اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

آرامش من در کنار آن شهید بیشتر از الآن بود!


 Image result for تصویر گل میخک


       
روایتی از همسر
شهید سید علی اندرز گو:


من می‌دانستم که زندگی خاصی دارم. در افغانستان هم که یک هفته در یکی از روستاها میهمان کدخدا بودیم، به کدخدا و چند نفری که می‌خواستند برای ما گذرنامه بگیرند گفته بود: «من تیر خلاص را به حسنعلی منصور زدم و فرار کردم.»

من می‌دانستم با چه کسی زندگی می‌کنم. ولی با این همه حرف‌ها، فکر می‌کنم در آن روزهایِ فرار، آرامشی که در کنار آن شهید داشتم الآن ندارم. بعد از شهادت ایشان آن آرامش را از دست دادم. شاید به خاطر اینکه ارتباطش با معصومین زیاد بود و این آرامش به من هم منتقل می‌شد.

آن روز که از زابل به طرف مشهد حرکت کردیم و چند سلاح کمری را دور کمرم بسته بودم ، آرامش من بیشتر از الآن بود که در این اتاق نشسته ام و دارم حرف می‌زنم. وقتی می‌گفت من می‌دانم حضرت زهرا (س) مادرم کاری می‌کند، من فکر می‌کردم واقعا حضرت زهرا (س) آنجا ایستاده است.


منبع: مشرق نیوز- تاریخ انتشار 3 شهریور 95

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد