اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

گناه و حقیقت آن

   ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط


  
برخی گمان می‌کنند که خداوند وقتی سخن از حقایق برخی از امور از جمله گناه می‌کند و آن را آتش می‌داند، از باب تمثیل است؛ در حالی که این گونه نیست. وقتی قرآن می‌گوید: وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ؛ و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏‌اش را بخورد از آن کراهت و ناخوش دارید.(حجرات، آیه 12)
وقتی غیبت می‌کنید، واقعا دارید گوشت برادر مرده ات را می‌خورید. از همین رو، پیامبر(ص) به آن دو نفر که غیبت امیرمومنان امام علی(ع) را می‌کردند، یا آن زنانی که غیبت کرده بودند، فرمود شما روزه ندارید، شما گوشت خوردید. آنان عرض کردند: ما چیزی نخوردیم. حضرت (ص) دستور دادند طشتی آوردند، سپس فرمود: بالا بیاورید و قِی کنید! اینها گوشت را قِی کردند. آنان عرض کردند: یا رسول‌الله! ما چیزی نخورده بودیم. حضرت (ص) فرمود: این تکه گوشت همان غیبتی است که شما کردید(محجه البیضاء، فیض کاشانی، ج 5، ص 252)

از نظر قرآن کسی که مال دیگری را به ظلم و ستم می‌خورد، آتش می‌خورد. خداوند می‌فرماید:؛ إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا؛ در حقیقت کسانى که اموال یتیمان را به ستم مى‌‏خورند، جز این نیست که آتشى در شکم خود فرو مى ‏برند و به تحقیق در آتشى فروزان در آمدند.(نساء، آیه 10) 
این آیه می‌فرماید آنچه می‌خورند همین الان آتش است و همین حالا در آن آتش فروزان وارد شده‌اند؛ تنها مشکل این است که انسان بر دیده‌های قلبش پرده‌ای کشیده و نمی‌تواند این حقیقت را ببیند؛ وگرنه همین الان هم آتش را می‌دید که می‌خورد و هم آن آتش فروزان را در جان خود احساس می‌کرد و خود را وصل به آتش دوزخ می‌یافت: لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ؛ بیقین دوزخ را مى ‏بینید؛ سپس آن را قطعا به عین‏الیقین می‌بینید.(تکاثر، آیات 6 و 7)
همان طوری که «حارثه بن مالک بن نعمان انصاری» آن جوان اهل مدینه دوزخ و دوزخیان و بهشت و بهشتیان را می‌دید.(اصول کافی، ج 3، با ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم‌السلام، صفحه 89) وی در جنگ موته به شهادت رسید.(ر.ک: حلیهًْ الاولیاء، ج 1 و 2 ، صفحه 356 از انتشارات مکتبهًْ الخانجی و مطبعهًْ السعاده مصر، 1351 ه)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد