اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

وعده امام رضا(ع) به یک شهید


 
تصویر مرتبط


  یه نوجوان 16 ساله بود از محله‌های پـایین شهـر تهـران چـون بابا نـداشت خیـلی بـد تـربیت شـده بـود؛ خـودش می‌گـفت: گنـاهی نشد کـه من انجام ندم. تا اینکه یه نـوار روضه حضرت زهـرا(س) زیر و رویش کرد، بلند شد اومد جبـهه یه روز به فـرمانـده‌مون گفـت: من از بچگی حـرم امـام رضا علیـه‌السـلام نرفتم می‌ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام ‌رضـا ‌علیـه‌السلام زیارت کنم و بـرگـردم... اجازه گرفت و رفت مشهـد... دو سـاعت تـوی حـرم زیارت کرد و برگشت جبهه.

 توی وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: در راه برگشت از حـرم امـام رضـا(ع)، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا فرمود: حمید! اگـر همین‌طور ادامه بدهی خودم میام می‌برمت... یه قبری برای خودش اطراف پـادگان کنده بود... نیمه شبا تا سحر می‌خوابید داخل قبر گـریه می‌کـرد و می‌گفت: یا امام رضا(ع)منتظر وعده‌ام، آقاجان چشم به راهم نذار... تـوی وصیت‌نامـه ساعت شهـادت، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود، شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده، دقیقا تـوی روز، ساعت و مکانی شهید شد که تو وصیت‌نامه‌اش نوشته بود!

خاطره‌ای از شهید حمید محمودی راوی: حاج مهدی سلحشور

 همرزم شهید
 
" کیهان "
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد