اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

عبور از درهای بسته


Image result for ‫تصویر گل‬‎


اباصلت گوید: پس از آنکه امام‌رضا(ع) به دست مامون به زهر انگور مسموم گردید و خواست از نزد آن ملعون خارج شود، مامون گفت: به کجا می‌روید؟ حضرت فرمود: به همان جا که تو مرا فرستادی. آنگاه امام‌رضا(ع) در حالی که عبای خود را بر سر کشیده بود از نزد مامون بیرون آمد و بی‌آنکه من یک کلمه با آن حضرت سخن بگویم داخل خانه شد و فرمود: ای اباصلت! درها را ببندید و کسی را راه ندهید.
 درها بسته شد و حضرت در بستر خود خوابید و من اندکی در صحن خانه محزون و اندوهگین ایستاده بودم که ناگاه چشمم به جوانی نورس و خوش‌روی با موهای بلند، که شبیه‌ترین مردم به حضرت رضا(ع) بود افتاد که داخل خانه شد. 
من با شتاب به سوی ایشان دویدم و سوال کردم: درها که بسته بود، شما از کجا و چگونه وارد شدید؟ فرمود: آنکه مرا از مدینه در این وقت به اینجا آورده، همان مرا از در بسته وارد خانه نمود.
 پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: من حجت خدا بر تو هستم. ای اباصلت! من محمدبن‌علی می‌باشم. آنگاه به سوی پدرش امام‌رضا(ع) رفت و وارد اتاق شد و به من فرمود: که با او داخل شوم، سپس فرمود: ای اباصلت! کنار رو که غیر از تو کسی با من است که مرا در تجهیز پدرم یاری می‌کند، و بعد به غسل و کفن بدن مبارک امام پرداخت. (1)

___________________

1- عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 243
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد