اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد


Related image



مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد


رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد



تو مپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گشت


از سمک تا به سمایش کِشش لیلا برد



من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه


ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد



من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم


او که می رفت مرا هم به دل دریا برد



جام صهبا ز کجا بود؟مگر دست کی بود


که به یک جلوه دل و دین ز همه یک جا برد



خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود


که درین بزم بگردید و دل شیدا بـرد



خودت آموختی ام مهر و خودت سوختی ام


با برافروخته رویی که قرار از ما برد



همه یاران به سر راه تو بودیم ولی


غم روی تو مرا دید و ز من یغما برد



همه دل باخته بودیم و پریشان که غمت


همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد



علامه طباطبایی

نظرات 1 + ارسال نظر
مهراد پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 18:19

درهای آسمان گشوده است

التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد