اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

به مناسبت هفته دفاع مقدس ( 5 )


      

Related image

 

( طنز جبهه 31 ) :

وقتی زود و تند آماده می شدند ،

می گفت : بریم ؟

اونهایی که می دانستند می گفتند :

برو بریم.

اما تازه واردها با تعجب می پرسیدند : کجا ؟

اونوقت همه درجوابش می گفتند :

قربون امام !                        

          " شادی روح امام صلوات "

****************************************************

       ( طنز جبهه 32 ) :

 سید روی تاب بود و ما هم هرچی توانستیم هل می دادیم ،

حسابی می ترسید .

درهمین لحظه خمپاره زدند .

هر دو شیرجه زدیم زمین ؛ سیدهم از ارتفاع سه متری خودشوانداخت پایین !                         

کف دست و زانوهایش آسیب دیده بود و ناله می کرد :

خمپاره خورده بودم کمتر آسیب می دیدم !

       " شادی روح شهدای سید صلوات  "

***************************************

                                         ( طنز جبهه 33 ) :

وقت ناهار بود و ماشین غذا رو هم عراق زده بود .

هرکسی یه گوشه زانوی غم بغل گرفته بود .

شعار اون روز ما این بود : بخورید و بیاشامید اگربه دست آوردید !

          " شادی شهدای تدارکات صلوات "

**********************************************

       ( طنز جبهه 34 ) :

        یکی ازبچه ها ظرف اب رو برداشت و شروع کرد به سقایت :

هرکه تشنه است بگوید یا حسین !

من از همه جا بی خبر بلند گفتم : یا حسین .

گفت : بلندشو بیا ! این لیوان اینم پارچ ؛

امام حسین ( ع) شاگرد تنبل نمی خواد برو آب بیار ، بده بچه ها .

          " شادی سیدالشهدا صلوات "

***********************************************

       ( طنز جبهه 35 ) :

        کافی بود فال شهیدآینده به نام کسی بخورد .

می ریختند سرش و دار وندارش را می بردند !

به بهانه این که تو شهید می شوی و نیازی نداری .

البّته حتما از باب تبرک !

          " شادی روح شهدا صلوات "

***********************************************

       ( طنز جبهه 36 ) :

 به خبرنگار می گفت " شما را به خدا ، به امت بگید

کاغذ دور کمپوتها را جدا نکنند !

کمپوت آلبالو می خوایم رب گوجه فرنگی در میاد ،

رب  می خوایم کمپوت گلابی در میاد ... !

           " شادی روح پشتیبانان رزمندگان صلوات "

***********************************************

            

       ( طنز جبهه 37 ) :

صحبت از بعضی شهدا بود که قابل شناسایی نیستند .

فوری گفت : من که تو خواب خروپف می کنم ،

اگر شهیدی دیدید که خروپف می کنه شک نکنید خودمم !

           " شادی روح شهدای گمنام صلوات "

************************************************

       ( طنز جبهه 38 ) :

بعد از آموزش ، قطب نما را در اختیارمان گذاشتند تا تمرین کنیم .

ما هم گرای ایستگاه صلواتی را گرفتیم و صاف رفتیم اونجا ،

از بدشانسی مربی هم سر رسید !

گفت : احتمالا گرای بعدی هم تدارکاته دیگه !

مگر به بهانه این ها کار با قطب نما رو یاد بگیرید !

**********************************************

       ( طنز جبهه 39 ) :

 پیرمردی داشتیم سردماغ و بانشاط ، گه گاهی سر به سرجوان ترها می گذاشت .

اگر کسی مجروح می شد کافی بود کمی آه و ناله کنه ؛

خیلی جدی می گفت : موقع مرغ و ماهی صدات در نمیاد !

این جا همه چیز در همه ، دوا و درد قاطیه نمیشه سوا کنی !

***************************************************

       ( طنز جبهه 40 ) :

 یکی از نیروهای به اصطلاح صفرکیلومتر را توجیه می کرد :

هیچ نترسی ها !

سه حالت داره : اگر شهید شدی می روی پیش خدا ،

اگراسیربشی به امام حسین (ع) می رسی( کربلا ) ،

اگر هم زخمی شدی آغوش مامان جان درانتظار توست !

 دیگه چی می خوای !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد