اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

یک‌دانه (یک شهید، یک خاطره)


 
Image result for ‫عکس گل آلاله‬‎


هرگاه به او می‌گفتم: «رضا من یک‌دانه پسر دارم...»
 همیشه شهید کاوه را مثال می‌زد؛ می‌گفت ایشان یک‌ دانه بچه داشتند و یک ‌دانه پسر هم بودند و ادامه می‌داد که: «حالا من یه نفر رو اسم می‌برم؛ ولی خیلی افراد هستند که می‌شناسم و تک پسر هستند و مثل من می‌روند و نمی‌آیند. شما این قدر به من نگویید که شما یک ‌دانه پسر هستی و نرو.» 
 به شوخی می‌گفتم: «خب تو نرو من پدرت رو می‌فرستم.» 
 می‌گفت: «نمازی که من می‌خوانم پدرم هم باید بخواند. عبادت پدرم به من ربطی نداره، هرکسی مسئول کار خودش هست. پدرم هم باید برود، من هم باید بروم.» 
 بالاخره هر طور که بود من را قانع می‌کرد تا به جبهه برود. 

* خاطره‌ای از شهید حمیدرضا شریف‌الحسینی

* راوی: طاهره شعرباف نوروزی، مادر شهید
 
  
  مریم عرفانیان
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد