اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم ........

تصویر مرتبط

 

 

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم



تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت 

من مست چنانم که شنفتن نتوانم



شادم به خیال توچو مهتاب شبانگاه

گردامن وصل تو گرفتن نتوانم



چون پرتو ماه ایم وچون سایه دیوار 

گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم



دور از تو من سوخته در دامن شبها 

چون شمع سحر یک مزه خفتن نتوانم



فریاد ز بی مهریت ای گل که در این باغ

چون غنچه پاییزشکفتن نتوانم



ای چشم سخنگو تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم


شفیعی کدکنی (م . سرشک)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد