ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
بعد از آنکه یزید به استاندار خویش عبیدالله بن زیاد دستور داد اگر حسین علیهالسلام بیعت نکرد با او جنگ کن.
عمربنسعد قبل از واقعه کربلا از طرف عبیدالله مامور شد تا فرماندار ایالت ری شود. اما قبل از رفتن، عبیدالله نامهای برای عمربن سعد نوشت که: امامحسین به عراق آمد باید به عراق بروی و با او بجنگی و او را از بین ببری، بعد به جانب ری سفر کن.
عمر بن سعد نزد عبیدالله آمد و گفت: ای امیر مرا از این کار عفو نما! عبیدالله گفت: ترا عفو میکنم ولی فرمانداری ملک ری را از تو میگیرم.
عمر بن سعد متردد شد، بین جنگ با امام علیهالسلام و ملک عظیم ری و گفت: مرا یک شب مهلت بده تا فکری در این کار بکنم.
عبیدالله به او اجازه فکر کردن داد. آن شب را تا به صبح درباره جنگ یا فرمانداری ری اندیشه کرد.
عاقبت تصمیم گرفت ملک ری را که نقد بود اختیار کند، و بهشت و جهنم را که نسیه بود نپذیرد و با امام بجنگد.
صبح آن روز به نزد عبیدالله رفت و قتال با امام را به گردن گرفت و عبیدالله لشگری عظیم را به او داد تا برود در کربلا و با امام بجنگد. امام روز دوم محرم به کربلا آمدند و عمر بن سعد روز سوم محرم با چهار هزار سوار به کربلا آمد و فرماندهی کل قوای لشگر را به عهده گرفت و شمر را امیر لشگر کرد و روز دهم محرم برای گرفتن ملک ری، حاضر شد به دستورش امامحسین و 72 نفر از فرزندان و اصحابش را به قتل برساند.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- منتهی الامال، ج 1، ص 333