اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی


تصویر مرتبط



دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم


وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم




تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت 

من مست چنانم که شنفتن نتوانم




شادم به خیال توچو مهتاب شبانگاه

گردامن وصل تو گرفتن نتوانم



چون پرتو ماه ایم وچون سایه دیوار 

گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم




دور از تو من سوخته در دامن شبها 

چون شمع سحر یک مزه خفتن نتوانم



فریاد ز بی مهریت ای گل که در این باغ

چون غنچه پاییزشکفتن نتوانم




ای چشم سخنگو تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم





شفیعی کدکنی (م . سرشک)

نظرات 3 + ارسال نظر
نوشین یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 15:32 http://sharina.mihanblog.com

من این شعر رو خیلی دوست دارم عالیی

نوشین یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 15:33 http://sharina.mihanblog.com

سلام رویا جان سفرت به سلامت خوش بگذره بهت مراقبه خودت باش

ماهان چهارشنبه 9 مرداد 1398 ساعت 22:51 http://aycan.blogfa.com/

عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد