اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

سحر



نتیجه تصویری برای تصویر سحر هنگام طلوع خورشید




سحر


من را درک کن


تویی که هر روز با چشمان بسته


با وجودت در عالمی دیگر


از من گریزانی


بشناس مرا که من


سحرم ، سحر ....


شناختی ام ؟ باشد عیبی ندارد اگر


ناشناخته ام برایت  


می خواهم برای تو از خودم بنویسم 


فقط آرام در گوشم بگو چه بنویسم ؟


اگر باز هم مرا نشناختی چه؟


چه حالت بدی که


امیدی ندارم به هویدا شدن برایت


بنگر که همانم که آسمان را با نامم


روشن می سازند


همانم که که زنگ کلاس خدا را می زنم


به افتخار قامتت که می ایستد


به افتخار دست هایت که بلند


می شود برای دعا


بشنو که بانگی می آید


آواز را بشنو که سازش منم


این نوا ، نوای سحر است


من سحرم ، سحر


ما که یار دیرینه ایم


کودکی ات را من از بر کرده ام


کودک روستاهای البرز


که به نوک قله رفت


برای دیدن آن که نامش سحر است


تو گاهی به نوک آن قله صعود کن


این سحر در انتظار چشمان منتظر


تو است


******************************************


فرشته لاشاری - استان هرمزگان - شهربندرعباس -


 دبیرستان شیخ الاسلام -  پایه دوازدهم ریاضی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد