اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

میزان کمک براساس دانش


  Image result for ‫تصویر گل‬‎


روزی یک اعرابی نزد امام حسین آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(ص) من پرداخت دیه‌ای کامل را ضمانت کرده‌ام اما از ادای آن ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا می‌کنم و از خاندان رسول‌الله(ص) کسی را بزرگوارتر و بخشنده‌تر نیافتم.
پس امام حسین(ع) به وی فرمود: «ای برادر عرب از تو سه پرسش می‌کنم اگر یکی از آن‌ها را پاسخ گفتی ثلث آن دیه را به تو می‌دهم و اگر دو پرسش را جواب دادی دو ثلث آن را به تو می‌پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ گفتی تمام مالی را که می‌خواهی به تو می‌دهم.»
اعرابی عرض کرد: آیا کسی مانند تو که اهل علم و شرف است از چون منی می‌خواهد بپرسد؟ حضرت فرمود: «آری، از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود معروف به اندازه معرفت است.» اعرابی عرض کرد: آنچه می‌خواهی بپرس اگر پاسخ دادم (که هیچ) وگرنه جواب آن‌ها را از تو فرا خواهم گرفت و لا قوهًْ الا بالله. امام (ع) پرسید: برترین اعمال چیست؟ اعرابی گفت: ایمان به خدا.
حضرت سؤال کرد: راه رهایی از نیستی و نابودی چیست؟ اعرابی گفت: اعتماد به خداوند. امام حسین(ع) پرسید: زینت‌دهنده انسان چیست؟ اعرابی گفت: علم همراه با حلم. امام پرسید: اگر این نشد؟ اعرابی گفت: مال همراه با مروت. حضرت پرسید: اگر این نشد؟ اعرابی گفت: فقر همراه با صبر. حضرت پرسید: اگر این نشد؟
 
اعرابی گفت: در این صورت صاعقه‌ای از آسمان بر او فرود آید و بسوزاندش که او سزاوار آن است.
آنگاه امام حسین(ع) خندید و کیسه‌ای که در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشتری خود را که نگین آن به دویست درهم می‌ارزید، بدو بخشید و فرمود: «ای اعرابی این طلا را به طلبکارانت بده و انگشتری را به مصرف خود برسان.»
اعرابی تمام آن‌ها را گرفت و گفت: خدا داناتر است که رسالتش را در کجا نهد.(1)

___________________

1. بحارالانوار، ج 44، ص 196
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد