتن گفته‌های ایشان بودم و به مفهومش توجهی نداشتم.
آقا برای تجدید وضو برخاستند.من هم برای مراقبت، ایشان را همراهی کردم.
وقتی برگشتم، نوشته‌ها را دوباره خواندم.منظورشان خود من بودم.
فردا به حرم رفتم.
احساس کردم دردم کمتر شده؛
تا روز سوم که دردم کاملاً تمام شد.
از مشهد برگشته بودیم.یکی از دوستان که مقام و مسئولیتی داشت، برای دیدن آقا آمد؛ اما ملاقات میسر نشد.
وقت رفتن، ماجرای مشهد را برایش نقل کردم؛ رفت.
چندین هفته بعد دوباره دیدمش.گفت: «درد کتفم مداوا نمی‌شد، به هر پزشکی که مراجعه می‌کردم بی‌فایده بود. برای همین آمده بودم با آقا دیدار کنم؛ داستان مشهد را که شنیدم، گفتم این حواله‌ای است از آقا،
رفتم مشهد،
بیماری‌ام درمان شد».

از کتاب: این‌بهشت آن‌بهشت، ص٧٨-٨٠
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد